دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
تغییر نام نیایشگاههای مهر به اماکن منسوب به سلیمان پیامبر (با نگاه به دو نمونه موردی پارسه، مسجدسلیمان)
ارجاع به این مقاله: علی نیکویی; شهره جوادی. "تغییر نام نیایشگاههای مهر به اماکن منسوب به سلیمان پیامبر (با نگاه به دو نمونه موردی پارسه، مسجدسلیمان)". باغ نظر, 19, 110, 1401, 93-100.
· چکیده
بیان مسئله: در فرهنگ و تمدن ایران همواره شاهد آن بودهایم که شخصیتها و اماکن مقدس ایرانیان قبل از اسلام که بیشتر مرتبط با آئین مهر و اَناهیتا پرستی بوده دچار دگردیسی گردیده و در ادوار بعد مبدل به شخصیتها و اماکن مقدس در باورهای جدید شده است. بناهای فراوانی از دوران تاریخی ایرانباستان در ادوار تاریخی ایرانِ دورانِ اسلامی بجای مانده که نامشان مرتبط با سلیمان و یا سایر قدیسان و پیامبران یهود بود؛ پرسش ما در این مقاله این است: چه عوامل تاریخی و چه قرابتهایی میان این اساطیر وجود دارد که این ابنیه وجه تسمیهاش به جمشید، شاه اساطیری ایران و قدیسان یهود مانند سلیمان نبی میرسد؟
هدف از پژوهش: بررسی علل تبدیل و تغییر نام معابد مهر به اماکن منسوب سلیمان، پس از استیلای اعراب بر شاهنشاهی ایران ساسانی.
روش پژوهش: این مقاله از نظر راهبردی کیفی و از لحاظ هدف کاربردی است که با استفاده از منابع کتابخانهای و پردازش منابع تاریخی با رویکرد اسطورهپژوهی و با نگاه به دو بنای تاریخی (پارسه[تختجمشید] و معبد شهر مسجدسلیمان) به شیوهی توصیفی تحلیلی به انجام رسیده است.
نتیجهگیری: پس از فتح ایران به دست اعراب مسلمان و الزام ایرانیان به گرویدن به دین جدید؛ مبانی ایدوئولوژی ایرانیان پیش از اسلام دچار تزلزل گردید. بقا باورهای پارینهی ایرانی به مشروعیتی بود که تنها راه حصولش از ارتباط دادن الهیات ایرانی با شخصیتهایی نامبرده شده در روایات اسلامی و کتاب مقدسشان به دست میآمد. از این رو بود که ذهن هوشند ایرانی تلاش فراوانی در جهت حفظ هویت فرهنگی خویش انجام داد و این پویش بزرگ فکری و هوشمندی تاریخی اسباب آن شد که اساطیر ایرانی به قوت تفسیر و تاویل، مرتبط به قدیسانی چون سلیمان پیامبر گردد و با انتساب معابد دینی خویش به انبیا یهود [که برای مسلمانان نیز مقدس بودند] آنها را از سیل تخریب و نابودی حفظ نمایند. با این تحلیل چرایی انتساب بسیاری از اماکن باستانی ایران به سلیمان یا مادر سلیمان یا پیامبران دیگر از یهود مشخص میگردد.
واژگان کلیدی: ایزد مهر (میترا)، جمشید، سلیمان، پارسه (تختجمشید)، مسجدسلیمان.
· مقدمه و بیان مسئله:
در مبنای اسطورهشناسی یک اصل وجود دارد که: اساطیر همیشه در حالت واحد نمیمانند و با گذشت زمان بعضی از آنها اشکال جدیدتر به خود میگیرند و به شمایل داستانهای حماسی نمود مییابند، در این تغییر شکل دگردیسیهایی در داستان اسطوره رخ میدهد. (نگاه کنید به: آیدنلو،1388: 25) یکی از اساطیر کهن ایرانیان ایزد مهر است؛ میترا مانند تمام اساطیر در گذر زمان دچار تحول و حتی دگردیسی گردیده و با معیارهای باشندگان در ادوار تاریخی و جغرافیایی و شرایط فکری گوناگون زیست نموده و شکل خاص خود را گرفته است. این ایزد در گذر زمان [از دورههای دور تاریخ باستان ایران تا سدههای نخست استیلای اعراب مسلمان بر ایران] در جغرافیای ایران تحولاتی را سپری نموده و شکل و شمایل نو به خویش گرفته است. در مقالهی پیشرو این تحول و دگردیسی میترا در چهرهی حماسی جمشید و پس از استیلای مسلمانان چرایی و چگونگی دگردیس شدن جمشید به سلیمان مورد مداقه واقع میشود.
· پیشینهی پژوهش:
پژوهشهای فراوانی پیرامون اسطوره مهر ایرانی انجام گرفته که در سرفصل پیشینهی پژوهش ما قرار نمیگیرد. برای بهتر روشن شدن پیشینه، پژوهشهایی که در این ارتباط انجام شده را به دو قسمت تقسیم میکنیم:
- گروه اول به تحقیقاتی که به دگردیسی و تحول ایزد مهر در جغرافیای ایران در گذر زمان پرداختهاند.
- گروه دوم به تحقیقاتی که به بررسی شباهات سلیمان با برخی از چهرههای اساطیری ایران چون جمشید مبادرت ورزیدهاند.
