مقایسه محصولات سازمانی با محصولات مصرفی
در سالهای اخیر شاهد رشد چشمگیری در کمیت و کیفیت منابع آموزشی در اختیار مدیران محصول حوزه فناوری بودهایم. با این حال چنین بهنظر میرسد که بخش عمدهی منابعی که پیرامون مدیریت محصول در دسترس قرار دارند، بهمقدار زیادی روی محصولات مصرفی متمرکز بودهاند و در آنها تاکید و توجه چندانی بر محصولات سازمانی نشده است. هر فردی که در این دو حوزه از مدیریت محصول، یعنی مدیریت محصول سازمانی و مدیریت کالاهای مصرفی فعالیت کرده باشد بهخوبی میداند که تفاوتهای زیادی بین این دو عرصه وجود دارد. از همین رو، مدیران محصول برای مدیریت بهتر و مناسبتر محصولات سازمانی، به رهیافتی متفاوت با آنچه که برای مدیریت کالاهای مصرفی و عادی وجود دارد، نیاز دارند.
ساخت و پرداخت محصولات سازمانی دشوارتر و گسترش آنها در مقیاس بزرگتر (اسکیل کردن) و مدیریت آنها نیز چالشبرانگیزتر است. در این مقاله سعی میکنیم به بایدها و نبایدهای اساسی مورد نیاز هر مدیر محصول سازمانی بپردازیم. تمرکز اصلی این مقاله بر ترسیم و توضیح مسائلی خواهد بود که در سازمانهای کوچکتر و روبهرشد بهطور مکرر رخ میدهد. بنابراین با مسائل اختصاصی سازمانهای بزرگتری که دارای ساختار تثبیتشده و استوار هستند کاری نخواهیم داشت.
مشتری سازمانی لزوما مصرفکنندهی محصول سازمان نیست
در دنیای فناوری و کاربران روزمرهی این عرصه، هدف از ایجاد یک محصول، همان کاربران نهایی هستند. از طرفی هنگام ساخته شدن یک محصول سازمانی، دو دستهی مهم برای دریافت آن سرویس یا محصول مورد نظر قرار میگیرند: کاربران روزمرهی آن محصول و خریداران آن محصول. در بسیاری از سازمانها، بهویژه سازمانهای بزرگتر و معروفتری که در اغلب وبسایتها نام یا نشانی از خدمات و اثر آنها به چشم میخورد، فردی که از خدمات سازمان استفاده میکند، لزوما شخصی نیست که هزینهی آن را میپردازد.
برای یک مدیر محصول سازمانی ضروری است که هر دو دستهی خریداران محصولات مصرفی و خریداران محصولات سازمانی و نیازهای آنها را بهخوبی بشناسد و بین ارائهی سرویس به مشتریان و منافع ذینفعان تعادل مناسبی برقرار کند.
بهتعبیری دیگر، محصول باید هم بتواند مسائل مورد نظر کسبوکارهای خریدار را حل کند و هم بتواند تجربهی خوبی را برای کاربران روزمره فراهم کند.
افراط در سفارشیسازی عاقبت خوشی ندارد!
بزرگترین مانع و چالش در مسیر یک محصول استارتاپی تازه، مواجهه با فهرستی بلند بالا از درخواست انواع سفارشیسازیهای مختلف روی آن محصول است و این روند معمولا تا هنگام تثبیت تصویری شایسته و تأثیرگذار از سازمان در میان مشتریان ادامه پیدا میکند. اما مسئله این است که بسیاری از سازمانها، با دیدن موفقیت خود و بالا رفتن درآمدشان از طریق عمل کردن به درخواستهای مختلف کاربران و سفارشیسازیهایی که روی محصول اعمال کردند، به تکرار این سفارشیسازیها علاقهی افراطی پیدا میکنند. ممکن است این رویکرد در ابتدا خوب باشد، اما مشکل از آنجایی شروع میشود که دستاندکاران فعال در سازمان چشم باز میکنند و خود را در میان انبوهی از کدهای مختلف سفارشیسازی شده گرفتار میبینند. تیم مهندسی سازمان باید بتواند در آن واحد از صدها کدی پشتیبانی کند که بهمنظور جلب رضایت گروههای مختلفی از کاربران و در مسیر تن دادن به درخواستهای سفارشیسازی آنها ایجاد شدهاند. در این مرحله، ارائهی هر بهروزرسانی جدید، بهتنهایی تبدیل به چالشی عظیم میشود و بسیاری از باگهای موجود در کدها حلنشده باقی میماند. سرانجام کار به جایی میرسد که آپدیتهای جدید هرگز به دست کاربران عادی روزمرهی آن محصول نخواهند رسید. گذشته از این، وقتی که تیم توسعه اکثر زمان خود را صرف رسیدگی به حجم بالایی از درخواستهای سفارشیسازی محصول میکند، دیگر وقتی برای پرداختن به نقشهی راه اصلی محصول و اهداف بلند مدتی که تعیین شده بود، نمیماند.
دیری نمیگذرد که فرهنگ سازمان چنان به سفارشیسازیهای گوناگون متمایل میشود که پس از مدتی، کارمندان عملا بهطور تمام وقت مشغول ساختن قابلیتهای مورد نظر یک کاربر میشوند و از پرداختن به قابلیتهای اساسی برای بازار کلی آن محصول عاجز میماند.
یک مدیر محصول سازمانی باید همواره در پرداختن به درخواستهای جدید از سوی کاربران دقیق و ریزبین باشد. نیازی به یادآوری نیست که انجام هرگونه تغییر هرچند کوچک، از طریق سفارشیسازی، مدیر محصول را بیش از هر فرد دیگری در سازمان به دردسر و صرف هزینه میاندازد؛ چراکه مسئولیت تضمین رسیدن آخرین آپدیتها به کاربران روزمره عادی به عهده مدیر محصول سازمان است.
