طاق کسری؛ نماد نزدیکی دو ملت ایران عراق در دوران باستان

باز نشر مقاله‌ی من در مجله دیپلمات (دو ماه نامه وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران) از صفحه ۵۱ تا ۵۶
لینک دریافت پی‌دی‌اف کل مجله به زبان فارسی و انگلیسی

دانلود مجله



اگر قرار سخن بر فارغ‌التحصیلان علوم‌سیاسی باشد احتمالا قدمت کشورها را با اتفاقات سیاسی قرون جدید مورد مداقه قرار خواهند داد و پیرامون پیدایش کشور عراق خواهند گفت: مرزهای نوین عراق توسط جامعه‌ی ملل[1] در سال ۱۹۲۰ پس از تقسیم امپراتوری عثمانی بر اساس معاهده سور[2] تعیین شد و در این زمان عراق تحت سرپرستی پادشاهی متحد بریتانیا[3] درآمد در سال ۱۹۲۱ پادشاهی عراق تشکیل شد و در سال ۱۹۳۲ این حکومت از بریتانیا استقلال یافت؛ آری این واقعیت است اما حقیقت نیست! حقیقت فرهنگی عراق و باشندگان عراقی تمدن 90 ساله نیست!

شاید زیبنده‌ترین وصف برای عراق همان "گهواره‌ی تمدن[4]" باشد زیرا عراق دارنده‌ی فرهنگ دیرینه و پرمایه‌‌ی سومر[5]، اکد[6]و آشور[7] در چند هزار سال پیش از میلاد مسیح است.

در چهارهزار سال پیش از میلاد در عراق امروز بود که نخستین سامانه‌ی نگارشی بوجود آمد و جریانات تاریخی به رشته‌ی تحریر درآمد و سومریان اولین انسان‌هایی بودند که از چرخ استفاده جستند و دولت‌شهرها[8] را پدید آوردند در نوشته‌هایی که از ایشان بجای مانده می‌توان نخستین نشانه‌های ریاضیات، ستاره‌شناسی، پزشکی و باورهای دینی سازمان‌یافته و قوانین مکتوب را ردیابی نمود. تعامل بین سرزمین ایران با عراق نیز یک اتفاق چند صد ساله نیست، این دو کشور متمدن به درازای تاریخ با یکدیگر زیست مشترک دارند و در ساخت امپراتوری جهان باستان چنان بهم آمیختند که تفکیک ایشان از یکدیگر کاری به‌غایت دشوار است، وقتی در سال 556 پیش از میلاد نبونعید[9] بر تخت شاهی بابل نشست شرایط کشورش گونه‌ای دیگر در حال رقم خوردن بود؛ کشوری ثروتمند و متمدن با کاخ‌ها و کتابخانه‌ها و معابد چشم‌نواز در زیر فرمان این پادشاه قرار گرفت اما این ظاهر امر بود زیرا در باطنِ کشور نارضایتی عمیقی نسبت به حکومت در جریان بود، شکاف طبقاتی شدید در میان مردم، اقلیتی بسیار ثروتمند را در مقابل اکثریتی فقیر قرار می‌داد؛ در کنار این شکاف‌طبقاتی حضور قشر بزرگی از اسیران درمانده‌ای که در زمان پادشاهان پیشین بابل در آنجا به اسارت آورده شده بودند که بیشترین جمعیت از این اسیران، یهودیانی بودند که 58 سال پیش از تاجگذاری نبونعید یعنی در سال 597 پیش از میلاد در زمان پادشاهی بخت‌النصر[10] و پس از سقوط اورشلیم به اسارت در بابل بودند، جز ایشان مردمان عادی بابل نیز از ناراضیان نبونعید بودند زیرا وی به مردوک[11] خدای بزرگ مردم بابل و کاهنان متعصب آن بی‌میلی نشان می‌داد و به پرستش خدای سین[12] می‌پرداخت و این گرایش‌های دینی پادشاه به مراسم و آداب مربوط به آئین مردوک لطمه می‌زد، پس کاهنان معبد و اکثریت عامه بومیان از شاه ستمگر روی‌گردان شدند و در کنار این رفتار نبونعید، سپردن اداره کشور به پسر عیاش، خونریز و نالایقش بلشاصر[13] تمام شرایط یک نارضایتی عمومی در بابل را فراهم نوده بود؛ در همین زمان بود که در همسایگی بابل، کوروش[14] پسر کمبوجیه[15] حاکم اَنشان[16] بر آژدهاک[17]پادشاه ستم‌پیشه‌ی ماد خروج نموده بود و هنگامی که شاه ماد همراه با سپاه بزرگ خود برای سرکوب او به اَنشان آمد، توسط نظامیان خویش پیش از هر جنگی دستگیر و به کوروش تحویل داده شده بود و کوروش دودمان مادها را برانداخته بود و خویش شهریار مردم‌دار گردیده بود، شاید در چشم مردم بابل شرایط ایشان با شرایط مردمان سرزمین ماد برابر آمد و امید ایشان نیز به منجی مادها بود که آنها را از شر حکومت سیاه نبونعید نجات دهد، پس ارتباط‌های پنهانی میان بزرگان دینی بابل با کوروش درجریان شد، پیامبران یهود اسیر در بابل چون "دانیال[18]" و "اشعیا[19]" بشارت آمدن مسیح و یک منجی را می‌دادند و در وحی‌هایی که بر ایشان می‌شد این کوروش بود که لقب مسیح و نجات دهنده‌ی خدا را داشت[20] تمام این شرایط اسباب آن شد که کوروش در سپتامبر 539 پیش از میلاد مسیح به سمت بابل سپاه براند؛ گواه‌های تاریخی بر آن است که بابل بدون خونریزی و حتی بدون جنگی بزرگ به دست کوروش افتاد و او در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد به بابل درآمد و در اولین اقدام به معبد مردوک رفت و خویش را برگزیده‌ی مردوک و نه شاه پارس بلکه شاه بابل نامید.

