بررسی داستان کوتاه "بچه مردم" از جلال ال احمد

بچه مردم داستانی کوتاه از جلال آل احمد نویسنده و مترجم ایرانی هست.

من این داستان رو از طاقچه به صورت رایگان خوندم .پیشنهاد میکنم همین الان برین بخونینش بعد برگردین داستان کوتاهه و ده دقیقه خوندنش طول نمیکشه اما ممکنه بغض و گریه تون تا چند دقیقه طول بکشه.

در ادبیات آل احمد زن به‌عنوان فردی معرفی می شود که تحتِ‌تأثیر ستم‌ها، خرافه پرستی‌ها و نادانی‌های جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند. آل احمد این دیدگاهش را به خوبی در این داستان کوتاه اما پربار نشان می دهد.

این داستان روایت گر زنی است که به تازگی شوهر کرده و از شوهر قبلی اش پسر بچه ای سه ساله دارد. مشکل اینجاست که شوهر جدیدش بچه رو قبول نمیکنه و زن مجبور میشه بچه رو سربه نیس کنه و بچه رو میبره میدون شهر و اونجا ولش میکنه به امون خدا. این زن هم چنین بسیار بی احساسه و اخر داستان نگران اینه که شوهرش پول تاکسی رو بهش نداد.

1.آیا تصویری که آل احمد از زن نشون میده واقعیه یا صرفا اغراقه؟

امروزه وضع حقوق و اگاهی زنان نسبت به زمان ال احمد خیلی بهتره اما متاسفانه هنوزم این عدم استقلال زن خصوصا در روستاها رایج هست کودک همسری و خشونت خانگی مثال هایی از این نوع هستن.

2. آیا کار این زن به جا بود؟

این بی مهری ای خصوصا در جمله اخر داستان نشون میده فقط از عهده ی یک هیولا بر میاد. اما زیاد هم نمیشه زن رو قضاوت کرد بالاخره شرایط سختی داشته.

3چرا چنین جامعه ای داشتیم و داریم؟

چون جامعه ی ما متفکری که صدای بلندی داشته باشه نداشته و نداره ببینید جامعه ی ما تا 40 سال پیش بسیار متکی بر دین بود و ادیان هم افکار پوسیده زیاد دارن و به هیچ عنوان حاضر به بازنگری در عقایدشان نیستن و دین هم اصلا جلوی چنین افکاری رو نگرفته که هیچ بلکه در مواردی تشویق هم کرده.

امروزه خصوصا در شهرهای توسعه یافته تر چنین عقایدی که زن باید کاملا در اختیار شوهرش باشه و سن دختر از 18 که بگذره اونور می ترشه جمع شده ولی همه ی این ها حاصل دیدگاه روشن فکرانه مردم نیست بلکه حاصل مدی هست که از غرب به اینجا سرایت کرده (که در این مورد خیلی هم خوبه) ولی مثلا میبینید چیزای مثل ... به همراه مد منتقل نشده جامعه نیاز به رونفکران و متفکرانی داره که گرفتار هیچ ایدولوژی نباشن و مسایل رو اون طور که هست ببینن و این طرز بینش رو به جامعه منتقل کنن و سعی کنن که جامعه دوباره راجب باور هاش فکر کنه و تجدید نطری انجام بده. چنین افرادی الان یا مردن یا شنونده ای ندارن و همین موجب عقب موندگی جامعه شده و این که چرا باید این افراد از این خاک باشن و با فرهنگ این مملکت اشنایی داشته باشن؟ چون فقط چنین فردیه که با معضلات اشنایی داره و میتونه مردم رو به جهت درست راهنمایی کنه بله درسته که یکی میتونه با خوندن اثر یک نویسنده المانی هم افکارش رو مورد بابینی و باز نگری قرار بده ولی اگر نویسنده درست دستشو بزاره رو فکر خواننده تاثیر حرف نویسنده خیلی بیشتره

خوش باشین :)