در مورد پژوهشهایی با رویکرد تحول و دگردیسی ایزد مهر در جغرافیای ایران انجام شده میتوان اشاره کرد به: مقالهی جوادی که در آن با تکیه بر ادله و استدلال ثابت میکند معابد ایزد مهر در ایرانِ دورهی اسلامی مبدل به نیایشگاههای مسلمانان و زرتشتیان گردیده و سیر این دگردیسی نیایشگاههای مهری را اثبات مینماید (جوادی،1397) یا مقاله نیکویی که در آن به تفاوت صحنهی گاوکشی ایزدمهر، در مهرپرستی ایرانی و غربی میپردازد و با تاکید بر اینکه جوهرهی مهر ایرانی و غربی یکی هست اما وقتی جغرافیای آن تفاوت میکند در باور و نمادهای آن نیز تغییر رخ میدهد (نیکویی،1397) و یا مقاله دیگر از جوادی که در آن به تقدس آب و درخت در باور مذهبی ایرانیان باستان [علیالخصوص باورهای مهری] میپردازد و سپس با آوردن قراین فراوان، تقدس آب و درخت در اماکن مذهبی اسلامی در ایران را ، دگردیسی نشانههای آئین مهری میداند. (جوادی،1392)[i]
پیرامون تحقیقاتی که به بررسی شباهتهای سلیمان با برخی از چهرههای اساطیری ایران چون جمشید مبادرت ورزیدهاند، میتوان اشاره کرد به: مقالهی خوارزمی که به پاسخ این سوال میپردازد که: مهر در اسطوره با گذر زمان دچار چه تحولی میشود و با پدید آمدن حماسه این ایزد چه شکل و شمایلی به خود میگیرد و دگردیسی این ایزد را در شخصیت جمشید با تکیه بر ادبیات حماسی ایران مورد تحلیل قرار میدهد (خوارزمی،1399) و همچنین میتوان به مقالهی قائمی اشاره نمود که با توجه به شباهت میان سلیمان نبی با برخی از چهرههای اساطیری ایران به دو خاستگاه متفاوت برای پیوند پیامبران یهود با اساطیر ایرانی را مورد مداقه قرار داده و جایگاه سلیمان را در روند تکوین ادبیات حماسی ایران تحلیل نموده (قائمی،1394) و یا مقالهی مدرسی که به تفاوت شخصیت جمشید اساطیری ایران با یمه در اوستا میپردازد و حاصل درآمیختن اساطیر سامی در ادبیات ایران را اسباب آن میداند که جمشید بسیاری از خویشکاریهای سلیمان را به خویش بگیرد و دو شخصیت جمشید و سلیمان در ادبیات فارسی شباهتهای بسیار به یکدیگر داشته باشند. (مدرسی،1385)
آن قسمت از پژوهشها که در مورد ارتباط با سلیمان و اساطیر ایران باستان بوده اکثرا توسط پژوهشگران رشتهی ادبیات فارسی انجام شده و بیشتر به زوایای ادبی این اتفاق نگاه نمودهاند اما در این پژوهش ارتباط بین سلیمان و اساطیر ایرانی از منظر تاثیرگذاری برمبنای نگاه تاریخی و اسطورهشناسی خواهد بود.
دگردیسی شخصیت ایزد مهر در جمشید
با فراگیری آئین میترا در جغرافیای فرهنگی ایرانباستان تحول و دگردیسی این ایزد در تمام مظاهر و علیالخصوص در آثار حماسی به شکل قهرمانان، رسوخ نمود. جمشید که در حماسههای ایرانی به عنوان پنجمین شاه پیشدادی و در اساطیر ایرانباستان اولین انسان است، خویشکاریهایی[ii] را عهدهدار بود و با توجه به مانندیهایی که میان شخصیت وی [جمشید] و میترا وجود داشت، باید جمشید را دگردیس شدهی ایزد مهر دانست. مهرداد بهار بر این عقیده است که وظایف ایزد مهر بر دو قسم است، بخش کیهانی و آسمانی آن بر دوش میترا و پارهی زمینی و انسانی آن به جمشید تعلق گرفته؛ با تکیه بر همانندی اعمال و کردار جمشید و ایزد مهر، جمشید را باید پادشاه و پدر نخستین بشر دانست که تجسم یافته زمینی میترا است که خویشکاریهای روحانی، باروری، برکتبخشی و جنگاوری در او جمع شده است. (نگاه کنید به: بهار،1352: 133 و بهار، 1364: 177)
اوستا یکبار از جمشید یاد نموده (اوستا،1391: 25) و میدانیم "جم" فرزند "ویونکهیار" به آن علت که اول بار گوشت خوردن را به مردم آموخت از گنهکاران گردید؛ زرتشت سعیبلیغ نمود تا خدایان و قهرمانان اولیه آریایی را کمرنگ نماید، از این رو بود که چهرهی جم را که تبدیل یافتهی ایزد مهر بود کمرنگ جلوه داده شد ولی نتوانست او را از یادها حذف نماید؛ چنانکه ایزد مهر نیز با تمام تلاش زرتشت حذف نگردید تنها در دستهی ایزدان کممرتبهتر از امشاسپندان قرار گرفت. اوستا میگوید پدر جم [ویونکهیار] نخستین کسی است که گیاه مقدس هوم[iii]را میفشرد و این نیکبختی به او میرسد که دارای پسری گردد؛ جمشید به معنی دارندهی رمهی خوب، فرهمندترین شخص میان مردمانی که به دنیا آمدند، متون یسنا به ما میگوید خورشید نگهبان و پاسدار جمشید است و او پادشاهی است که زمان شاهنشاهیش آب و گیاه خشک نگردند و انسانها و حیوانات مرگ نخواهند داشت (نگاه کنید به: یسنا،1380: 160) این اوصاف جمشید در یسنا همانندی بسیاری به بند شصت و پنجم از بخش شانزدهم مهریشت دارد که اوصاف میترا است: "میستاییم مهرِ دارنده دشتهای پهناور را؛ ...