استوانه‌ای از کوروش[21] در بابل بدست آمده که دقیقا اقدامات او و وضع بابل را نشان می‌دهد

Ø او [نبونعید]کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری... (بند 6 استوانه‌ی کوروش)

Ø ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... (بند 24 استوانه‌ی کوروش)

Ø همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم... (بند 23 استوانه‌ی کوروش)

Ø وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. نَـبونعید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود... (بند 25 استوانه‌ی کوروش)

Ø من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های مردم پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد... (بند 26 استوانه‌ی کوروش)

از این تاریخ تمدن بزرگ بین‌النهرین باعث غنا بخشیدن به تمدن، هنر و معماری ایران گردید و این دو عنصر چون شاخسار درختی تنومند در هم تنیدند. بیش از دوقرن حاکمیت هخامنشی، شهر بابل یکی از پایتخت‌های آنان شمرده می‌شد و کتبه‌های ایشان جز دبیره‌ی میخی هخامنشی[22] به خط میخی ایلامی و خط میخی بابلی نیز نوشته می‌شد؛ پس از سقوط هخامنشیان با روی کار آمدن اشکانیان باز تیسفون[23][جایی در کشور عراق در کنار رود دجله] به مدت 5 قرن به عنوان پایتخت غربی آنها در منطقه‌ی میان‌رودان[24]قرار داشت؛ تیسفون شامل بر هفت شهر[25] بود از این رو اعراب به تیسفون،مدائن که جمع مدینه به معنی شهرها است می‌گفتند.

با روی کار آمدن ساسانی باز شهر تیسفون با عظمت و شکوه بیشتر به عنوان پایتخت شناخته شد؛ از گزارش‌های تاریخی و آثار بجای مانده از دوران باستان، شاهدی بدست ما نمی‌رسد که دو هویت فرهنگی باشندگان ایرانی و عراقی در آن دوران نسبت به یکدیگر متخاصمانه و در تلاش برای حذف یکدیگر باشد بلکه چیزی که شواهد و قراین هویدا می‌سازد آن است که هویت ساکنان عراق هویتی مستقل و مورد تکریم ایرانیان بود، روابط نزدیک و بهره‌بری متقابلانه از یکدیگر در هنر، معماری، زبان و خط اسباب تعالی و ترقی دو ملت را در دوران باستان بوجود آورد و نمونه‌ی بارز آن حس تعلق خاصی بود که به تیسفون در میان دو ملت وجود داشت آنچنانکه تیسفون را "دل[قلب] ایرانشهر" می‌نامیدند؛ باری قلب ایرانشهر نه در استان فارس و نه در خوزستان بلکه در عراق امروز جای داشت که خود گواه از نزدیکی عمیق دو ملت عراق و ایران در دوران باستان است.

در دوران ساسانیان در ۳۷ کیلومتری جنوب شهر بغداد در کناره‌ی خاوری رود دجله کاخی بزرگ ساخته شد بنام ایوان مدائن؛ با ابعادی خیره کننده! ایوانی به عرض 25 متر که پس از پل گاومیشان در ایران عریض‌ترین طاق معماری باستان بود، بلندای تقریبی ایوان 30 متر و پهنایی نزدیک به 43 متر. دیواره‌های داخل بنای ایوان کسری تزئینات مفصل داشت و با استفاده از مرمر رنگی برداشته شده از کلیسای انطاکیه و موزائیک‌ها شیشه‌ای که صحنه‌های نبرد مثل صحنه‌ای که خسرو را سوار بر اسبی زرد در شهربندان انطاکیه نشان می‌دهد تزیین شده بود. کف‌ها را با استفاده از صفحات مرمر ضخیم که با قالی‌های ابریشمی دارای نقشه باغی و درخت و جوی‌های آب مفروش بود پوشانده بودند.، محل جلوس شاه را در انتهای ایوان بزرگ و پشت پرده‌ای قرار داده بودند که تنها مواقعی که شاهنشاه آماده بار دادن بود به کنار زده می‌شد. این شاهکار عظیم معماری مشترک ایرانیان و عراقیان نه برای نمایش مهندسی بلکه به منظور نمایش "عظمت" ساخته شد تا نشانگر قدرت و ثروت باشد؛ سفیران ملت‌های دیگر را حیران سازد و به دولت‌های متخاصم و سرکش اخطار کند که این ایشان قدرت درهم شکستن هر مبارزه‌ای را دارد.

