از “تیرازیش ” تا “قصر ابونصر” از “تخت مادر سلیمان” تا “شیراز”

دکتر علی نیکوئی

اکثر مورخان دوران اسلامی شهر شیراز را شهری جدیدالتاسیس[1] می‌دانند و در مرقومات خود ریشه‌ی برپایی این شهر را چنین آورده‌اند که برای فتح “اسطخر[2] “که مهمترین شهر “فارس” بود، سپاه اعراب در نزدیکی آن شهر اردوگاهی اینجاد کرد و این پادگان در موقعیت شیراز امروز قرار گرفت تا آنکه برای نخستین بار در سال 648 میلادی اسطخر به دست اعراب مسلمان فتح شد اما همواره شهر اسطخر پس از خروج سپاه اعراب شورش می‌کرد و این امر باعث شد اردوگاهی در کنار این شهر برای حفظ اسطخر به حیات خود ادامه دهد و آرام آرام شکل و شمایل شهر به خود بگیرد و نهایتا در سده‌ی اول هجری در زمان خلافت “عبدالملک مروان[3]” توسط برادرزاده یا برادر “حجاج‌بن‌یوسف” به سال ۶۹۳ میلادی این اردوگاه به شهر تبدیل که شیراز کنونی باشد!اما این روایت مورخان اسلامی در مورد پیدایش شهر شیراز تا چه اندازه می‌تواند درست باشد! همواره منابع دسته اول تاریخی را باید با وسواس و دقت زیاد مورد مداقه و مطالعه قرار داد و نقل‌قول‌های ایشان را با کار تطبیقی راستی آزمایی نمود؛ در مورد پیدایش شهر شیراز از روی اردوگاهی که سپاهیان مسلمان در کنار اسطخر فارس بنا نموده بودند نیز همین نگاه را باید داشت!

در موزه‌ی “متروپولیتن نیویورک[4]” یک لوح خشتی از دوران هخامنشیان به خط “میخی‌ایلامی[5]” وجود دارد که نظریه بالا را رد می‌نماید! این لوح به همراه 15000 لوحه‌ی خشتی دیگر در سال 1935میلادی (1314خورشیدی) کشف گردید که مرتبط با صورت‌های پرداخت حسابداری و حقوق افراد سلطنتی و کارگران بود که برای نگهداری به تخت‌جمشید ارسال می‌گشت.

نگاه کنید به: https://www.metmuseum.org/art/collection/search/323243
نگاه کنید به: https://www.metmuseum.org/art/collection/search/323243
نگاه کنید به: https://www.metmuseum.org/art/collection/search/323243
نگاه کنید به: https://www.metmuseum.org/art/collection/search/323243


لوح خشتی مورد نظر تصویر یک قهرمان را نشان می‌دهد (احتمالا پادشاه وقت خشایارشا هخامنشی) که با یک دست توانسه است شیربال‌د‌اری را از پا گرفته و از زمین برداشته است و ترجمه متن میخی ایلامی چنین است:” 60 قوچ، 75 میش، 20 میش یکساله، 25 بره‌ی نر، 25 بره‌ی ماده، مجموعا 205 راس دام بزرگ زنده [بقیه متن خوانده نشده] سال بیست و یکم!”

این لوح به شخصی که حقوقش بوده، داده شده؛ لوح برای پرداخت به یکی از شهرها و مراکز پرداخت هزینه در استان فارس برده می‌شده و نام آن شهر به عنوان مرکز پرداخت کننده‌ی این حقوق بر لبه‌ی سمت چپ لوح حک می‌گشته. محل پرداخت لوح مذکور شهری بنام “تیرازیش” می‌بوده! تیرازیش یا یراسیس ، این اسم از نام “سیراجیس” در فارسی قدیم، گرفته شده‌است که بر اثر تغییر منظم صداها در زبان فارسی مدرن به شیراز تغییر نام داده‌است[6]. اما محل دقیق سیراجیس امروزه در کجای شیراز می‌باشد! “جان لیمبرت[7]” خاورشناس نامدار امریکائی با توجه اسناد و شواهد باستان‌شناسی همچنین با توجه به مهرهای مربوط به اواخر ساسانی و اوایل اسلام حاوی نام شیراز یافت شده در محل “قصر ابونصر”، معتقد است که قصر ابونصر در شرق محل کنونی شهر شیراز که شیراز نام داشته‌است.

