پیرامون شاهنامه فردوسی (۳)

اگر «داد»، نهادن و بودن هرچیز به جای خود و در نتیجه شناختن و پرداختن به پایگاه سزاوار چیزها باشد، پس آنگونه که در مقدمه آمده «ستودن خرد را به از راه داد» یعنی این بزرگترین بخشایش ایزدی را، آن‌چنان که سزاوار اوست، ستودن؛ اینگونه خرد، «داد» خود را ستده است و ما داد خرد را داده‌ایم، یا به بیان دیگر حقِّ خرد را ادا کرده‌ایم و او را به منزلت والای «چشم جهان» و نگهبان «چشم و گوش و زبان» برکشیده‌ایم تا پاسدار دیدار و گفتار ما باشد و آنها را از بیراههٔ «بیداد» برکنار و ایمن بدارد.
پس خرد و داد دو نیکوی توامند و بیداد،
خلف صدق بی‌خردی است.
از فریدون نخستین پادشاه «تاریخی» تا یزدگرد آخرین پادشاه شاهنامه، درفش کاویان، همان چرم‌پارۀ داستانی کاوۀ دادخواه، نشان شهریاری ما و پرچم همهٔ ایرانیان بود؛
آهنگری که به شاه می‌گفت

«اگر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟»

نگاهی سطحی به شاهنامه نشان می‌دهد که «داد» و «بیداد» مفهومی بسیار گسترده‌تر از آن دارد که در این گفتار آورده‌ایم. از جمله زادن پهلوانی چون رستم، مانند کین‌خواهی بیگناهی چون سیاوش داد است و پیمان‌شکنی، بیداد!
نهایت بیداد مردم‌خواری و نام شهر مردم‌خوران «بیداد» است.

زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب
ایران‌نامه
سال بیست و‌ یکم، شمارهٔ ۳
پاییز ۱۳۸۲، صص ۲۲۸–۲۲۷

https://vrgl.ir/68Y5s