سایه‌روشن(۱)|‌«آن‌گاه که زخم‌ها ژنتیکت را مهندسی می‌کنند!»

مقدمه:(معرفی مختصر انتشارات سایه‌روشن)

در هر بخش از سایه‌روشن، یک مونولوگ یا دیالوگِ تأمل‌برانگیز روایت می‌شود

از همان‌ها که چندلحظه‌ای من و تو را از روزمرگی جدا کرده و در سکوتِ فکر رهایمان می‌سازد.

این‌جا، در سایه‌روشن، هر واژه بهانه‌ای‌ست برای مکث؛

هر مونولوگ نوری است بر تاریکیِ درون،

و هر دیالوگ گفت‌وگویی‌ست میان تو و بخشی از خودت!

در سایه‌روشن، فقط چند خط می‌نویسم؛

چند خط دل‌نوشت،

نه فقط برای شنیدن،

نه فقط برای خواندن،

برای ماندن و آرامیدن در پستوی ذهن!

سایه‌روشن(۱):

(🎙سریال Dexter، فصل پنجم، قسمت ششم)

«بعضی از تجربه‌ها انقدر بزرگن که DNAت رو تغییر می‌دن!»

https://www.aparat.com/v/ses8l21

چند خط دل‌نوشت:

بعضی تجربه‌ها فقط زخمی روی پوستت نمی‌گذارند؛

آن‌ها می‌خزند در رگ‌هایت،

می‌رسند به عمیق‌ترین لایه‌های وجودت،

آرام، بی‌صدا،

و همه‌چیزت را تغییر می‌دهند.

چیزی درونت می‌شکند،

بی‌صدا، اما برای همیشه.

و یک‌روز،

بی‌آن‌که بفهمی،

دیگر «تو» تمام می‌شود!

می‌کوشی همان باشی که بودی اما،

چیزی در نگاهت،

در سکوتت،

در نفس کشیدنت…

می‌گوید که دیگر «او» نیستی.

سختی‌ها می‌آیند و می‌گذرند؟!

شاید!

اما همه‌شان؟!

نه!

می‌مانند؛

مثل کُدی در ژنِ وجودت که بی‌صدا بازنویسی شده،

نه معجزه‌ای در کار است،

نه بازگشتی.

فقط «تویی»،

با دردهایی که دیگر از جنسِ خودت‌اند.

و باید بدانی:

«زخم‌ها بهترین مهندسین ژنتیک‌اند!»

Hello Dexter Morgan...!
Hello Dexter Morgan...!

پی‌نوشت:

احتمالا تامدتی فقط و فقط در سایه‌روشن بنویسم؛ از سِری‌ فیلم و سریال‌های محبوبم، از همین‌‌دست مطالب، و در همین‌ فضا!

درصورتی که توضیح سکانس‌های موردنظر برایتان جالب بود، از این به بعد چندخطی فضای سکانس موردذکر را شرح می‌دهم.