او چنین نتیجه می‌گیرد که محل اولیه شیراز، این استحکامات موجود در محل قصر ابونصر بوده که همان محل قلعه تیرازیس یا شیرازیس یاد شده در لوح تخت جمشید است و بعدها پس از آنکه شهر فعلی شیراز در نزدیک این قلعه بنیان نهاده شده، این شهر نام خود را از این قلعه در حوالی شهر به یادگار گرفته‌است. همچنین نام شیراز همراه بخش اردشیر خوره دوره ساسانی به مرکزیت فیروزآباد ذکر شده‌است و شیراز جزئی از آن بوده‌است. اردشیر خوره یکی از پنج بخشی بوده‌است که استان فارس ساسانیان را تشکیل می‌داده‌است[8].

تصویر مرتبط با قصر ابونصر یا تخت مادر سلیمان در شیراز
تصویر مرتبط با قصر ابونصر یا تخت مادر سلیمان در شیراز

‌”قصر ابونصر” در حال حاضر جز شهر شیراز در منطقه‌ی 7 شهرداری این شهر می‌باشد؛ نام دیگر قصر ابونصر “تخت مادر سلیمان” است که در 24 شهریور 1310 خورشیدی با نام تخت مادر سلیمان ثبت در فهرست آثار تاریخی ایران شده است؛ اعراب نام این قلعه را بعد از فتح “ابونصر” به معنی “پدر پیروزی” نامیدند!

· تجلی اساطیر مهر و اَناهید در سلیمان پیامبر در مواجه ایرانیان با اعراب مسلمان!

· اسطوره مهر

“مهر” از واژه‌ی “میتره[9]” از ریشه‌ی “هند و ایرانی” است. در اوستا "میثره"، پهلوی (میتر) ، میترا[10] یکی از ایزدان ایران باستان شناخته می‌شود، و امروزه در پارسی به نام مهر و میترا از آن نام برده می‌شود. در فارسی پسین واژه‌ی مهر شکل متاخر واژه‌ی میترا است که به معنی خورشید است. آن‌چیز که در میان ایرانیان باستان به خورشید درجه‌ی بالای تقدس می‌داد صرفا خورشید بودنش نبود بلکه انوار خورشید بود و مهر ایزد نور است، بهترین تفسیر از ارتباط خورشید و میترا می تواند این باشد که: میترا خود خورشید نیست، بلکه نور و روشنایی است که تاریکی را زائل می‌کند تا زندگی و شادمانی را به زمین هدیه دهد و با گرما و انوارش طبیعت را بارور سازد، دیوهایی که در تاریکی به سر می‌برند و سبب انتشار گناه و نافرمانی و ناپاکی و خشکی و بی‌برکتی زمین می‌شوند را دور می‌نماید. تنها نقش برجای مانده از مهر همان است که در طاق‌بستان کرمانشاه در صحنه‌ی تاج‌گیری "اردشیر دوم" از اهورامزدا مشاهده می‌شود که مهر بر گل نیلوفر ایستاده در حالی که بَرسَمی[11] در دست دارد و تاجی از شعاع های نور بر سر گذاشته است.

تصویر حجاری شده از ایزد مهر در طاق¬بُستان کرمانشاه در صحنه¬ی تاج¬بخشی به اردشیر دوم ساسانی (www.yjc.ir/fa/news/5148807)
تصویر حجاری شده از ایزد مهر در طاق¬بُستان کرمانشاه در صحنه¬ی تاج¬بخشی به اردشیر دوم ساسانی (www.yjc.ir/fa/news/5148807)