اوست بخشنده گله و رمه؛ اوست بخشنده شهریاری؛ اوست بخشنده پسران؛ اوست بخشنده زندگانی؛ اوست بخشنده خوشبختی؛ اوست بخشنده دهشِ نظام هستی." متن پیشین از یسنا به رابطهی جم و خورشید اشاره مینماید و قدرت نامیرا نمودن موجوداتاصل ایزدی بودن جمشید را به ما یادآور میگرداند و در زامیادیشت فر کیانی جمشید ستوده شده، همان فری که دیرزمانی چون با جمشید بود باعث گردید پادشاه هفتکشور باشد. (یشتها،1377: 2) اگر فر را برابر با نور خورشید بدانیم به یکی بودن مهر و جمشید نزدیکتر میشویم؛ زیرا آتش آسمانی به اندیشهی آریاییان خورشید بود. (عفیفی،1383: 569) کتاب هفتم دینکرد میگوید: "فر" در ازل، اول به خورشید سپرده شد و از خورشید فر مقدس به ماه رفت و از ماه به ستاره ره جست و از ستاره به آتشی رهیافت که فروزان بود در خانه مادر زردشت. (نگاه کنید به: زادسپرم،1366: 101) تمام موارد فوقالذکر ارتباط تنگانگ فروغ ایزدی با میترا، خورشید و آتش نمایان است، حتی در متون دوران اسلامی بارها به ارتباط معنایی جمشید با روشنایی و خورشید اشاره شده است؛ در تاریخ اصفهانی در باب نام جمشید چنین آمده: [ترجمه از عربی به فارسی]: "معنی شید یعنی روشنایی و نام خورشید نیز ریشه در شید دارد. ادعا بر این است دلیل آنکه این نام را بر جمشید دادند آن است از او نور میتافت[iv]" و در تاریخ بلعمی در معنی نام جمشید چنین آمده: "جمشیدش از بهر آن خوانند که بههر جایی رفتی روشنایی از او تافتی" (بلعمی،1385: 87) در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی در شرح جمشید میگوید: جمشید سرزمین اهریمن را شناخت پس آن سرزمین را نابود کرد، وقتی به این مهم نائل شد و به جهان برگشت بر مردمان چون خورشید ظاهر شد که از وی نور میتابید، چنان شباهتی میان او و خورشید رخ داد که مردم از بودن دو خورشید در حیرت مانده بودند (نگاه کنید به: بیرونی،1362: 330) جغرافیدان و تاریخنگار دوران اسلامی، مطهر بن طاهر مِقدَسی که بیشتر قلمروی اسلامی از هند تا اندلس گشته و گزارشات خویش را بر مبنای مشاهدات و شنیدههای عینی خویش بیان مینماید در باب داستان جمشید در کتاب آفرینش و تاریخ خود به گردونهای اشاره میکند که جمشید در آن نشسته و یکم فروردین چون خورشید پرنور و تابان آشکار شد (نگاه کنید به: مقدسی،1374: 406)، در حکیم ابولقاسم فردوسی نیز در شاهنامه از این گردونه نام میبرد:
همه کردنیها چو آمد بجای زجای مهی برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت چو مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی زهامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی شگفتی فرو ماند از بخت اوی
(فردوسی،1389: 44)
این گردونه میتواند با گردونهی مهر در اسطورهی میترا یکی باشد (بوس،1375: 582) از دیگر نشانههای دگردیسی ایزد مهر در جمشید، تشابه دژ میترا و ورجمکرد جمشید است، کاخ میترا برفراز کوه البرز الگو و نمونهی ایزدی ورجمکرد جمشید در سرزمین اسطورهای ایرانویچ میباشد. (حمیدیتهرانی و...؛1398: 131) میدانیم جمشید همان یما یا یَمَه در زبان سانسکریت است که در اوستا ییمَه خشائیتَه از او نام برده شده؛ یما در اساطیر دوران باستان مشرقزمین پیشروی وسیعی داشته از هند، ایران و تبت تا ژاپن و حتی در این گستردگی جغرافیایی نامش از حالت اولیه با کمترین دگرگونی در باورهای ملل مشرق جای گرفته ؛ تصاویر گوناگون از یمه هندی، تبتی، ژاپنی موجود است که بر روی گاوی نشسته است که تصویر گاوگشی مهری غربی یا نمونه شرقی گاوکشی مهری در تختجمشید و یا در قلعه ضحاک را در ذهن مترتب مینماید. با توجه به مطالب فوق میتوان اندیشید شخصیت ایزد مهر و جمشید در باور مردمان ایران باستان چنان به یکدیگر تنیده گردیده بود و هممانندی فیمابین این دو اسطوره رخ داده بود که تفکیک این دو شخصیت از یکدیگر برای باشندگان آن روزگار چنان قابل درک نبود.
· استحاله[i] شخصیت جمشید در سلیمان
پس از رحلت پیامبر اسلام حضرت محمدبنعبدالله (632-570م) خلیفه اول مسلمانان ابوبکر (634-573م) سپاهی از مسلمانان را به جنوب رود فرات و شهر حیره در مغرب شاهنشاهی ساسانی [جایی که امروزه عراق نامیده میشود] گسیل نمود و آنجا به تصرف مسلمانان درآمد، پس از بازپسگیری و دوباره تصرف شدن این شهر میان اعراب و ایرانیان؛ در زمان خلیفه دوم مسلمانان عمر (644-586م)، سرانجام سپاه شاهنشاهی ایران ساسانی را که تحت فرماندهی رستمفرخزاد بود در نبرد قادسیه (19-16 نوامبر ۶۳۶ م) به جنگ با اعراب مسلمان شتافت اما نتیجه این نبرد شکست برای ایران بود، بعد از این جنگ بود که تیسفون پایتخت ایران به محاصرهای کوتاه درآمد و پس از آن تسخیر و غارت شد و متعاقب آن در نبرد "جلولاء" اشغال عراق به دست اعراب کامل گردید؛ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند (۱۴ فوریه سال ۶۴۲ م) رخ داد که پس از جنگی خونین مسلمانان پیروز شدند و یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی متواری گردید و عاقبت در سال 651 میلادی در مرو به دست آسیابانی کشته شد.
