ایران را چرا باید دوست داشت؟ (۳/۱)

بخش نخست
شادروان استاد محمدعلی فروغی

▪️این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیّت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محلِ اتفاق نیست. برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیده‌اند.
از جملهٔ آن اصول، حبِّ وطن و علاقهٔ ملت است که منکر آن شده و در صددند به احساسات بین المللی تبدیل نمایند. در نظر من علاقه ملیّت با احساسات بین المللی و وطن‌پرستی و با حبِّ نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع می‌شود.
اگر مهرِ من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بين مردم برای خود استفاده کنم این وطن‌پرستی نیست، خود‌پرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بين مردم را وسیله منافع و اعتبارات شخصی و فرقه‌ای قرار می‌دادند، مفهوم است، و باید مردود باشد.

ولكن یک وطن‌پرستی بی‌غرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمت‌ها و تمتّعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حق‌شناسی احساس می‌کند، چنانکه فرزند نسبت به پدر و مادر مهر می‌ورزد این حبّ وطن مُستحسَن است، بلکه هر فردی به آن مکلف می‌باشد الّا اینکه می‌توان متذکر شد که این وطن‌پرستی با حبّ كليهٔ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنانکه در درجهٔ اول رهینِ منت پدر و مادر و در درجه دوم مدیون ابناء وطن است در درجه سوم ذمّه‌اش مشغول كليهٔ نوع بشر می‌باشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود و قوم او هم در آن است به عبارت آخری این قسم وطن‌پرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.


▪️از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطن‌پرستی هست که در نظر من از منشاء سابق‌الذكر هم محکم‌تر و هم معقول‌تر می‌باشد. و آن وطن‌پرستی کسی است که وطن و أبناء وطن خود را لایقِ مهر و قابل محبت می‌داند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، با مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نموده‌اند.
به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.
هر قوم و جماعتی مانند هر فردی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام و محبت است، و هر چه بهتر و بیشتر از عهدهٔ آن برآید گرامی‌تر است، و علاقه به وجود و بقای او بیشتر باید داشت. و هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیف‌تر خواهد بود، مگر اینکه این کوتاهی تقصير او نبوده و عوائق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفه هر کسی است که آن عوائق را حتى الامكان مرتفع سازد و عنصر بی‌ثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.

▪️غرض این‌که هر کس عضو هیئت و جماعتی باشد که وظیفهٔ انسانیت خود را چنانکه بیان کردم ادا نموده است، حق دارد هیئت و جماعت خود را دوست بدارد، و در عین اینکه البته نباید منکر وجود سایر اقوام و ملل باشد علاقهٔ او نسبت به قوم و ملت خویش علاقهٔ معقول و مُستحسَن است.
حال تصور می‌کنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفهٔ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفه‌شناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.
هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دوره‌های تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دوره‌ها از ابراز استعداد و مایهٔ خداداد ممنوع و محروم گردیده است، وليكن ظلمت آن ایام همه‌وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچ‌گاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:
از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

سیاست‌نامهٔ ذکاء‌الملک
مقاله‌ها، نامه‌ها و سخنرانی‌های سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایون‌پور، صص ۲۵۵–۲۵۱

https://vrgl.ir/ENqw7