میترا خدای عدالت و داوری است، تولد مهر یک حادثه‌ی نجومی است که یک شب در سال رخ می‌دهد و آن شب یلداست که چندین هزاره در ایران سابقه دارد ،سی­­ام آذر یا بیست­و­یکم دسامبر کوتاه ترین روز و بلندترین شب را در طول سال دارد اما بلافاصله پس از آغاز دی، روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاه‌تر می‌شود. از این رو این شب را شب یلدا به معنی تولد خورشید شکست ناپذیر که همان ایزد مهر بود، نامیده‌اند. شب یلدا و روز دِیگان، پیوند استواری با مهر دارد که از این روز بر تاریکی چیره می‌شود و رو به افزایش می‌رود. این روز نزد ایرانیان بسی گرامی بود و بزرگترین جشن، یعنی جشن تولد مهر به شمار می‌رفت. او دادگستری فریب ناپذیر است، یاری‌بخش کسانی است که او را فرا می‌خوانند و شفا دهنده است ؛ او مسلح به آذرخش است که حتی “اهریمن” از آن بیم دارد. در همه جا به کسانی که پیمان‌ها را زیر پا می‌گذارند می‌جنگد؛ گذشته از این سخت‌گیری درباره‌ی اجرای دقیق و درست آیین‌ها که نشانگر حضور یک طبقه‌ی ممتاز و انحصار‌جوی کاهنان و پریستارانِ رازورز است، آیین نیایش مهر در بیشتر جاها با سنت زردشتی سازگار و شبیه به سایر ایزدان است، در سراسر اوستا می‌بینیم ایزد مهر چون اهورامزدا با هوم آمیخته به شیر، با برسم و با زبان خرد و "منثره[12]" ستوده می‌شود. (مهریشت، کرده 1، بند 6)

· اسطوره اَناهید

آناهیتا ایزد بانویی که در توصیف او صفاتی برجسته و خاص گفته شده در یَشت‌ها[13]: او را چنین تصویر می‌کند: وی نیرومند، سپید، زیبا و خوش اندام است او بَرسَم در دست، گوشواره‌ی زرین بر گوش و تاجی با یکصد گوهر بر سر دارد[14]، او در میان ستارگان به سر می‌برد[15]و گردونه‌ی او را چهار اسب نر می‌برند[16] که باد، باران، ابر و تگر گند[17]؛ برای پیروزی بر دیوان و دشمنان باید از او یاری خواست[18]، او بر گردونه‌ی خویش سوار است و چهار اسب هم رنگ و هم قد او را حرکت می‌دهند[19]؛ ایزدبانوی "اردوی سوارا"[20]آناهیتا یعنی آبهای نیرومند بی آلایش، سرچشمه‌ی همه‌ی آبهای روی زمین است. او منبع باروری بوده و نطفه‌ی همه‌ی نرها را پاک می‌کند و زُهدان مادگان را تطهیر می‌کند و شیر را در پستان مادران پاک می‌سازد او دانه‌ها و سرزمین‌ها را زیاد می‌کند. در فارسی میانه آناهیت به عنوان "بانو"[21] شناخته می‌شود که این عنوان در کتیبه‌های ساسانی دیده می‌شود. عنوان بانو، در فارسی نو نزد زردشتیان و مسلمانان بکار می‌رود؛ برای آناهیت به عنوان ایزد مقدس قربانی‌هایی تقدیم می‌شده، همچنان که در اوستا[22]، توصیف شده است. به احتمال زیاد بسیاری از مکان‌های مقدس که در کوه‌ها و در نزدیکی چشمه سارها قرار دارند و «دختر» یا «بی‌بی» خوانده می‌شوند، روزگاری وقف آناهید بوده‌اند. زردشتیان یزد امروزه دختر را "آب‌ناهید" می‌خوانند. ایزد بانو آناهیتا با تمام اقشار جامعه پیوند داشت شاهان و حاکمان برای آناهیتا معابد زیبا و باشکوه می‌ساختند، همچون معبد آناهیتا در بیشاپور که نیایشگاه سلطنتی بوده و به دستور شاه ساسانی ساخته شده است.