با مرگ یزدگرد سوم و پیروزی مسلمانان برخورد فکری میان باورهای ایرانیان و مسلمانان فاتح سرعت بیشتر به خود گرفت؛ البته پیش از فتح ایران نیز تقابلات فرهنگی میان باورهای اسلامی و فرهنگ ایران نیز رخ داده بود، اصولا یکی از دلایلی که ایرانیان شخصیتهای اساطیری و پهلوانی خود را با شخصیتهای مقدس مسلمین متصل مینمودند، سابقهی همین تقابلات بود؛ از کهنترین اسناد این رویارویی فرهنگی وجود بازرگان مکی بنام "نضر بن حارث بن علقمه" در صدر اسلام است؛ هم او بود که اخبار و افسانههای ایرانی را که در حیره آموخته بود برای قریشیان بیان مینمود و میگفت: "محمد از عاد و ثمود برای شما تعریف میکند و من از رستم و اسفندیار و اکاسره[ii]... مردم نیز قصههای او را گوش میدادند و گوش به آیات قرآن نمیدادند" (طبرسی،1350: 4-311) مولف کتاب تفسیر قمی نیز یکی از موارد شان نزول آیهی شش از سورهی لقمان "وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[iii]" مراد از "لَهْوَ الْحَدِيثِ" را به این تاجر نسبت داده است. (قمی،1412: 2-161) و یا عبدالجلیل قزوینی رازی فقیه و متکلم سدهی ششم قمری در کتاب "النقض" به سواستفادهی بنیامیه و مروانیان از داستانهای [به باور وی] بیاصل مجوسانی چون رستم و سهراب و اسفندیار و کاووس و زال و... برای دور کردن مردم از شنیدن فضیلت و منقبت حضرت علی(ع) و ذکر شهادت امام حسین(ع) باعث گردیده به قول ایشان: "به اتفاق امت مصطفی، مدح گبرکان خواندن بدعت و ضلالت بهشمار آید" (قزوینیرازی،1331: 67) با چنین پارینهای باب تکفیر اساطیر ایرانباستان همواره گشوده بود و حتی پس از گسترش روایات پهلوانی و اساطیری ایران در قالب تواریخ و سیرالملوکهای برگرفته از خداینامهها در دوران خلافت عباسی و بالندگی سنت حماسهسرایی پارسی در ایرانشرقی از سدهی چهارم، همواره در میان دینداران و فقها (چه سنی و چه شیعه) مخالفان سرسختی در مقابل روح خواهان جامعه به این اساطیر وجود داشت تا جایی که "چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کُرکانی بر او نماز نکرده و عذر آورد که او مداح کفار بوده است... (علیشیرنوائی،1363: 344-343)" و یا سرآیندهی "علینامه" - اثری متعلق به یک سده پس از سرایش شاهنامه حکیم توس (تالیف شده در سال 482ق) – شاهنامهخوانی را چنین نکوهش مینماید:
به شهنامه خواندن مزن لاف تو نظر کن در آثار اشراف تو
تو از رستم و طوس چندین مگوی در این کوی بیهوده گویان مپوی
که مغنامه خواندن نباد هنر علینامه خواندن بود فخر و فر
(ربیع،1389: 135)
در چنین شرایطی که میراث کهن ایرانیان مورد چنین هجمهی قرار گرفته بود برخی از ایرانیان کوشیدند تاریخ قدیم خویش را با تاریخ پیامبران بنیاسرائیل پیوند دهند؛ کهنترین اشارات در این باره در اَلْبَدْءُ وَالتّاریخ مقدسی آمده که از همسانی سلیمان و جمشید، نمرود و ضحاک، ابراهیم و فریدون، یوسف و زلیخا با سیاوش و سودابه و ذولقرنین و اسکندر یاد میکند. (مقدسی،1374: 1-438و503و506) علاوه بر همسانسازی شخصیتهای اسطورهای ایرانی و سامی، نسبتهای جعلی نیز میان ایشان نیز ساخته و پرداخته شد، بلعمی یکی از فرزندان جمشید که نسل فریدون از اوست، از هشتاد سرنشین کشتی نوح میداند (بلعمی،1341: 345،358) و رستم از فرزندان نوح یا نمرود فرض میگردید (ابنمسکویه،1373: 132) جز همسانی و پدیدآوردن نسبتهای جعلی شکل سومی نیز برای اختلاط اساطیر ایرانی با اساطیر بنیاسرائیل مرسوم گردیده بود و آن همعصر دانستن ایشان با یکدیگر بود؛ از آن جمله معاصر بودن موسی و منوچهر که علاوه بر منابع تاریخی چون طبری (طبری،1352: 1/287)، بلعمی (بلعمی،1341: 345و358) وحمزهی مقدسی (مقدسی،1349: 3/78 و 151) و دیگران نیز آمده است؛ بیرونی در نقد همسان خواندن اساطیر ایرانی و اساطیر سامی این اتفاق را "هرزهدرایی" میداند و در ریشهیابی این جعلیات نکتهای بسیار مهم را بیان مینماید: "و چون میان عرب و عجم مفاخره درگرفت که کدام بالاتر و والاترند و بیشتر تکیهگاه عرب انتساب به ابراهیم بود که در اسلام سبقت گرفته؛ این بود که ایرانیان نیز خواستند معارضه به مثل کنند." (بیرونی،1362: 507) با این رویکرد است که مسعودی ایرانیان را از تبار ابراهیم میدانست و موضوعی را نگارش مینماید با این مضمون که: ایرانیان باستان به احترام جدشان ابراهیم به طواف کعبه میرفتند و حتی ریشهی نام چاه مقدس زمزم نیز از زمزمه کردن نیایشهای ایرانیان بر سر آن چاه بوده است. (مسعودی،1365: 1/236) بجز ایرانیان، موبدان زرتشتی نیز با انگیزهی حفظ آئین خود و یا رویارویی با فرهنگ غالب در پدیدآوردن چنین جعلیاتی نقش بسزایی داشتند؛ برای نمونه متنی بنام "زورهی باستان" که آن را موبدی بنام آذرپژوه که معاصر با خسروانوشیروان (501-579 م) دانسته شده نوشته و از قول انوشیروان چنین میآورد: "ما را سخنی است از سخنهای ابراهیم زرتشت که از پیغمبران ایران بوده است..." (آذرپژوه،1078: 1) و یا نام بردن از دبیری بنام "ابراهیم دیوان مهست" در دربار گشتاسب در کتاب یادگار زریران (1374: 46و50) در همین راستا نگارش گردیده است.
