رودکی و دربار سامانی برپادارندگان هویت ایرانی

مجسمه رودکی/ شهر دوشنبه پارک رودکی
مجسمه رودکی/ شهر دوشنبه پارک رودکی


بازنشر مقاله‌ای از بنده با عنوان: " نقش رودکی در هویت ایرانی (رودکی و دربار سامانی برپادارندگان هویت ایرانی)" در مجله‌دیپلمات (فصل نامه‌‌ی وزارت‌خارجه‌ی ج.ا.ایران) شماره‌ی ۲ از صفحه ۷۳ تا ۷۵

در کانال تلگرام من می‌توانید رایگان پی‌دی‌اف  شماره ۲ مجله را در اختیار داشته باشید.
https://t.me/Dr_Ali_Nikoei/3202

“در یادداشت پیش‌رو هر جا سخن از ایران می‌شود، مراد سخن فلات ایران است؛ فلات ایران بسیار گسترده‌تر از کشور کنونی ایران می‌باشد و کشور ایران نیز خود جزئی از فلات ایران است؛ باشندگان فلات ایران مردمانی با ریشه‌های فرهنگی، زبانی و خونی مشترک و دارای هویت، مفاخر فرهنگی و مصائب تاریخی غیرقابل تفکیک از یکدیگر می‌باشند؛ بزرگان فرهنگ و ادبیات فارسی چون «فردوسی»، «رودکی»، «حافظ»، «سعدی» و «مولانا» حتم به یقین تنها برای کشور ایران نیستند بلکه برای تمام ساکنین در فلات ایران می‌باشند؛ علاوه بر شعرا؛ تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، اشکانی یا ساسانی نیز تنها بخشی از تاریخ ملی کشور ایران نیست بلکه می‌تواند تاریخ ملی کشور تاجیکستان یا افغانستان ... نیز باشد و علاوه بر اینها میراث ناملموس دوران پیش از جدایی سرزمین‌های فلات ایران از یکدیگر [مانند نوروز و شب‌چله و مهرگان و...] نیز شامل همین قانون می‌گردد. ”


رودکی در دوران سامانیان می‌زیست، سامانیان دودمانی ایرانی‌الصل بودند که از سال 819 الی 1004 میلادی [بیش از 180 سال] بر بخش‌های بزرگی از ماوراءالنهر[1]با مُهر و زمامداری خلفای عباسی حکومت می‌کردند.

سامانیان بخشی از "میان دوره‌ی ایرانی [میان‌ پرده‌ی ایرانی][2] بودند؛ اصطلاح "میان دوره/میان پرده ایرانی" در نگاه شرق‌شناسان به دورانی گفته می‌شود که طی آن برای نخستین‌بار پس از شکست شاهنشاهی ایرانیانِ ساسانی از اعراب و با تحلیل رفتن خلافت عباسی، حاکمیت اقوام ایرانی‌تبار در فلات ایران دوباره شکل گرفت. امیران سامانی خویش را وارثان شاهنشاهی ساسانی می‌دانستند و مدعی بودند نسبشان به "بهرام چوبین[3]" می‌رسد؛ سامانیان بودند که هویت ایرانی را با تکیه بر زبان‌پارسی دوباره بازسازی نمودند و با بروز علاقه‌ی شدید به فرهنگ و هنر، پایتخت خویش [شهر بخارا] را به رقیبی برای بغداد پایتخت خلفای عباسی بَدَل کردند؛ در خراسان سامانی بخاطر برقراری شرایط ممتاز فرهنگی، اسباب ظهور اندیشمندان پارسی‌گوی چون فردوسی، پورسینا و رودکی فراهم شد.

