دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
نگاهی به داستان موسی و شبان
پارسایی از بنیاسراییل، در حال مناجات با خداوند ناگاه الاغش را میبیند که در حال چرا است. در همان حال با خدا میگوید خداوندا اگر تو هم الاغی داری حاضرم آنرا با الاغ خودم به چرا ببرم و اینکار برایم زحمتی ندارد! این سخنان به گوش پیامبر وقت میرسد و پیامبر، او را به سبب چنین سخنانی سرزنش میکند و مرد اندوهگین میشود.
خداوند به آن پیامبر وحی میکند که وی را به حال خود بگذار تا با ما راز و نیاز نماید. زیرا هرکس به میزان درک و فهم و تواناییاش سنجیده میشود.
این حکایتیست که ابن عبدربه در 900 میلادی در کتاب عقدالفرید روایت کرده است. وی که ساکن اَندَلُس در اسپانیا بود، حوادث تاریخی بسیاری را در کتاب خود گردآوری نموده که از نظر تاریخی ارزش بسیاری دارند.
حدود 350 سال بعد مولانا، مثنوی بسیار زیبای موسی و شبان را میسراید. به عقیده بسیاری، مولانا حکایت ابن عبدربه را خوانده و یا شنیده و سپس اشعاری را در وصف آن سروده است.
درهرحال مولانا از هرچه که بهره گرفته باشد، موسی و شبان شاهکاریست که در تاریخ ادبی جهان کم نظیر است و تاکنون به زبانهای زیادی ترجمه شده است.
مولانا در این حکایت، با تبحر و استادی حضور خود را به حداقل رسانده و داستان را از زبان موسی و شبان و خداوند نقل میکند و خواننده را مشتاق و پیگیر و کنجکاوِ پایان داستان مینماید.
او در این داستان، تلاش میکند تا به صد زبان، به خشک مقدسان و زاهد نمایان بفهماند که شرط اصلیِ قرب و رضای خداوند، داشتنِ قلبی پاک و بیریاست. در واقع خداوند به ظاهر انسان و کلامش توجهی ندارد و درون بنده را میبیند و قضاوت میکند.
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
مولانا در ادامه، از زبانِ وحی خداوند، به موسی میگوید، هر انسانی برای خود راهی به سوی خداوند دارد و نگاه هر انسانی به این موضوع با انسان دیگر متفاوت است.
هر کسی را سیرتی بنهادهام
هر کسی را اصطلاحی دادهام
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
مولانا با انتخاب موسی و شبان بعنوان شخصیت اصلی داستان، سعی نموده دیدگاههای خود را در باب خداشناسی و عرفان بیان کند و تلنگری زند به خشک مقدسانی که بسیار پایبند ظواهر هستند.
همانهایی که کاه را میبینند و کوه را نه!
نکته: تا قبل از مولانا این داستان علاوه بر ابن عبدربه توسط هفت منبع دیگر نیز روایت شده بوده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اسطوره میخوانم!(14)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارس سگ بگوئیم یا واق زدن!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اسطوره میخوانم!(15)