در میان پیامبران بنیاسرائیل، سلیمان بود که بیشترین قابلیت برابری با اساطیر ایرانی را داشت؛ از علل این قابلیت شباهتهایی بود که میان سلیمان و علیالخصوص "جمشید" بود (ابنحوقل،1345: 47 و دینوری،1364: 3/388) سلیمان هم مانند جمشید دیوبند بود و دوران او برای یهودیان مانند دوران پادشاهی جمشید برای ایرانیان دورانی زرین را شامل میگشت و هر دوی ایشان با غلبه بر نیروهای آشکار و پنهان طبیعت سروری یافته بودند. خویشکاریهای مشابه سلیمان و جمشید چون داوری کردن، حکمت ، پادشاهی که بر بادها و حیوانات فرمان میراند از عاملی بود که ایرانیان در دوران اسلامی میان جمشید و سلیمان همسانپنداری یافته بودند؛ (نیکویی،1400: 25) البته این تطبیق برای نخبگان و مورخان جامعه اشتباه بودنش پر واضح بود، برای نمونه دینوری (دینوری،1364: 7) و ثعالی (ثعالی،1328: 5) فواصل سیصد تا یکهزار سال بین اعصار جمشید و سلیمان را دلیل کذب این ادعا برشمردهاند، ثعالی در شرح دلایل این شباهت را چگونگی سلطنت، زندگی و غلبه این دو پادشاه بر جن و انس و دیگر موجودات دانسته است. (ثعالی،1328: 6)
· معابد مهری که به جمشید و سلیمان تغییر نام دادند
پیداشت این اتفاق در مسیر دگردیسی اساطیر ایرانی در اساطیر مذهبی سامی، ابنیههای مذهبی که متعلق به ایزد مهر بود در دوران اسلامی نامشان مبدل به سلیمان گردید؛ در این یادداشت به دو نمونه از آنها پرداخته میشود.
· پارسه (پرسپولیس/تختجمشید)
یکی از این بناهای باستانی "پارسه" (پرسپولیس) در شهر مرودشت، استان فارس؛ با تکیه بر سنگنوشتههای پارسیباستان و الواح عیلامی اکنون قابل اثبات است که در پارسه علاوه بر اجرای امور سیاسی، تشریفات گستردهی آئینی علیالخصوص آئینهای مهرگان و نوروز برپا میگردیده و این مسئله باعث میگردد جایگاه سیاسی آن کمرنگ گردد و فرضیه تختگاه آئینی بودن تختجمشید پررنگتر و به یاد داریم که سه شهر بابل، شوش و همدان پایتخت های اداری، سیاسی و اقتصادی هخامنشیان بودند که از میان این سه شهر، بابل و شوش تختگاه زمستانه و همدان تختگاه تابستانه بود؛. اما از یاد نبریم که هخامنشیان دو پایتخت آیینی نیز در پاسارگاد و پارسه داشتند. در پاسارگاد آیین و تشریفات مربوط به سلطنت و تاج گذاری شاهان هخامنشی برگزار میشد و پارسه برای تشریفات و آیین های دیگر بود. به طوری که می توان گفت، به سبب وجود گورگاه بزرگان و نام آوران، پاسارگاد و پارسه "مراکز روحانی ایرانیان هخامنشی بودند." (شهبازی،1356: 22)
مهرداد بهار در مورد پارسه تاکید دارد این بنا یک معبد مقدس هخامنشی بوده است، در این باب مینگارد: محتملا کسانی که به صفه تخت جمشید می رسیدند، خود را در معبدی پر از درخت های نمادین (ستونها) می دیدند که عظمتی مقدس و مسحور کننده داشت. آنان محتملا بدانجا نمیرفتند تا هدایایی نسبتا ناچیز، چنان که از نقش ها بر میآید را به حضور شاه برند، آنان به آنجا میرفتند تا شاه کالاهای آنان را تبرک بخشد." (بهار، 1372: 24) ارتباط پارسه با معبد مهر آنهنگام روشنتر میشود که این بنا بر صخرهی واقع در کوه چمگان یا کوه مهر که ترجمه عربی آن کوه رحمت میشود، قرار گرفته است؛ در شیرازنامه احمدبن ابوالخیر زرکوب شیرازی که 700 سال پیش نوشته شده، سه بار از یک شیخ بزرگ به نام شیخ مبارک کمهری یاد شده است. همچنین در اثری از معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی که در 791 ه. ق. تالیف شده آمده که قطب الدین کمهر در کوه رحمت معتکف بوده است.(اسماعیلپور،1383: 42) از دیگر نشانههای ارتباط پارسه با معبد مهری نامگذاری است که "آیسخولوس" اولین تراژدینویس یونان باستان [که شاهد جنگ ایران و یونان در زمان خشایارشا شاهنشاههخامنشی (416-519پ.م) نیز بوده] بر این بنا کرده، او این بنا را پِرسِپتولیس (Perseptolis)به معنی شهر الهه جنگ میآورد (نگاه کنید به: نمایشنامه ایرانیان بیت 65) و ما میدانیم ایزد مهر ایزد جنگجویان و جنگآوران بوده است. در ادوار بعد از اسلام دیگر کسی این بنا را با نام اصلیش یعنی پارسه نمیخواند بلکه آنجا را مکانی محترم و متعلق به سلیماننبی و جمشید میدانستند. (شاپورشهبازی،1356: 11) امروز نیز با توجه به مشخص شدن نام پارسه همچنان این بنا را تختگاهجمشید و تختجمشید میخوانند. چنانکه مشخص است یک سیر در نامنهادن پارسه تختگاهآئینی هخامنشیان رخ داده یعنی ارتباطش با نیایشگاه مهری و معروف شدنش بنام تختگاه جمشید و تعلقش به سلیمان پیامبر در ادوار گذشته.
