متوکل عباسی، شهر کاشمر و سرو بلند آن

بازنشر

هنوز فکر می‌کنم در متون کهن عربی، مواد بیشماری وجود دارد که برای تاریخ اجتماعی و ادبی ما مورد استفاده قرار نگرفته است. از جمله خبری در ربیع الابرار: ۱/۲۲۳ در باره شهر کاشمر آمده است. در اینجا، کاشمر به عنوان«کشمر» و از توابع «بست» خوانده شده است.

زمخشری، نوشته است که در روستای کشمر، از روستاهای بست، درخت سروی هست به نام «سرو آزاد». یعنی دقیقا همین کلمه در متن عربی بکار رفته است . بانی آن پادشاهی است به نام «یستاسف» که باید گشتاسب باشد. این درخت، در زیبایی، و بلندی و عظمت و سایه های آن که یک فرسنگ است! بی مانند بوده و از مفاخر خراسان به شمار می آید «کانت من مفاخر خراسان».

زمانی نزد متوکل عباسی از این سرو صحبت شد، و او علاقه مند به دیدن آن گردید. اما چون نمی توانست به کاشمر برود، به عبدالله بن طاهر نوشت که آن را قطع کرده، تنه و شاخه های آن را در یک پارچه پشمین روی شتر گذاشته، برای او بفرستد. مردم کاشمر تعهد کردند تا مال زیادی بپردازند و این درخت قطع نشود. درخواست آنان پذیرفته نشده، درخت را قطع کرده فرستادند. در این وقت مصیبتی بپا شده و نوحه ها و گریه ها به آسمان رفت و شعرا در رثای آن شعر گفتند. علی بن جهم گفت:

قالوا [خ: فأل] سری لسبیله المتوکل

فالسرو یسری و المنیة تنزل

ما سربلت إلا لأن امامنا

بالسیف من اولاده مستربل

به این معنا که متوکل به راه خود می رفت و سرو می‌رفت و مرگ هم به دنبال آن و چنان شد که عاقبت خلیفه توسط فرزندش کشته شد.

داستان به همین شکل شد. متوکل پیش از رسیدن آن سرو، به قتل رسید.

در تاریخ بیهق (ص ۳۴۳)، ذیل عنوان «کشمر» آمده است: کاشمر نام دیهی از ترشیز است که زردشت یکی از دو سرو معروف را در آن غرس کرد. (و بنگرید: ثمار القلوب ثعالبی ـ م ۴۲۹ ـ ترجمه فارسی از انزابی نژاد، ص ۲۷۷)