استقلال زنانه

بچه که بودم اگر ازم می پرسیدن میخوای چه کاره بشی میگفتم میخوام مستقل باشم .

استقلال برای من به عنوان یک زن از سنین نوجوانی تا امروز دغدغه مهمی بوده، اول سعی کردم از جهت مالی مستقل باشم، بعد کم کم استقلال در رای و عقیده پیدا کردم ، استقلال در عمل هم به موارد قبل اضافه شد و تنها موردی که باقی موند استقلال عاطفی بود.



استقلال عاطفی به معنی نداشتن عاطفه نیست ، استقلال عاطفی یعنی آدمها رو دوست داشته باشیم ولی با نبودنشون از هم نپاشیم و در زندگیمون خللی وارد نشه...
استقلال عاطفی چه برای مردان و چه زنان خیلی سخته .
زنها و مردهای زیادی رو می شناسم که با وجود سن بالا هنوز از جهت عاطفی وابسته به همسر یا خانواده هستند...

تصویرمربوط به ترکینگ نئور به سوباتان است
تصویرمربوط به ترکینگ نئور به سوباتان است


موضوع استقلال برای من همه جا عالی عمل کرد بجز مساله رابطه عاطفی و ازدواج!

تز من همیشه این بود که باید خودم همه چیز داشته باشم تا فقط شخصیت فرد مقابل جذبم بکنه
نه اینکه برای پول یا جایگاه و شهرت و چیزهای دیگه جذب مردی بشم.

مشکل اینجا بود که من درجامعه ای زندگی می کردم که مردها عموما زنهای وابسته رو می پسندند و زنهای مستقل برای مردها جذاب هستند اما فقط از دور !! بیشتر آقایون دوست دارند زنها به اونها نیازمند باشند و تکیه کنند! و مردها دوست دارند حتی عقیده و روش زندگی زن در کنترل آنها باشد !
و من هیچ وقت دوست نداشتم نیازمند وتحت کنترل باشم، برای همین دایره انتخابهای من خیلی محدود بود.

علاوه بر اینها در بعضی موارد هم بخاطر همین مستقل بودنم و اینکه مرد مقابلم بخاطر بالاتر بودن من یا نه شنیدن از من ، غرورش جریحه دار شده بود، شروع به تحقیرم میکرد ...
این تحقیرها امروز برای من دیگه آشناس و اصلا از شنیدن یک سری جملات متعجب نمیشم ...

تا امروز همیشه بین انتخاب زندگی بر اساس نیاز و تکیه کردن و زندگی مستقل دومی رو انتخاب کردم

حتی به قیمت تنها بودن!

چون در این مسیر رشد کردم و امروزم رو از دیروزم بهتر می بینم .

امروز می دونم چقدر قدرتمندم و این اعتمادبنفس رو مدیون استقلال خودم می دونم
و این استقلال رو تا اخرین لحظه عمرم قربانی هیچ چیز دیگه ای نمیکنم....