· شهر مسجدسلیمان
یکی از شهرهای کشور ایران در استان خوزستان است؛ مسجدسلیمان را در دوره تمدن ایلام آساک مینامیدند که بخشی از منطقه سیماش عیلام تلقی میشد؛ ولی پس از حمله آریاییها و شکست عیلامیان نام آن به «سیماش» تغییر پیدا کرد. (علیزاده،1358: 36) خاستگاه نام این شهر از یک بنای مذهبی پیش از اسلام که در ابتدا معبد مهری و سپس آتشکده گردیده وام گرفته شده است که امروز آتشکده جاویدان یامعبد اَناهیتا (صفه سرمسجد) یا معبد سرمسجد مینامند. باز در تاریخچهی پیدایش این شهر، نام نخستین سلسلهی پادشاهان اساطیری پیشدادی چون جمشید به چشم میآید؛ این شهر در زمان شاهان پیشدادی چون کیومرث، طهمورث، هوشنگ، جمشید مدتی پایتخت آنان بوده است؛ اسطوره پیدایش آتش نزد ایرانیان به این شهر مرتبط میگردد که در مسجد سلیمان فعلی بوده که هوشنگ پیشدادی در اثر برخورد اتفاقی دو سنگ چخماق به یکدیگر شعله آتش را برافروخته (عباسیشهنی؛1383: 47) گیرشمن میگوید: مسجدسلیمان را در قدیم سرمسجد مینامیدند و علت آن وجود این آتشکدهی باستانی بود. در زمان حمله اعراب، تازیها میخواستند که آن معبد را از بین ببرند اما ایرانیان به دروغ به آنها گفتند که این معبد ساخت سلیمان نبی میباشد و چون سلیمان بسیار مورد احترام اعراب بود آنها از این عمل سر باز زدند. در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی هنگام بازدید رضاخان از سرمسجد وقتی که او این ماجرا را شنید دستور به تغییر نام سرمسجد به مسجدسلیمان داد و بدین ترتیب در سال ۱۳۰۵ و به تصویب مجلس شورای ملی نام مسجدسلیمان را بر این شهر نهادند. (گیرشمن،1344: 500) مسعودی در سفری که بیش از هزار سال پیش به شهر استخر (مسجدسلیمان) داشته نقل میکند: مردم ایران در شهر استخر آتشکده ای دارند که مجوس آن را تعظیم و تکریم میکنند. این آتشکده از قدیم الایّام بودهاست و «هما» دختر «بهمن» پسر «اسفندیار» آن را خانه آتش قرار داده بود. آنگاه آتشِ آن را انتقال دادند و خانه ویران شد. اکنون مردم میگویند: این مسجد حضرت سلیمان بن داوود است و به نام وی شناخته میشود؛ من به آنجا رفتهام. تا شهر استخر یک فرسخ فاصله دارد و بنایی عجیب و شگفتانگیز است. ستونهای شگفتانگیزی دارد. سرستونها مجسمههای سنگی زیبا از اسب و حیوانات دیگر است. محوطه ای وسیع با یک باروی بلند سنگی اطراف آن وجود دارد و تصویر اشخاص را با نهایت دقت تراشیدهاند. تصوّر کسانی که مجاور آنجا هستند این است که این اشخاص پیامبران هستند. این خانه در دامنه کوهی است که نه شب و نه روز، باد از آن قطع نمیشود و گرد و غبار برمیخیزد. مسلمانان آنجا میگویند: سلیمان بن داوود، باد را در اینجا به زندان کردهاست. (عباسیشهنی؛1383: 48) در این معبد مهری بازهم اساطیر مرتبط به جمشید و ارتباط دادنش به سلیمان کاملا مشهود و ملموس است.
· نتیجهگیری
تمام الهیات ایرانیان دوران پیش از اسلام نمودی کیهانی و نمودی زمینی داشته؛ اگر هرکدام از جشنها و مراسم باستانی ایرانیان مورد تحلیل قرار گیرد ما با دو فضای فکری مواجه میشویم، یکی نبرد خیر و شر در فرادَست انسان و دیگری تاویلات این نبرد کیهانی در شخصیتهای مادی از قبیل شاهان، پهلوانان قابل مشاهده است. ارتباط مهر و جمشید در دوران باستان را میتوان در این ایدهبزرگ [Concept] چنین تفسیر نمود: میترا یا ایزد مهر نمود آسمانی است با خویشکاریهای فراانسانی که در نماد زمینی آن مبدل به جمشید میگردد؛ این تبدیل چهرهی ایزدی مهر به شخصیت نیمهایزدی جمشید اسباب آن میشود که در آئین مهری تمام پادشاهان باستانی ایران با نهادن تاج درخشان بر سر خود و تکیه زدن بر اریکهای اتحادشان را با ایزد میترا اعلام دارند تا از انوار مقدس مهری که همان فَر است به ایشان بخشیده شود و پادشاه نیز مبدل به چهرهای مقدس نزد مردم گردد و مشروعیت شاهنشاهی را بدست آورد.