ایزد اَناهیتا در طاق¬بُستان صحنه¬ی تارج¬گیری خسروپرویز (http://farspage.com/w/16/8cwkr )
ایزد اَناهیتا در طاق¬بُستان صحنه¬ی تارج¬گیری خسروپرویز (http://farspage.com/w/16/8cwkr )

در دوره ی پارتی آناهید بسیار محبوب بود، اعتقاد به ناهید در میان ایزدان دیگر اهمیت فزونتری یافته بود و ایزد اناهید در زمان پارتیان هم در درجه‌ی اول قرار داشت. در میان اشکانیان عناصری مانند آب، آتش بسیار مورد ستایش بودند، آنان آب و رودخانه‌ها را ستایش می‌کردند و از مسافرت های دریایی به شدت پرهیز می‌نمودند زیرا بیم آن داشتند که آب را آلوده کرده و ایزد آناهیتا را آزرده خاطر نمایند. پرستش آناهیتا در دوره‌ی ساسانی نیز همچون دوره‌ی هخامنشی و پارتی از رونق بسیار داشت، اما در زمان ساسانی برای ایزد بانو تندیسی ساخته نمی‌شد و به جای آن در بناهای مقدس آتش مقدس را می‌نشاندند "اردشیر بابکان" بینان‌گذار سلسله‌ی ساسانیان نگهبان و پریستار معبد آناهیتا در شهر استخر بود که یکی از جایگاه‌های "ورجاوند"[23]در آن زمان به شمار می‌آمد یا در نقش رستم، نرسه نقس برجسته‌ای دارد که در آنجا خود را سرسپرده‌ی آناهیتا اعلام می‌کند، او در این نقش برجسته در حال دریافت حلقه‌ی سلطنت از این ایزد بانو که آراسته به تاج و ردایی کامل است تصویر شده است.

در طاق‌بستان کرمانشاه، خسروپرویز آخرین نقش برجسته‌ی ساسانی از صحنه ی اعطای منصب را ساخته، وی در حال دریافت حلقه‌ی سلطنت از اهورامزدا است در حالی که ایزد بانوی آب‌های روان و باروری و برکت که پشتیبان این سلسه است آب را به صورتی نمادین از کوزه‌ای می‌ریزد. در دوره‌ی ساسانی آتش های مقدس را به نام ایزدبانوی مقدس آناهید برپا می‌کردند به عنوان مثال آنان در اسطخر آتشی نشانده و آن را به آناهید تقدیم کرده بودند. در زمان "بهرام دوم" موبد بزرگ "کرتیر[24]" خود را صاحب اختیار آتشکده‌ی آناهید بانو معرفی می‌کند.

· سلیمان

نام شخصی در متون کهن خاورمیانه‌ای است که به عنوان فرمانروا و پیامبری دانا که بر یک قلمرو پادشاهی در فلسطین فرمان می‌راند توصیف شده‌است. نام سلیمان در زبان‌های سامی به معنای «آشتی» است. در متون نام‌برده، سلیمان پسر داوود دانسته‌شده‌است. سلیمان از پادشاهان و پیامبران بنی‌اسرائیل در تورات و قرآن است. زایش او را ۹۹۰ پیش از میلاد گفته‌اند و فرمانروایی‌اش بر فلسطین را از ۹۷۰ تا ۹۳۱ پیش از میلاد دانسته‌اند. او سومین پادشاه فلسطین و آخرین قبل از تقسیم آن به پادشاهی یهودا و پادشاهی شمالی فلسطین بود. بعد از تقسیم نسل او تنها بر پادشاهی یهودا حکومت می‌کرد.

تورات[25]در مورد سلیمان چنین می‌گوید: وقتی “داوود” به کهنسالی رسید همسری به نام “ابیشاگ” گرفت که بسیار زیبا بود؛ ولیکن داوود دچار فراموشی شده بود و او را نمی‌شناخت. در این زمان “ادونیا” پسر داوود که بعد از مرگ برادرانش امنون و ابسالوم به نظر وارث تخت داوود می‌آمد خود را شاه اسرائیل خواند؛ ولیکن “بث شبع” مادر سلیمان و همسر داوود به همراه “ناتان” پیامبر اسرائیل داوود را قانع کردند که سلیمان را وارث خود بخواند. “ادونیا” فرار کرد و در قربانگاه پنهان شد، او توسط سلیمان مورد بخشش قرار گرفت.

