به رنگ نارنجی

روز 25 نوامبر سال  ۱۹۶۰ سه خواهر اهل جمهوری دومینیکن، با نام خواهران میرابل، پس از ماه ها شکنجه، سرانجام توسط سازمان امنیت ارتش این کشور به قتل رسیدند. “جرم” این سه خواهر شرکت در فعالیت های سیاسی علیه رژیم دیکتاتوری حاکم بر دومینیکن بود. که این روز به روز خشونت علیه زنان شناخته میشود

این روزها شعار زن ،زندگی ،آزادی بیشتر از همیشه به گوش می رسد چیزی که کمتر کسی فکر نمیکرد به شعار غالب این روزها بدل شود وقتی شعار های بسیاری در مدح و ستایش دلیری مردان و جنگنده بودن آنها وجود دارد و میشه استفاده کرد .اما شعاری از دل این اعتراضات بیرون می آید که دارد به سالها جنس محذوف در عرصه ی سیاست و اجتماع میپردازد. زن! همان موجودی که از بدو تولد با کوله باری از مسئولیت های از پیش تعیین شده به دنیا می آید از جمله همسر خوب و مادری فداکار ، حجاب ، عفاف ، حیا، حفظ بکارت عدم رابطه با نا محرم و... که مقدم بر هرگونه فعالیتی است که زنان در طول زندگیشان انجام میدهند چون وظایف بر جنسیتشان است که اصل است و باقی چیزها فرعی است و اگر باشند خوب است اگر نبود هم که مهم نیست، چون بلاخره زن است و وظایف همسری و مادری! بقیه ی وظایف به عهده ی شوهر است و بلاخره مرد است که موظف است بیرون از خانه کار کند و مدیریت مالی خانه را به عهده داشته باشد و زنان را به ماشین تامین کننده ی رضایت همسر و تولید مثل کاهش میدهند و هر کاری از جانب زنان به غیر از وظایف معمولشان نوعی اضافه کاریست یا برعهده گرفتن وظایف مردانه در عرصه ی اجتماعیست که مردان در آن حاضر نشده اند . و به نقل قول بخشی از کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم افسانه نجم آبادی با اینکه ادبیات ما از نظر جنسیت خنثی است و ضمایر به زن یا مرد بودن اشاره ندارد اما وقتی از جوانان وطن صحبت میشه ناخودآگاه به ذهن جوانان مرد متبادر میشود چرا که عرصه ی اجتماعی و اساسا کنش گری را مربوط به مرد میداند حتی زمانیکه در جنبش مشروطه زنان پیش قدم بشوند و هم جان و مالشان را برای انقلاب بدهند با این جمله تشویق میشوند خاک بر سر مردان که زنان دلیرانه به جای آنها به میدان آمده اند . و این سالها ادامه داشته است و حتی در دوران جنگ هشت ساله هم از زنان کشته شده یا اسیر شده به دست حزب بعث اطلاع زیادی در دست نیست و تاریخ مردانه گزارش شده است انگار همیشه کنشگران و فعالین مرد بوده اند و زنان خودشان به تقدریشان تن داده اند . اما پس از سالها مردسالاری و شنیده شدن صدای مردان ،شعاری ظهور میکند که یکی از مطالباتش زن !است زن اینجا سوژه است و ابژه بودن همیشگی زنان را به چالش میکشد و درست پس از کشته شدن مهسا امینی این شعار متولد میشود که به عنوان یک ابژه نباید از حفظ حجاب که یکی از وظایف اوست تخطی کند و اگر تخطی کند قوانین تبعیض آمیز جانش را میستاند و اینجاست که جامعه بیدار میشود و خلا حقوق حمایت از زنان را حس میکند و متوجه خشونت میشود که باعث میشود این جنبش یکی از انسانی ترین جنبش ها و یکی از مترقی ترین ها باشد که هدفش فقط نان نباشد بلکه نان و آزادی و برابری جنسیتی است جنبشی که میخواهد زنان در سرنوشت سیاسی و اجتماعی کشورشان نقش داشته باشند تا فقر چهره ی زنانه نداشته باشد تا زن قدرت تفکر و تصمیم گیریش به رسمیت شناخته شود و خودش برای حق پوشش و مادری و بارداری و خانه داری و عفاف و حفظ بکارت تصمیم بگیرد و اینجا نقش فاعل را در زندگیش ایفا کند پس از سالها مفعول بودن تحت نظر فاعل متعصب پدرسالاری. تا انسان بودن نمود پیدا کند همان انسان آزادی که فراتر از جنسیت میتواند استعداد خودش را شکوفا کند.