با ورود مسلمین به ایران این شالودهی فکری دچار تزلزل گردید، در سدههای نخستین ایرانیان متمایل به فرهنگ باستانی و ایرانیانی که برای رهایی از بند خلفای اموی و جلوگیری از استحاله و از دست دادن هویت ملی علیه حاکمیت اعراب هر روز به رنگی ظاهر میشدند و در تاریخ ایشان را بنام شعوبیه میشناسیم با همراهی دهقانان و موبدان زرتشتی که در ترجمه خداینامکها دخیل بودند تلاشی مضاعف نمودند برای پاک کردن آنچه که در فقاهت اسلامی به آن شرک گفته میشد از اساطیر ایران و مشروع نمودن تفکرات، عناصر ملی و روایات پهلوانی ایرانی؛ یک نمونه از این تلاش بزرگ مبدل نمودن شخصیت جمشید (ایزد مهر) به سلیمان پیامبر است. پیداشت این کوشش حفظ و نگهداری قسمت بزرگی از فرهنگ و اساطیر و حتی بناهایِ مرتبط به ایزد مهر در جغرافیای ایرانفرهنگی بود به قیمت آنکه آنها را با نام پیامبران یهود گره بزنند.
· منابع
1. ابنحوقل، محمد. (1345) صورهالارض. ترجمه جعفر شعار. تهران. بنیاد فرهنگ ایران.
2. ابنمسکویه، احمد. (1373) تجاربالاممفیاخبار الملوک العرب و العجم. تصحیح رضا ترابینژاد و یحیی کلانتری. مشهد. دانشگاه فردوسی.
3. اسماعیلپور، ابولقاسم. (1383). تخت جمشید: از معبد تا تختگاه. مجله انسان شناسی (نامه انسان شناسی) (6) 38-46.
4. اصطخری، ابراهیم. (1368) مسالک و ممالک. ویرایش دوم. به کوشش ایرج افشار. تهران. علمی و فرهنگی.
5. اصفهانی، حمزه. (بیتا) سنی الملوک الارض و الانبیا. بیروت. منشورالدار مکتبه الحیات. ترجمه پارسی این کتاب با عنوان: تاریخ پیامبران و پادشاهان (1346) ترجمه جعفر شعار. تهران. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
6. افشار، ایرج. (1333) یادداشتهای قزوینی. ج2. تهران. انتشارات دانشگاه تهران.
7. اوستا. (1391) گزارش و ویرایش جلیل دوستخواه. تهران. مروارید.
8. اوشیدری، جهانگیر. (1376) دانشنامه مزدیسنا. تهران. نشر مرکز.
9. آذرپژوه. (نسخه خطی – کتابت 1078ه.ق)کاتب: محمدمومن. شماره نسخه: ض15088. کتابخانه آستان قدس رضوی.
10. آشیل [آیسخولوس]. (1389) نمایشنامه ایرانیان. ترجمه دکتر رضا داوری اردکانی. تهران. سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
11. آیدنلو، سجاد. (1385) ارتباط اسطوره و حماسه. مجله مطالعات ایرانی. (10) 40-20
12. بلعمی، ابوعلیمحمد. (1341) تاریخ بلعمی. تصحیح محمدتقی بهار. تهران. امیرکبیر.
13. بلعمی، محمد. (1385) تاریخ بلعمی. به تصحیح محمدتقی بهار. تهران. زوار.
14. بوس، مری. (1375) تاریخ کیش زردشت. ترجمهی همایون صنعتیزاده. ج1. تهران. انتشارات توس.
15. بهار، مهرداد. (1352) اساطیر ایران. تهران. موسسه انتشاراتی بنیاد فرهنگ ایران.
16. بهار، مهرداد. (1364) پژوهشی در اساطیر ایران. تهران. توس.
17. بهار، مهرداد؛ کسرائیان، نصرالله. (1372) تختجمشید. تهران. مهر و یسنا.
18. بیرونی، ابوریحان. (1362) آثار الباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه اکبر دانایی سرشت. تهران. امیرکبیر.
19. پاشایی، محمدرضا (اسفند86وفروردین1387) جمشید و جام جم، سلیمان و انگشتر خاتم، اسکندر و آینه. نشریه فردوسی. شماره 63-62. ص87-86
20. پربسکوف، ادریک. (1385) راههای مهرپرستی آغازین. (مجموعه گزارشهای دومین کنگره مهرپرستی؛ تهران-1975) ترجمه مرتضی ثاقبفر. تهران.توس.
21. ثعالی، عبدالرحمان. (1328) شاهنامه ثعالی در شرح احوال سلاطین ایران. ترجمه محمود هدایت. تهران. وزارت فرهنگ.
22. جوادی، شهره. (1386) اماکن مقدس در ارتباط با کوه، چشمه و درخت. مجله باغ نظر. (8)22-12
23. جوادی، شهره. (1392) بازخوانی روایات باستانی (آب و درخت) در دوران اسلامی. هنر و تمدن شرق. (1)30-23
24. جوادی، شهره. (1397) اماکن مقدس با پیشینه نیایشگاههای مهر. مجله باغ نظر. 19. 15-10
25. حمیدیتهرانی، آذر؛ صفری، جهانگیر؛ کریمی، پرستو. (1398) بررسی "ورجمکرد" در مقایسه با نمونههای برجسته آن در اساطیر ایران و جهان. فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناسی.(57) 144-123
26. خوارزمی، حمیدرضا. (1399) تکوین مهر در اسطوره و تحول چهره آن به جمشید در حماسه بر اساس نظریه دگرگونی. دوفصل نامه دانشگاه لرستان. (6) 96-69
27. دینوری، احمد. (1364) اخبار الطوال. ترجمه صادق نشات. تهران. بنیاد فرهنگ ایران.