مهمترین ویژگی سلیمان در کتاب تورات حکمت او است. کتاب اول پادشاهان شرح دعای سلیمان برای دریافت حکمت را بیان می‌کند :”و شاه به “گیبون”رفت تا قربانی کند زیرا آنجا مکان بسیار بلند بود. سلیمان یک هزار قربانی سوزاندنی تقدیم کرد. در “گیبون” خداوند در خواب به سلیمان ظاهر شد و خداوند گفت از من بخواه و به تو خواهم بخشید؛ و سلیمان گفت تو به خدمتگزار خود داوود؛ پدر من، بخشش زیادی داشتی زیرا او در برابر تو با صداقت و درستکاری راه می‌رفت و قلب او با تو بود و تو برای او محبت زیادی نگاه داشتی و تو به او پسری بخشیدی که بر تخت پادشاهی او بنشیند همانگونه که امروز اینگونه است؛ و اکنون، پروردگارا خداوند من، تو خدمتگزار خود را به جای داوود پادشاه کردی و من کودکی بیش نیستم من نمی‌دانم که چگونه بیرون روم و بازگردم؛ و خدمتگزار تو در بین مردم توست که تو برگزیدی مردمی بینظیر که تعداد آن‌ها بیشمار است. به خدمتگزار خود قلبی ببخش که به وسیله آن بر مردم قضاوت کنم تا فرق درست و نادرست را بدانم که چه کسی شایسته قضاوت بر این مردم است؟” خداوند به سلیمان گفت: “به دلیل اینکه تو زندگی طولانی و ثروت برای خود نخواستی و درخواست مرگ دشمنان خود را نکردی و درخواست اجرای عدالت در زمین نمودی من آنچه تو می‌خواهی انجام خواهم داد” کتاب مقدس همچنین اشاره می‌کند “تمامی دنیا به سخنان سلیمان گوش می‌دادند تا حکمتی که خداوند در قلب او قرار داده بود بشنوند” در یک داستان بسیار معروف در کتاب‌مقدس دو زن به نزد سلیمان می‌آیند و هر دو ادعا می‌کنند که مادر کودکی هستند. آن‌ها از سلیمان درخواست می‌کنند که بین آن‌ها قضاوت کند. سلیمان شمشیر خود را در می‌اورد و دستور می‌دهد که کودک به دو نیم تقسیم شده و نیمی از او به هر زن داده شود. یکی از آن دو زن از ادعای خود برگشته و درخواست می‌کند که سلیمان کودک را به زن دیگر دهد و او را نکشد. سلیمان اعلام می‌کند که این زن مادر واقعی کودک است زیرا ترجیح داده‌است که کودک زنده بماند.

1577-1677 میلادی؛ با عنوان داوری سلیمان بین دو مادر
1577-1677 میلادی؛ با عنوان داوری سلیمان بین دو مادر
لوکا جوردانو 1634-1705میلادی؛ با عنوان خدا به سلیمان حکمت می‌بخشد
لوکا جوردانو 1634-1705میلادی؛ با عنوان خدا به سلیمان حکمت می‌بخشد

در بین مسلمانان سلیمان یکی از پیامبران بسیار مهم می‌باشد. اسلام سلیمان را پسر داوود می‌داند که خداوند حکمت بسیار زیادی به او ارزانی کرده نمود، سلیمان به اذن خدا بر تمامی موجودات زنده مسلط بود و زبان حیوانات را می‌فهمید. قرآن بیان می‌کند که سلیمان باد را تحت کنترل گرفت. همچنین قرآن ذکر می‌کند که سلیمان به خواست خدا بر اجنه مسلط شده بود و این اجنه بنای معبد سلیمان را برای او ساختند. سلیمان در قرآن بر اجنه و ابرها و باد و باران و کوه‌ها و دریاها حاکم می‌شود و همچنین زبان حیوانات را می‌فهمد و با حیوانات سخن می‌گوید. پیرامون مرگ سلیمان نقل شده که همانگونه که ایستاده بود از دنیا رفت، در حالتی که بر عصایش تکیه داده بود. سلیمان بعد از مرگش چند روزی به همان وضع بود و جنّ‌ها و انسان‌ها به تصوّر این‌که او زنده است و نگاهشان می‌کند، مانند گذشته مشغول فعالیت بودند تا سرانجام موریانه‌ای وارد عصایش شده و درون آن را خورد. عصا شکست و سلیمان بر زمین افتاد، این‌جا بود که همه فهمیدند او از دنیا رفت.