رودکی را استاد شاعران و مقدم شعرای عجم خوانده‌اند؛ نامش "ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم" بود و زادگاهش روستایی به‌نام بَنُج [پنجکنت در تاجیکستان امروزی] که در میان مردم بومی به رودک شهرت داشت. پیرامون زندگی وی آمده چنان تیزفهم بود که در هشت سالگی قرآن به تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعرگفتن گرفت و معنی دقیق می‌گفت چنان که خلق بر او اقبال نمودند و رغبت او زیاد گشت (عوفی،1335: 246) او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده و به سبب آواز در مطربی افتاد و از "ابوالعبیک بختیار" که در آن صنعت صاحب‌اختیار بود "بربط[4]" بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه به اطراف و اکناف عالم برسید...(عوفی،1335: 246) جامی نیز در کتاب بهارستان در باب مهارت رودکی در موسیقی سخن گفته است. رودکی را کور مادر زاد [اکمد] دانسته‌اند؛ "... اکمد بود اما خاطرش غیرت خورشید و مه بود، بصر نداشت اما بصیرت داشت... چشم ظاهر بسته داشت اما چشم باطن کشاده (عوفی،1335: 248)" اما در بررسی ابیات بجای مانده از وی چنین بر می‌آید وی کور مادر زاد نبوده! و به قول استاد زرین‌کوب: "از سخن خود رودکی بر نمی‌آید همه‌ی عمر شاعر در تاریکی بی‌پایان کوران گذشته باشد نه فقط ادعای دیدن در بعضی از اشعار او هست بلکه تشابهات حسی در سخنان او کم نیست خاصه دنیای رنگ که بر کوران مادر زاد فروبسته است، در شعر او جلوه‌ای تمام دارد (زرین‌کوب،2535: 2)

بدون شک رودکی از شعر و شاعری به ثروتی عظیم رسید؛ نیک می‌دانیم دوران سامانی و روزگار حیات رودکی یکی از پررونق‌ترین روزگاران در تاریخ ماورالنهر و خراسان محسوب می‌گردد و به دلیل تجارت گسترده‌ای که در این عصر صورت می‌گرفت اسباب آن می‌شد آل‌سامان از وضعیت مالی بسیار مناسب بهره گیرند و کاروان‌های تجاری ایشان در تمام فرارودان تا اروپای شرقی و چین، فلات مرکزی ایران، سواحل خلیج‌فارس، دریای عمان و شبه‌قاره‌ی هند در حرکت بود، سامانیان با کسب این ثروت عظیم به ترویج فرهنگ آریائی و تعقیب فکر استقلال ادبی برای احیای تفکر ایرانی روی آوردند و شعار اشاعه‌ی روح ایرانی، احیا زبان پارسی و حفظ استقلال ایران را سرلوحه‌ی اهداف خود قلمداد کردند. اگر سامانیان بر این جهان‌بینی نمی‌رسیدند ایران و ایرانی چنان در تمدن عربی و زبان تازی مستهلک می‌شد که امروز چون مصر و شمال آفریقا و سوریه و عراق جز قلمرو و زبان و تمدن عرب بشمار می‌رفت.

در منابع دوران سامانی سه طبقه‌ی دبیران، ادیبان و علما به وضوح قابل تشخیص است (فرای، 1381: 129) توجه خاص به این افراد بستر مناسب برای رشد ایشان را فراهم آورده بود، رودکی از این مجال به بهترین شکل بهره جست. او همانگونه که در شعر پارسی و موسیقی استادی قابل بود در برخورد با علمای دین نیز انبانه‌اش تهی نبود! او بیش از آنکه به بخارا برود در جوانی برای کسب دانش به سمرقند رفت و در آنجا علم حدیث را از محدثان بزرگ زمان خود فراگرفت (نفیسی،1382: 410) گزارش‌های زیادی از رودکی در دسترس است که وی آیات قرآن و روایات را نیک می‌دانسته و مورد دیگر از دانش رودکی آگاهی و استادی او در ادبیات عرب مشاهده می‌شود (شفیعی‌کدکنی،1350: 333) جز علوم مذکور، رودکی در جغرافیا، علم الانساب و تاریخ ایران‌باستان استادی حاذق بود؛ رودکی با علم نجوم و فلسفه‌ی یونانی بخصوص فلسفه نوافلاطونی آشنایی داشت (امامی،1378: 97) تمام این گزارش‌ها دال بر آن است که وی نه تنها شاعر و موسیقی‌دان می‌بود بلکه حکیمی بزرگ در دربار سامانیان بود و بهره‌بری رودکی برای دربار سامانی نه تنها اشعارش بلکه ایجاد ارتباط فکری بین دربار و جامعه و همچنین امرا و عامه‌ی مردم بود؛ رودکی بود که اذهان عمومی را به دربار و افکار دربار را به نیازهای متن جامعه می‌کشانید و این اتصال در مزامین ابیاتش کاملا هویداست.

