محضر دلبر

محضر دلبر

شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)

تقدیم به منتظران یار

-------------------------

خواب دیدم که شبی محضر دلبر بودم

محضر منجی عالم گل حیدر بودم

در کنارش شعف و شور نصیب من شد

یا حبیبی به لبم ام یجیب من شد

من که عمری به لبم ذکر فرج زمزمه بود

حال مهمان من امشب پسر فاطمه بود

خواستم تا ببرم خانه دل من لرزید

مال من پاک بود تا به آن شبهه ندید

لقمه نانی که بود در خور نام مهدی

پاک وبی شبهه و سالم به کام مهدی

خانه ام جای گنه یا پسر فاطمه بود

دیدم آشوب شده توی دلم همهمه بود

عرق شرم وجود من عاصی بگرفت

لکنت افتاد زبان حال معاصی بگرفت

مانده بودم به چه رویی سر خود راست کنم

شیره ی جان خودم از کرمش ماست کنم

گفته بودم که منم شیعه ی اثنی عشری

حیف از منتظران نیست درونم اثری

دیدگانم پُرِ از شبنم و بارانی شد

این دل منتظرم شاکی و طوفانی شد

ناگهان جای تو خالی شد و مهمانم رفت

برکت زندگی و روضه ی رضوانم رفت

آنچنان بود کریم شرم مرا تاب نداشت

دید این چاه بود خالی و هیچ آب نداشت

رفت و من ماندم و یک خواب که تعبیر نشد

در وجود من عاصی که تغییر نشد

کاش ما لایق درک تو شویم در عالم

نُدبه خوانیم هر آدینه به اشک نم نم

کاش آوای خوشت گوش مرا پر سازد

کاش مهدی به وجود همه ی ما نازد

العجل ای پسر فاطمه دل بی تاب است

ساقی ات تشنه ی دیدار رُخ ارباب است

------------------------

شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)