· آشنایی یهودیان و ایرانیان در دوران باستان

در قرن شش پیش از میلاد یهودیان سه بار از سرزمین اسرائیل اخراج شده و در بابل توسط بخت النصر به اسارت گرفته شدند. این اتفاقات در کتاب ارمیا (۵۲:۲۸–۳۰) تعریف شده‌اند. در اولین اخراج در زمان جهویاشین در ۵۹۷ قبل از میلاد بخشی از معبد سلیمان تخریب شد و بعضی نخبگان اخراج شدند. بعد از ۱۱ سال یهودیان شورش کردند و شهر غارت شد و اخراج‌های بیشتری شکل گرفت. پنج سال بعد "ارمیا" به یک اخراج دیگر اشاره می‌کند. بعد از اینکه هخامنشیان توسط کورش بر بابلیان پیروز شدند، یهودیان اجازه بازگشت به سرزمینشان را پیدا کردند (۵۳۷ پیش از میلاد). کورش به آن‌ها اجازه داد که دین خود را آزادانه پیروی کنند که اینکار بر خلاف حکمرانان آشوری و بابلی قبلی بود. شرح دستور کورش و بازگشت یهودیان به اورشلیم و تکمیل معبد دوم در کتاب عزرا-نحمیا ذکر شده‌است.

فتح بابل آشنایی گسترده‌ی ایرانیان و یهودیان را در پی داشت با آغاز شاهنشاهی ساسانی یعنی زمستان ۲۲۶ میلادی روابط ایرانیان و یهودیان بیشتر نیز شد از روست که رفتار "شاپور اول" با یهودیان بسیار دوستانه بود. او دارای دوستی با نام "شموئل" بود که به وسیله او یهودیان امتیازات بسیاری گرفتند. بر اساس نوشته‌های ربی‌[26]ها، مادر "شاپور دوم" یهودی بود این باعث شد که یهودیان امتیازات زیادی بگیرند و در انجام فرائض دینی خود کاملاً آزاد باشند. او همچنین با یکی از ربی‌ها به نام "ربا" بسیار روابط صمیمی داشت. دوستی "ربا" با "شاپور دوم" باعث شد بیشتر قوانین ضد یهودی لغو شود. پسر شاپور دوم، "یزدگرد اول" دارای همسری یهودی به نام "شوشاندخت" بود که دختر راس‌جالوت[27]"حنابارناتان" بود. در بسیاری کتب یهودی نوشته شده‌است که شوشاندخت محله یهودی اصفهان را ایجاد کرد. شوشاندخت مادر "بهرام پنجم" یا همان "بهرام گور" بود در زمان "خسرو اول" مالیات یهودیان کاهش یافت و وضعیت آنان بهبود یافت. یهودیان در حمله ساسانیان به "اورشلیم" و محاصره اورشلیم در سال ۶۱۴ میلادی به سپاه ساسانی ملحق شدند که باعث شکست خوردن امپراطوری بیزانس و تسخیر اورشلیم شد. این ذکر کوتاه از وضعیت یهودیان در دوران باستان ایران دلیل بر این است که جامعه‌ی ایرانی یهودیان و قدیسان ایشان را می‌شناخت و گزارشات تاریخی دال بر آن است که آرامگاه برخی از پیامبران یهود که در ایران پیش از اسلام بود (مانند آرامگاه دانیال نبی در شهر شوش) برای ایرانیان زرتشتی اماکن مقدس و محترم تلقی می‌گردید.

· آشنایی اعراب مسلمان با یهودیان

سابقه آشنایی مسلمانان با متون مقدّس یهودی (شامل تورات و تلمود و ملحقات آن) را می‌توان با توجه به زمان و مکان حضور یهودیان در شبه جزیره عربستان دریافت. حضور جماعت‌های گوناگون یهودی در عربستان به مدت‌ها پیش از ظهور اسلام باز می‌گردد. احتمالاً آن‌ها از اوایل قرن ششم پیش از میلاد در این سرزمین ساکن شده بوده‌اند؛ مسلمانان در مدینه در زمان حیاط پیامبر(ص) با یهودیان مدینه پیمان‌های سیاسی، اقتصادی و حتی جنگ‌های نظامی نموده بودند و به واسطه‌ی کتاب مقدس قرآن با بسیاری از پیامبران و قدیسین تورات که در قرآن نیز قدیس و پیامبر بوده‌اند آشنا بودند از آن پیامبران مشترک قرآن و تورات می‌توان به آدم(ع)، ابراهیم(ع)، داود(ع)، سلیمان(ع)، نوح(ع)، موسی(ع) و... نام برد.