در ارتباط با نقش رودکی در ایجاد ارتباط فکری بین دربار سامانی و جامعه به داستانی مشهور از کتاب "چهارمقاله" از "نظامی عروضی" اشاره می‌نمائیم: امیرنصر سامانی [یا امیری دیگر] از بخارا به هرات می‌رود و دلبسته‌ی هوای هرات می‌شود. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهار سال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دل‌تنگِ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیر مُحتشم و مقبول‌القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند! رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف‌تر باشد. از این رو قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی[5]کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند؛ و امیر چنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد؛ و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ[6]دنبال او می‌بردند؛ و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می‌گیرد (نظامی‌عروضی،1386: 53-56) شعر سروده شده برای امیر این بود:

بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درُشتی‌های او زیرپایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ[7] ما را تا میان آید همی
ای بخارا، شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی
میر ماه ست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی

عصر سامانی بدون شک مهمترین دوره‌ی حماسه‌سرایی در ادبیات ایران بود، وجود رودکی یکی از عناصر موثر در اثر حماسی فردوسی محسوب می‌شد به عبارتی سنگ‌بنیاد عظمت و فخر ملی ایرانی که همان شاهنامه است در دوره‌ی سامانی گذاشته شد. (فیاض، فخرآور،1388: 53)

اما افسوس که فرجام رودکی چنان دل‌انگیز نبود؛ وقتی ابولفضل بلعمی از وزارت سامانیان عزل شد، چون رابطه‌ی بسیار صمیمی و تقرب زیاد میان بلعمی و رودکی بود، رودکی نیز از چشم امیران آل‌سامان افتاد و از دربار منزوی گردید و اعتبارش کاسته و از ثروت‌مندی به تنگ‌دستی و عسرت دچار شد و احتمالا در این دوران وی را کور نمودند نهایتا در سال 329[هجری قمری] رودکی چشم از جهان فروبست و در زادگاهش برای همیشه خفت؛ این یادداشت را با بیتی از این حکیم به فرجام می‌رسانیم:

هرکه نامُخت از گذشت روزگار نیز نآموزد از هیچ آموزگار

منابع:

1. زرین‌کوب، عبدالحسین. (2535) با کاروان حله. تهران. انتشارات جاویدان.

2. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا. (1350) صور خیال در شعر فارسی. تهران. انتشارات نیل.

3. عوفی، محمد. (1335) لباب الالباب. تصحیح سعید نفیسی. بی‌جا. انتشارات ابن‌سینا.

4. فرای، ریچارد. (1381) از فروپاشی ساسانیان تا برآمدن سلجوقیان. ترجمه حسن انوشه. تهران. انتشارات امیرکبیر.

5. فیاض، زاهد؛ فخرآور، کبری. (1388) نقش تاریخی رودکی در احیای هویت ملی ایرانیان. نشریه‌ی تاریخ. دوره4. شماره‌ی 13. ص 39-58.

6. نفیسی، سعید. (1382) محیط زندگی و شرح احوال و اشعار رودکی. تهران. انتشارات اهورا.

[1] Transoxiana

[2] Iranian Intermezzo

[3] بهرام چوبین یا وهرام چوبین یا بهرام ششم یا وهرام چوبینه پسر بهرام گشنسپ از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود.

[4] بربت (بربط) یا عود سازی ایرانی از رده‌سازهای زهی زخمه‌ای است.

[5] شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن.

[6] فَرسَنگ یا فرسخ واحدی برای اندازه‌گیری مسافت و نزدیک به ۶٫۲۴ کیلومتر است (Parasang)

[7] خنگ در اینجا به معنی اسب است.