موفقیت یک سازمان در عصر ما در گرو میزان دقت نظر مدیر محصول در دستهبندی و اولویتبندی تقاضاهای کاربران، درهمآمیختن بعضی از درخواستهایی که مناسب محصول شناساییشدهاند و رد درخواستهایی است که از سوی کاربران تقاضای کمتری دارند.
هر نیازی آنقدر که به نظر میرسد حیاتی نیست
در فضای B2B، بسیاری از اوقات سفارشهایی پیش میآیند که فقط با نیازها و درخواستهای بعضی از مشتریان خاص انطباق دارند. برخی از آنها مانعی در مسیر اصلی سازماناند و بعضی دیگر ارزش بررسی دارند و ممکن است اضافه شدنشان به نفع سازمان باشد. در ابتدا ممکن است چنین به نظر برسد که هر سفارش یا نیازی برای رسیدن به یک توافق میلیوندلاری بین دو سازمان لازم و حیاتی است اما در حقیقت اینگونه نیست.
مدیر محصول خوب کسی است که بتواند لیست نیازها و درخواستهای مطرحشده را اولویتبندی کند و اطمینان حاصل کند که مشتری سازمانی، کالا یا خدمت مورد نظر خود را با کمترین وقفه و هزینه و در راستای نقشهی راه اصلی محصول دریافت میکند. بهتعبیری، مدیر محصول باید «نه گفتن» را بلد باشد.
محصولات سازمانی دستاندرکاران و ذینفعان زیادی دارند
مدیریت محصول مستلزم مدیریت پیچیدهی لایههای مختلفی از صاحبان نفع و دستاندرکاران دخیل در سازمان است. شما بهعنوان یک مدیر محصول، علاوه بر امور ابتدایی و متداول در رابطه با مشتریان یا کاربران، با مسائلی مثل فروش، پیشفروش، موفقیت مشتری و پشتیبانی هم سروکار خواهید داشت. بسته به اینکه سازمان و مشتریانش در چه مرحلهای قرار دارند، لیست این تعاملات میتواند طولانیتر و متنوعتر باشد و هر کدام از آنها نیازمند ترسیم چشماندازی مخصوص به خودشان هستند. مدیر محصول باید تمامی افراد و سازمانهای مرتبط با این امور را در همه مراحل در جریان اتفاقات قرار دهد. از برنامهریزی برای نقشهی راه، چرخهی انتشار و بهروزرسانیها گرفته تا موفقیت قابلیتهای مختلف محصول در هر مرحله. در غیر این صورت، نارضایتی در افراد یا سازمانها در طول زمان بیشتر خواهد شد.
اهمیت قائل شدن برای برنامههای زمانبندی مشتریان سازمان
در دنیای تعاملات بین سازمانها، برنامهی زمانبندی انتشار یک محصول، تحت تاثیر عوامل بیرونی بسیاری قرار میگیرد؛ عواملی که از کنترل اعضای تیم محصول خارج هستند. برای مثال، ممکن است اکثر اعضای سازمان، موافق انتشار یک آپدیت یا یک محصول بزرگ قبل از شروع تعطیلات یا در روزهای پایانی سال مالی سازمان نباشند. بنابراین شما باید برای رونمایی از محصول، رخدادها و مقاطع زمانی مهم را در نظر بگیرید. توجه به این نکته هم بسیار مهم است که رونمایی محصولات در بعضی از زمانهای مشخص، میتواند بر روی باقی نقشهی راه محصول تآثیرگذار باشد. برای مثال شاید مدیریت کدهای پراکنده در ادامهی مسیر اسباب دردسر شود.
مدیران محصول سازمان باید با تیمهای فنی تعامل نزدیکی داشته باشند
محصولات سازمانی بهطور کلی ابعاد جانبی فراوانی دارند؛ از جملهی آنها میتوان به APIها، قابل اعتماد بودن محصول و جنبههای امنیتی آن اشاره کرد. یک مدیر محصول سازمانی باید بهخوبی و با ریزبینی کاربردهای فناوری در محصول را درک کند و در مواقع نیاز از معلومات و تسلط خود به اوضاع استفاده کند. از طرفی تاثیر بسیاری از کارهایی که در سطح تعاملات بینسازمانی تعریف میشوند درست مشخص نیست، یعنی مهندسان و افراد حوزهی فنی گاهی بهطور مشخص نمیدانند که کارشان در آن لحظه روی چه حوزهای از خروجی کلی یک پروژه تاثیر خواهد گذاشت. همین مسئله گاهی باعث دلسرد شدن آنها میشود. مدیر محصول باید همواره از نزدیک با تیمهای فنی کار و تعامل کند و به آنها کمک کند تا تصویر ذهنی بهتری از تاثیر کارهایشان در مقیاس بزرگتر و از نگاهی دورتر داشته باشند.
محصولات سازمانی در عین چالشبرانگیز بودن هیجانانگیز هم هستند
مدیریت محصول در سطح سازمانی میتواند بسته به مرحله و وضعیتی که سازمان در آن قرار دارد، بسیار سخت و چالشبرانگیز باشد. در عین حال، چنین چالشی، تجربهای منحصر به فرد برای افرادی است که مشتاق پیبردن به اشتباهات خود و یاد گرفتن از آنها هستند.
شانس یا استعداد؛ هرآنچه باید درباره «معناداری آماری» بدانید!
چگونه در مدیریت پروژه سازمانی بهبود ایجاد کنیم؟
چرا توسعه ایدههای خوب کار آسانی نیست؟