دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
نقش معانی واقعگرا در فرهنگ ایرانی
دکتر علی نیکوئی
یک گربهسانی وجود دارد بنام سیاهگوش که نام جهانی آن #کارکال"Caracal" است [که از اسم ترکی آن گرفتهشده "کاراکولاک" (کارا: سیاه و کولاک: گوش)]
این گربهسان دارای بومشناختی مشترک با شیر است! در گذشته که محیط زیست کمتر به دست انسان تخریب گردیده بود و شیر در بیشهها قابل روئیت بود یک اتفاق جالب میافتاد!
سیاهگوش به علت ضعیفتر بودن از دیگر گربهسانان مجبور بود در کنار دیگر عموزادههای بزرگ خویش زندگی نماید و از بازماندهی خوراک آنها تغذیه نماید! طبیعت شیر چنین است پس از شکار و خوردن به قدر سیر شدن دیگر به هیچ حیوانی آسیب نمیزند و در اینجا فرصتی برای سیاهگوش پا میداد تا از بازماندهی خوراگ شیر خویش را سیر نماید؛ حتی مشاهده میشده گاهی سیاهگوش در کنار شیر در حال غذا خوردن است؛ البته تنها سیاهگوش نبوده که از وجود شیر بهره میجسته! بلکه شیر نیز از حضور وی بینصیب نبوده! کارکال که از بویایی و شنوایی به مراتب از شیر قدرتمندتر است در اوقاتی راهنمای شیر میگردیده برای رساندن شیر به شکار!
در متون کلاسیک ما کارکال یا سیاهگوش پروانه ، پروانک ، فرانک و شاطر شیر نامیده میشده.
رفتار کارکال در کنار شیر در ادبیات کهن فارسی اینگونه که ما گفتیم تفسیر نگردیده بلکه با همان نگاه شاه و شحنه و رعیت به ارتباط حیوانات نیز نگاه شده است! برای مثال در فرهنگنامه آنندراج که در قرن نوزدهم میلادی نوشته شده در مورد این حیوان چنین آمده است: " ... و به شاطر شیر مشهور است که زیادتی صید شیر قسمت اوست و… جانور مسطور پیشاپیش شیر رود و بانگ دهد تا جانوران دیگر از آمدن شیر آگاه شوند و احتیاط نمایند. " یا خاقانی این رابطه را اینگونه تفسیر کرده:
شاها غضنفری* تو و پروانهِ تو من
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
پروانهوار بر پی شیران نهند پی
تا آید از کفلگه* گوران کبابشان
.
غضنفر = شیر بیشه
کفلگه، #کفل = ران
مطلبی دیگر از این انتشارات
درآمدی بر طبیعتگرایی در باور ایرانیان باستان
مطلبی دیگر از این انتشارات
گل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کُشته شدن شاه سلطان حسین صفوی (برگی از تاریخ)