· رو در رویی اعراب و ایرانیان و پیدایش زبان مشترک

وقتی در سال 651 میلادی "یزدگرد سوم" آخرین شاهنشاه ساسانی یزدگرد سوم از اعراب شکست خورد، برخورد ایرانیان با مسلمانان فاتح آغاز شد بسیاری از اماکن مقدس ایرانیان که مرتبط به آئین مهرپرستی و اناهیتا پرستی بود با خطر تخریب مواجه گردید!

راه نجات این نیایشگاه‌ها مرتبط کردن آنها با قدیسانی بود که در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان از آنها یاد شده بود! ایرانیان به واسطه‌ی سال‌ها همزیستی با یهودیان و همچنین آشنایی مسلمانان با یهودیان و قدیسین مشترکشان؛ برای ایزدان مهر و اناهید قدیسی مشابه در میان قدیسین سامی‌نژاد یافتند!

در توصیفاتی که از ایزد مهر آمد و توصیفاتی که از سلیمان پیامبر ذکر شد اشتراکات فراوانی میان این دو چهره به چشم می‌آمد(مانند داوری کردن، حکمت، پادشاهی که بر بادها و حیوانات دستور می‌راند...) تجلی ایزد مهر را در سلیمان پیامبر و تجلی ایزد اناهید را در مادرسلیمان دانستند؛ زین روست که بسیاری از اماکن زیارتی ایرانیان باستان با نام سلیمان و مادر سلیمان گره خورده است!

معبد مهری معروف به آتشکده‌ی جاویدان در شهر پارسوماش که این شهر پس از اسلام به شهر مسجد سلیمان (انتساب این معبد به آنکه این مکان عبادت‌گاه و مسجد حضرت سلیمان بوده)
معبد مهری معروف به آتشکده‌ی جاویدان در شهر پارسوماش که این شهر پس از اسلام به شهر مسجد سلیمان (انتساب این معبد به آنکه این مکان عبادت‌گاه و مسجد حضرت سلیمان بوده)
تخت سلیمان در استان آذربایجان‌غربی است که در دوران باستان معبد مهر و اناهید بود و دوران ساسانی بخشی از آن مبدل به آتشکده‌ی آتشکده آذرگشسپ شد.
تخت سلیمان در استان آذربایجان‌غربی است که در دوران باستان معبد مهر و اناهید بود و دوران ساسانی بخشی از آن مبدل به آتشکده‌ی آتشکده آذرگشسپ شد.
آرامگاه منتصب به کوروش شاهنشاه هخامنشی که تا سال 1818میلادی که رابرت کرپورتر برپایه پژوهش‌های خود اعلام نمود آرامگاه کوروش هخامنشی است معرف به آرامگاه مادر سلیمان یا مشهد مادر سلیمان بود.
آرامگاه منتصب به کوروش شاهنشاه هخامنشی که تا سال 1818میلادی که رابرت کرپورتر برپایه پژوهش‌های خود اعلام نمود آرامگاه کوروش هخامنشی است معرف به آرامگاه مادر سلیمان یا مشهد مادر سلیمان بود.


با توجه به مطالبی که گفته شد می‌توان به این نتیجه رسید که در هنگام تلاش اعراب مسلمان برای فتح شهر "اسطخر" در همجواری اسطخر شهر "تیرازیش" بوده که عبادتگاه مهر و اناهید نیز داشته است، اعراب پیش از سقوط اسطخر موفق به فتخ تیرازیش شدند و اردوگاه نظامی در آن تشگیل دادند؛ مردمان شهر برای حفاظت عبادتگاه مقدس خود با انتساب آن به مادر سلیمان معبد را "تخت مادر سلیمان" نامیدند و از تخریب آن جلوگیری نمودند، اعراب پس از فتح اسطخر که موفقیت بزرگی برای ایشان محسوب می‌گشت به موقعیت تیرازیش "ابونصر" به معنی "پدر پیروزی" نام نهادند و معبد نیز به علت انتسابش به سلیمان از تخریب نجات یافت و باز نام این شهر با تغییر منظم آوایی تبدیل به "شیراز" گردید که برگرفته از نام کهن و باستانی خویش یعنی "تیرازیش" یا "سیراجیش" بود.


