کریم خان زند (برگی از تاریخ)


دکتر علی نیکویی

فتحعلی شاه قاجار از قول پدرش حسینقلی‌خان جهانسوز حکایت میکند که:

روزی با برادرم آغامحمدخان در بارگاه کریم خان زند بودیم. کریم خان مرا با برادرزاده خویش یعنی لطفعلی خان به کُشتی انداخت. اگرچه وی دوسال از من بزرگتر بود اما نیروی من بیش بود. آغامحمدخان مرا اشاره میکرد که خود را بر زمین اندازم.

.

کریم خان متوجه اشاره آغامحمدخان شد و گفت: بچه را دو رویی میاموز! پس از آن برخواست و دست بر شانه من زد و آفرین گفت و مرا با تمام نیرو تشویق به کشتی گرفتن کرد. برادرزاده‌اش را بر زمین افکندم. کریم خان مرا پیش خواند و بر زانوی خود نشاند و پیشانی‌ام را بوسید و مهربانی بسیار فرمود.

منبع

تاریخ فارسنامه‌ی ناصری جلد دوم، میرزا حسین فسائی

.

همین آغامحمدخان پس از فتح شیراز و انقراض سلسله زند چهره ناجوانمرد خود را نشان داد و دستور داد تا قبر کریم خان در عمارت باغ ارگ شیراز را بشکافند و استخوان‌های او را از قبر بیرون آورده و به تهران بیاورند و در کاخ گلستان زیر پله‌های جلوخان یا خلوت کریم خانی دفن کنند تا هرروز آغامحمدخان بتواند از روی آن عبور کند!

.

بگفته ویلیام فرانکلین سیاح دوره زندیه:

کریم خان مرد متظاهری نبود. او هرگز نکوشید تا با تظاهر به دینداری، بر میزان محبوبیت خود بیافزاید. هرگز نکوشید تا همانند پادشاهان پیش از خود، با زرق و برق شاهی، نظر رعیت را نسبت به خود جلب کند. او بیشتر میکوشید تا با توجه به طبقات پایین اجتماع و با رفتار دوستانه‌ای که نسبت به رعیت خود داشت، خود را محبوب ملتش سازد.

.

او از نظر مذهبی متعصب نبود و همه‌ی اقلیت‌های مذهبی در زمان او در نهایت آسودگی و راحت خیال به سر میبردند و مذهبِ خود او کوچکترین تاثیری در وضع دیگران نداشت.

منبع

از بنگال به ایران، ویلیام فرانکلین

.

کریم خان در عدالت بسیار سختگیری مینمود. زمانیکه برادر زاده‌اش "طاهرخان" متعرض زن رییس نگهبانان شده بود فرمان داد تا طاهرخان را حاضر کنند و سپس دستور داد جلوی چشمهایش او را کتک بزنند؛ اما چون با کتک کاری خشمش فرو ننشست، کفش در آورد و با نعل کفش به قصد کشت به جان طاهرخان افتاد و اگر وساطت حاضرین نبود، کریم خان او را میکشت.

منبع

کریم خان زند و زمان او، پرویز رجبی

.

حتی لباس‌های او بسیار ساده و ارزان قیمت بود. او در زندگانی هیچگاه از جواهر و جیقه برروی لباس استفاده ننمود. قبای تابستانی‌اش چیت ناصرخانی بود که در بروجرد بر روی کرباس به عمل می‌آوردند و لباس زمستانی‌اش اطلس قطنی و قدک اصفهانی.

منبع

تاریخ فارسنامه‌ی ناصری جلد یک، میرزا حسین فسائی