من دهه شصتیم؛ لیسانسم مهندسی کامپیوتره ،۵ سال فریلنسر بودم و ۱۰ سال کارمند و ۵ساله که سفالگرم. اینجا میخوام راحت و بی نقاب بنویسم؛ پیج اینستام: parnian.travel
اسنپ
چند سال پیش یه دوستی داشتم ، یه بار که بهش گفتم خیلی بی حوصله م ، بهم پیشنهاد کرد برم اسنپ ثبت نام کنم و درگیر روزمرگی زندگی بشم و با مسافرهای اسنپ گپ بزنم و دنیا و روابطمو بهبود بدم. الان که ازش خبر ندارم ولی مدتیه پیشنهادش رو عملی کردم…
اولین نکته خوبش اینه که اون پرستیژ مسخره ای که از زمان کارمندی توش رفته بودم شکسته و معاشرت با آدمهای معمولی باعث شده معمولی باشم و زمینی تر زندگی کنم و درگیر اسم و رسم و مقام و جایگاه و پرستیژ نباشم. دومین موضوع اینه وقتی دارم مسیری رو خالی میرم مسافر می زنم و باعث میشه به محیط زیست آسیب کمتری برسه چون ماشین دیگه تک سرنشین نیست. سوم اینکه درگیر زندگی روزمره آدمها شدن واقعا جذابه.
پریروز موقع برگشتن خونه مسافرم یه استاد دانشگاه بود . شروع کرد به معاشرت کردن ، من گفتم کارمند بودم و پرسید کجا و سر صحبت باز شد و فهمیدیم یه دوست مشترک داریم . به همین سادگی !
فهمیدم مسافرای بالاشهر و پایین شهر باهم فرق دارن. مسافرای صبح با غروب هم همینطور ، از نظرسنجی اسنپ فهمیدم موزیک ماشین لذتبخشه و خودم به عنوان راننده محترمم و به حریم شخصی افراد احترام می گذارم!
سعی میکنم سفر آدمهایی که دیرمیان رو لغو کنم چون جریمه نداره و باعث میشه طرف یه کم برای وقت بقیه ارزش قائل بشه:)
بعضی از مسافرا با رضایت پول بیشتری می پردازن و من میگم چقدر خوب که هنوز آدم این شکلی داریم.
یه بار یه خانم جلسه ای کلی درس مذهبی در طول مسیر بهم داد ؛ یکی اسم آهنگ خارجی که پخش میشد رو ازم پرسید ، اون یکی گفت داره میره ترمینال که بره ختم مادربزرگش و کلی باهام درد دل کرد.
باورش سخته ولی همین معاشرتهای ساده و دلچسب با غریبه ها باعث میشه بیشتر لبخند بزنم. نمیدونم دوستم الان کجاست و چی کار میکنه ولی ازش ممنونم بابت پیشنهادش ؛ چون تجربه خوبی بود شاید در کوتاه مدت جذاب باشه و شایدم ادامه ش بدم .
هنوز نظری ندارم:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
زن شناس آدم شناس
مطلبی دیگر از این انتشارات
زیبایی نهان
مطلبی دیگر از این انتشارات
او دیگر برنمیگردد