28. ربیع. (1389) علینامه (منظومهای کهن) تصحیح رضا بیات و ابولفضل غلامی. تهران. میراث کهن.
29. زاداسپرم. (1366) به تصحیح محمدتقی راشد محصل. تهران. موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
30. زرکوب شیرازی، معین الدین احمد. (1350) شیرازنامه. تصحیح دکتر اسماعیل واعظجوادی. تهران. بنیاد فرهنگ ایران.
31. سلمانی نژادمهرآبادی، صغری و حجازی، حمیده. (1394) بررسی تطبیقی ابیات داستان جمشید در شاهنامه با داستان سلیمان(ع) در آیات قرآن. اولین همایش ملی علوم انسانی اسلامی.
32. شهبازی، علیرضا. (1356) راهنمای مستند تختجمشید. شیراز. بنیاد پژوهشی پارسه.
33. صحرایی، قاسم. (1388) تصویر سلیمان نبی در کتب آسمانی و مقایسه آن با تصویر سلیمان در ادبیات فارسی تا قرن هشتم. نشریه سبک شناسی نظم و نثر فارسی » زمستان1387. شماره2. 141-124
34. طبرسی، فضلبنحسن. (1350) مجمعالبیانفیتفسیرالقرآن. 13ج. تهران. فرهانی.
35. طبری، محمد. (1352) تاریخ طبری. ترجمه ابولقاسم پاینده. تهران. بنیاد فرهنگ ایران.
36. عباسیشهنی، دانش. (1383) تاریخ مسجدسلیمان؛ تاریخ تحولات صنعت نفت ایران. تهران. انتشارات هیرمند.
37. عفیفی، رحیم. (1383) اساطیر و فرهنگ ایران. تهران. توس.
38. علیزاده، عباس. (1358) بازتاب نقش جغرافیائی، زیست محیطی و اقتصادی در تحولات در تحولات جنوب باختری ایران ((از پیش از تاریخ تا اسلام) مجله اثر(21) 42-29
39. علیشیر نوائی، میر نظام الدین. (1363) تذکره مجالس النفائس. به کوشش علی اصغر حکمت. تهران. انتشارات منوچهری.
40. فردوسی، ابولقاسم. (1389) شاهنامه. به کوشش جلال خالقیمطلق. تهران. دایرهالمعارف اسلامی.
41. قائمی، فرزاد. (1393) بررسی متن شناختی جایگاه سلیمان(ع) در روند تکوین حماسههای ایرانی. مجله دانشکده ادبیات و علومانسانی. شماره4. 136-117
42. قزوینی رازی، عبدالجلیل. (1331) بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض (النقض). تصحیح میرجلالدین محدث. تهران. انجمن آثار ملی.
43. قمی، علی بن ابراهیم. (1412) تفسیر القمی. بیروت. موسسه العلمی اللمطبوعات.
44. گیرشمن، رمان. (1344) ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین. تهران. بنگاه ترجمه و نشر.
45. محمدپناه، بهنام. (1390) کهندیار. تهران. انتشارات سبزان.
46. مدرسی، فاطمه. (1385) اسطوره جمشید با نگای به سرگذشت سلیمان نبی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه چمران اهواز. شماره4. ص36-9
47. مسعودی، علی. (1365) مروج الذهب و معادن الجوهر. ترجمه ابولقاسم پاینده. تهران. وزارت فرهنگ و آموزشعالی و انتشارات علمی و فرهنگی.
48. مقدسی، مطهر بن طاهر. (1374) آفرینش و تاریخ. مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران. انتشارات آگاه.
49. نیکویی، علی. (1397) گاوکُش در اسطوره مهر ایرانی. مجله هنر و تمدن شرق.22. 30-19
50. نیکویی، علی. (1399) از تیرازیس تا قصر ابونصر از تخت مادرسلیمان تا شیراز (سفری به پایتخت هخامنشیان) مجله سرزمین من.(125) 25-18
51. نیکویی، علی. (1400) چرا ما باید اسطورهها را بشناسیم (چیستی و هستی اسطوره) مجله سرزمینمن. 132. 21-16
52. یادگار زریران. (1374) ترجمه فارسی و آوانویسی لاتین و سنجش آن با شاهنامه: یحیی ماهیار نوابی. تهران. اساطیر.
53. یسنا. (1380) تالیفو ترجمه ابراهیم پورداوود. تهران. اساطیر.
[i] از حالی به حالی شدن؛ برگشتن از حالی به حالی؛ دگرگون شدن. (دهخدا)
[ii] اکاسره جمع کسری ؛ لقب پادشاهان ساسانی.
[iii] ترجمه فارسی آیه: و برخى از مردم كسانىاند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى[هيچ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود.
پانویس:
[i] نیایشگاههای مهر و اَناهیتا در ایران معمولا در جوار هم و جایی که چشمه، قنات و رودخانه وجود داشته برپا میشده است؛ مهرداد بهار در کتاب از اسطوره تا تاریخ به این نکته اشاره نموده است.
[ii] Function
[iii] هوم یا هئومه (Haoma) اسطورهای است در ایران باستان که از دو نمود آسمانی و زمینی برخوردار است. هوم آسمانی فرزند ذکور اورمزد یا اهورا مزدا و تجلی مادی آن گیاهی درمانگر است که با دشمنان اهریمنی مبارزه میکند.
[iv] متن عربی: "معنی شید النیر و لذالک یقال شمس خورشید. فیزعمون انما سمی بذلک لانه کان یسطمع منه نور، و هو جم بن فنونکهان بن اهنکذ ابن اینکهذ بن اوشهنج فیشداد." (اصفهانی،بیتا: 21)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اسطوره میخوانم! (2)
مطلبی دیگر از این انتشارات
کارخانه و حرمسرا
مطلبی دیگر از این انتشارات
حسنصباح و قلعهی الموت