[1] ایران دارای شهرهای کهن است که پارینه‌ی بسیاری از آنها به دوران ساسانیان یا اشکانیان و یا هخامنشیان و پیش‌تر از ایشان نیز می‌رسد برای نمونه همدان(هکمتانه) از دوران ماد، شهر شوش بازمانده از تمدن ایلام، شوشتر، ری و...

[2] موقعیت جغرافیایی اسطخر در دره‌های باریک پلوار، بین شمال کوه رحمت و نقش رستم واقع شده‌است. اصطخر در نزدیکی جایی که دره به‌سوی مرودشت باز می‌شود قرار گرفته‌است و تا نزدیکی‌های تخت جمشید گسترش می‌یابد.

[3] عبدالملک مروان یا عبدالملک بن مروان (۶۵–۸۶ ه‍.ق) (۶۸۵–۸ اکتبر ۷۰۵) پنجمین خلیفه از خلفای اموی در دمشق بود.

[4]Metropolitan Museum

[5] Elamite cuneiform

[6] Conder, Josiah (1827). Persia and China. Printed for J. Duncan., p. 339

[7] John Limbert

[8] Limbert, Johm. Shiraz in the age of Hafez: the glory of a medieval Persian city. University of Washington Press, 2004. p. 4

[9] Mitre

[10] Mitra

[11] بَرسَم یا برسمن عبارت است از چوب دس‍ت مانندی‌ از بریده‌ی درختانی چون انار و گز و هوم که این شاخه‌ها با کاردی بنام برسم‌چین بریده می‌شدند و در اوستا شمار شاخه‌های برسم از سه تا سی‌وپنج شاخه می‌باشد که توسط‌‌ بندی از الیاف خرما به یکدیگر بسته می‌شود.

[12] به معنی کلام مقدس ، دعا. دعا و وردی که شخص را قادر به تصرف در اشیا و اشخاص می سازد. افسون.

[13] در اوستا یشت، نام بخشی از کتابِ اوستا، کتاب دینی زرتشتیان است. یشتن در زبانِ پهلوی، بمعنای ستودن و عبادت کردن است. در اوستا، ۲۱ یشت و به نام‌های گونه‌گون وجود دارد و در آن‌ها عناصرِ مهم از دیدگاهِ مزدیسنا ستوده می‌شوند.

[14] همان، یشت127و128: 297

[15] همان،یشت 88 : 273

[16] همان، یشت 13: 233

[17] همان، یشت 120: 293

[18] همان، یشت 46 : 253

[19] همان،یشت11و13: 239

[20] Aredvi sura Anahita

[21] Banug

[22] نگاه کنید به: یشت21: 243

[23] ارجمند. برازنده . دارای فره ایزدی . خداوند ارج .

[24] Kartir

[25] نامی است عبری که به پراهمیت‌ترین نوشتار یهود داده شده و به باور آنان به‌وسیله یهوه (خداوند) به موسی وحی شده‌است.

[26] رابی یا رَبَن در اورشلیم به آموزگارِ تورات گفته می‌شود. رابی به معنیِ استادِ من و به صورت جمع ربانیم پژوهشگر مرجع دینی در جامعه یهودی است. رابی گاهی نیز به صورت راو به معنی استاد یا ارباب اطلاق می‌شود.

[27] رأس جالوت به معنای رئیس آوارگانبه رهبر یهودیان در بابل بعد از کشته شدن شاه ژکونیا و نابودی معبد دوم و به اسارت گرفته شدن یهودیان اطلاق می‌شد. مردمی که تحت امر راس جالوت بودند گلاه یا جالوت نامیده می‌شدند. این مقام به صورت نسبی بود و صاحبان آن دارای شجره نامه تا رسیدن به داوود نبی بودند. اولین اشاره به این مقام در زمانی که بابل جزئی از امپراتوری پارتیان بود می‌باشد. این مقام تحت سلطه حکومتهای مختلف از جمله ساسانیان و بعد از آن اعراب ادامه پیدا کرد.