دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
پارس سگ بگوئیم یا واق زدن!
چندیست که در رابطه با تاریخ و زبان فارسی همگان صاحب نظر شده اند و در فضای مجازی را پر از اشتباهات بزرگ نموده اند! مثلا برای واژه هایی چون غذا و پارس سگ؛ میفرمایند که اینها را اعراب برای تحقیر ایرانیان باب نمودهاند .... در حالی که این درست نیست. در این مقال به دنبال رفتار اعراب با ایرانیان نیستیم که این خود بحثی جدا میطلبد؛ تنها خواستار آن هستیم که اشتباهاتی که افراد بی اطلاع در باب فرهنگ و تاریخ و زبان پارسی به زبان می آورند و عملا توهین به شعور انسان مینمایند پاسخ داده شود.
پارس سگ:
فارسها، به صدا کردن سگ، واق واق هم نمیگویند، چرا که «واق» یک کلمهی عربی به معنی «نگهدارنده» است. بلکه عوعوُ»ی سگ میگویند.
چنان چه در لغتنامهی دهخدا نیز آمده، در زبان پارسی قدیم که در کتیبههای هخامنشیان نیز دیده میشود، «پارسه» نام یکی از اقوام مقیم در جنوب ایران آن زمان بوده است و محل اقامتشان نیز «پارس» نامیده شده است.
اما این واژه، به معنای «خبر» یا خبر کردن هم آمده است [و یا بعدها این معنا را نیز به خود گرفته است]. پس اگر به صدای «عوعو»ی سگ، پارس کردن گفتهاند، به خاطر خبر دادن آنان از خطر، به هنگام نگهبانی از محدوده و یا گله بوده است. و اگر واق واق هم گویند، به معنای همان نگهداشتن از خطر بوده است. اگر گفته میشود که «سگ پارس میکند»، یعنی سگ خبر میدهد، نه این که نام صدای سگ، پارس باشد.
واژهی غذا برای خوراک:
گاهی در تکلمها و گویشها، صداها به غلط بیان شده و مصطلح میگردد. مثل این که به بهبود بیماری میگوییم «شَفا»، در هر حالی «شِفا» صحیح است و «شَفا» یعنی مرگ. پس اگر با گویش مصطلح به کسی گفتیم که خدا شَفایت دهد، منظورمان این نیست که خداوند مرگت دهد. و یا به کسی که او را به کار گرفتهایم «مُستَخدِم» میگوییم، در حالی که معنای «مُستَخدِم» آن کسی است که به کار میگیرد. یعنی کارفرما – و به کارگرفته شده را «مُستَخدَم» میگویند.
واژه غذا نیز از همین دسته است. واژهای که در زبان عربی به معنای خوراک میباشد «غِذاء» بر وزن «فِعال» و همگون با «نِساء» است، که جمع آن «اغذیه» و عمل به آن «تغذیه» گفته میشود. چنان چه در معروفترین کتاب لغت غرب به نام «المنجد» و نیز «فرهنگ جامع عربی به فارسی» نیز به همین معنا [غِذاء - اَغْذِيَة: خورش، طعام، پرورش] آمده است.
پس، اگر ما در گویش مصطلح خود به جای کسره، از فتحه استفاده کردهایم و همزهی آخرش را نیز انداختهایم و به جای «غِذاء»، «غّذا» میگوییم، ربطی به عربها و دشمنیشان با پارسها ندارد.
واژهی نفر برای شمارش شتر:
نفر نیز یک واژهی عربی است که به معنای «دسته» برای شمارش به کار میروذ. چنان چه در قرآن هم برای شمارش انسان به کار رفته است و هم برای شمارش جنّ. پس یک واژاهی فارسی برای شمارش شتر نبوده که اگر برای شمارش انسان به کار رفت، بگوییم خواستهاند ما را خوار کنند. و اگر چنین باشد، عکس آن صادق است، یعنی باید بگوییم که ما برای اهانت، واحد شمارش انسان در عربی را در فارسی برای شمارش شترانمان به کار میبریم، مضاف بر این که برای واحد شمارش «دندان» – چه دندان انسان باشد یا حیوان – نیز همان «نفر» را به کار میبریم.
حال مجبور نیستیم از واژهی عربی «نفر» استفاده کنیم. اگر از واژهایی چون «عدد» استفاده کنیم، آن نیز عربی است. بهتر است بگوییم «دانه». مثل ۵ دانه پرتقال یا ۱۰ دانه انسان یا ۲۰ دانه شتر یا هر چیز دیگری، که باز واحد شمارشها یکی میشود. آیا بعد نمیگویند که «دانه» به بذر گیاه گفته میشود و خواستند ما را تحقیر کنند و آن را واحد شمارش انسان کردند؟! یا چرا برای شمارش شتر، الاغ و انسان واژهی مشترک «دانه» را استفاده کردهاند؟!
ترکیهایها که اکثریتشان مسلمان هستند، در زبان رایج خودشان به وضو، «آب دست» میگویند. در حالی که حتی معنای آن را در فارسی نمیدانند و در ترکی نیز کلمات «دست» و «آب» وجود ندارد که بگوییم لابد این کلمات در آن زبان معنای دیگری دارد. معلوم است که این واژهها را مستقیم از فارسی زبانان گرفتهاند. در حالی که ما «دست به آب» رفتن را به معنا و منظور دیگری استعمال میکنیم. حال آنها رواست که آنها بگویند: لابد ایرانیها با ترکها دشمنی داشتند و این کلمه را به جای «وضو» به آنان القا کردهاند؟!
یا در زبان ایتالیایی، نام آلت مرد به فارسی را روی محصولات لبنی خود گذاشتهاند. حال ایتالیاییها بگویند: لابد ایرانیان باستان (پارسیان) در جنگهای پیاپی با رم، مخصوصاً این واژه را به معنای دیگری به آنها القا کردهاند تا برای محصولات لبنی و خوراکی خود به کار برند؟!
خوب، اگر به خاطر لجاجت با اسلام میخواهند با یک زبان دیگر مثل عربی دشمنی کنند، دستکم لازم است فارسی عزیز خودمان را خوب بخوانند و بدانند.
دوستی این افراد چون دوستی خاله خرسه میماند..
مطلبی دیگر از این انتشارات
سَگ در ادبیات عرفانی ما
مطلبی دیگر از این انتشارات
از مشاهیر نامآشنا تا مشاهیر صورتآشنا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاریخ ایران باستان (۵)