پس از فروپاشی ساسانیان این بنا متروکه شد و در طول تاریخ تلاش‌هایی برای تخریب آن صورت گرفت، اما این بنا که نشان وحدت و عظمت دوران باستان دو ملت ایران و عراق است همچنان پایدار ماند؛ این بنا به چشم مردان فرهنگ و ادبای عرب و ایرانی ، گونه‌ای شکوهمند و شاید نصیحت کننده بود و هیچ ادیب یا شاعر عربی معارضه‌ای با ایوان مدائن [که نماد پیوستگی باستانی دو ملت ایران و عراق است] در طول تاریخ نداشته؛ بنگریم به ترجمه قسمتی از شعر عربی "البحتري[26]" در وصف ایوان مدائن:

نقش و نگار دیوارهای کاخ را ببین /تا به چگونگی نبرد ایرانیان با رومیان در انطاکیه پی ببری
آنجا که انوشیروان پوششی سبزرنگ /گراینده به رنگ زرد زعفرانی بر تن دارد
و باشکوه و جلال به آرامی /در زیر درفش کاویانی سپاه خود را سان می‌بیند
کاخ خسرو چندان شکوهمند و سربلند است/ که گویی کوهی سرفراز در آنجا قرار دارد[27]

و یا قصیده 42 بیتی ایوان مدائن که مرثیه مانندی است بر پادشاهان ساسانی که خاقانی هنگام عبور از مدائن و دیدن طاق کسری سرود که در دلش پندی برای آیندگان دارد که چند بیت آن را می‌آوریم:

هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن را
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون گامی دوسه بر ما نه و اشکی دوسه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به دردسر از دیده گلابی کن دردسر ما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان

شاید پند امروز طاق‌کسری که از زیباترین و باشکوه‌ترین بناهای زمان خود در جهان بود این باشد که اگر دو عنصر ایرانی و عراقی هدفی مشترک داشته باشند تا همواره‌ی تاریخ نتیجه‌ی آن باشکوه و مانا چون طاق‌کسری خواهد ماند.

[1] League of Nations

[2] Treaty of Sèvres

[3] United Kingdom

[4] Cradle of civilization

[5] Sumer

[6] Akkadian Empire

[7] Assyrian homeland

[8] City-state

[9] Nabonidus

[10] Nebuchadnezzar II

[11] Marduk

[12] Sin (mythology)

[13] Baltasar de Babilonia

[14] Cyrus the Great

[15] Cambyses

[16] اَنشان یا انزان (Anshan) نام ناحیهٔ مهم ایلامی در ایران باستان است.

[17] Astyages

[18] Daniel (biblical figure)

[19] Isaiah

[20] نگاه کنید به: کتاب مقدس؛ عهد عتیق، کتاب اشعیا نبی، باب 45 آیه‌ی 1

[21] Cyrus Cylinder

[22] Old Persian cuneiform

[23] Ctesiphon

[24] Mesopotamia

[25] این شهرها عبارت بودند از: ۱. تیسفون ۲. اسپانبر ۳. وه اندیو خسرو ۴.سلوکیه یا ویه اردشیر ۵. درزنیدان ۶. ساباط یا بلاش آباد ۷. ماحوزا

[26] ولید بن عُبید بُحتُری (۸۲۲م-۸۹۹م) (نسب ولید بن عبیدالله بحتری) شاعر عربی شامی.

[27] متن کامل شعر عربی:

سينية البحتري

فإذا ما رأيت صورة أنطا كية ارتعت بين رومٍ وفُرس ِ

والمنايا مواثلٌ وأنوشر وانَ يزجى الصفوف تحت الدِرَفس ِ

وعِراكُ الرجال بين يديه في خفوتٍ منهم وإغماضُ جَرس ِ

من مشيحٍ يهوى بعامل رمحٍ ومُليحٍ من السّنان بترس ِ

تصف العين انهم جد احيا لهم بينهم إشارة خرس

يغتلى فيهم إرتيابىَ حتى تتقراهمُ يداىَ بلمس ِ ِ

ليس يدرى أصنع إنسٍ لجنٍّ سكنوه أم صنع جنٍّ لإنس ِ

فكأنى أرى المراتب والقومَ إذا ما بلغت آخر حِسّى ِ

وكأنى والوفود ضاحين حَسرى من وقوفٍ خلف الزحام وخُنس ِ