✒????
به من نگو ضعیفه
زنانی که در قالب های سنتی قدیم مانده اند، مساله ای برایشان مطرح نیست؛ و زنانی که قالب های وارداتی جدید را پذیرفته اند ، مساله برایشان حل شده است.
اما در میان این دو نوع (زنان قالبی) ، آنها که نه می توانند آن شکل قدیم موروثی را تحمل کنند و نه به این شکل تحمیلی تسلیم شوند ، چه باید بکنند؟
این سطر ها را در روزهای نوجوانی و تب و تاب 14، 15 سالگیم خواندم. از شما چه پنهان، درک درستی از این واژه ها نداشتم و این " چه باید کرد " چندان هم برایم پر رنگ نبود. اما داستان بر همین منوال ادامه پیدا نکرد. کم کم رویاها و خیالات هر کدام از ما به راحتی شنیده و پذیرفته نمی شد و هرکداممان کم کم با این گزاره هایی با مطلع "دختر نباید...." آشنا شدیم. یک سلسله قوانین پیچیده ونانوشته که گام هایمان را کنترل و هر قدمی که کج نهاده میشد را تنبیه و گاهی طرد می کرد. کم کم معیار سنجش ما ادب و نزاکت و معدل پایان هر سال نماند. با هر دختر نباید... با هر تنها بیرون نرو... با هر باری که حتی میان شوخی ها شنیدیم، "ضعیفه رو چه به این حرف ها؟" ، باورمان شد که ضعیف هستیم، که باید پذیرفته شویم، باید دوست داشته شویم و این تنها راه است برای بودنمان. این اعتماد به نفس از دست رفته تنها در میان کلماتی جست و جو شد که از زبان اطرافیان می شنیدیم: فلانی زیباست... فلان کس دستپخت خوبی دارد... آن دختر، دختر نجیبی است... و حد زده شدیم با عباراتی مانند: برو بببینم قراره کجارو بگیری؟... این جامعه ی ماست و تو نمیتونی توش اینجور ادامه بدی... زن مسئول حفظ خانوادس و جاش توی خونه... بیرون کار نکنی بهتره... به جای این کارا بشین قرمه سبزیتو بپز... هیچ مردی تحملت نمی کنه.
و این مانند یک چرخه عمل میکرد. چرخه ای که هر روز بیشتر مارا از خودمان می گرفت، بیشتر وابسته و محتاجمان می کرد به تایید و محبت دیگری. به پذیرفته شدن و هرکاری کردن برای این پذیرفته شدن. به دویدن در این ماراتن طولانی و بی سرانجام.
دوران ظاهرا عوض شد. زنانی سعی کردند جز چیزی باشند که بودند و "خواسته شده بود" باشند. اما در لباس جدیدی که بر قامتشان دوخته شد نیز جایگاهی که "باید" یافت نمیشد. در محل کار در جامعه و در هر جای دیگری بازهم معیار سنجش آن ها توانمندی هاشان نبود و نماند. آنانی که در این روزها ناخواسته یا خواسته هویت و تمام دنیای زنان را در ولعی تمام نشدنی برای پذیرفته شدن و دوست داشته شدن محدود می کردند، آنانی که باعث می شدند وحشت از انکار شدن و تنهایی، وحشت از زیبا نبودن، زن خوب نبودن، دختر خوب نبودن و مادر خوب نبودن، زنان را در این دایره های تمام نشدنی بدواند، این روزها به آنان ضعیفه نمی گفتند؛ لقب های جدید در این روزها که زندگی مدرن و پیشرفت تکنولوژی باعث می شد توانایی و قدرت بدنی کمتر زنان باعث نشود احساس کمبود کنند، زنانگی آنان را نشانه می رفت، زیبایی آنان را رتبه بندی می کرد و به راحتی سوا کردن میوه ها در میوه فروشی قضاوت و طبقه بندیشان می کرد. ضعیفه ی قدیم با این القاب جدید چندان توفیری نداشت.. هردو به یک چیز رهنمون می شدند؛ انزوا و اعتماد به نفس پایین تری که حتی زنان را نیز به سمت و سویی می برد که خود یکدیگر را با همین معیار ها بسنجند. به یکدیگر حسادت کنند و خود بدتر از هر دشمن دیگری راه را بر یکدیگر ببندند. در این میان پرسش چه باید بود همچنان برای آن که نه می خواست عروسک خیمه شب بازی باشد و نه می خواست ضعیفه بماند پابرجا بوده و هست. و غم انگیز تر که هنوز در بسیاری نقاط همین کشور دخترانی هستند که حتی به چه باید بود فکر نمی کنند، چون خود را ناگزیر می بینند از آن چه هستند و خواهند بود. چیزی که زنان امروز ما از جامعه می خواهند دستورالعملی برای چگونه بودن نیست ونخواهد بود. این است که به عنوان انسان( فارغ از جنسیت) در این جامعه پذیرفته و دیده شوند و تنها با توانایی هاشان سنجیده شوند. حاشیه ی امنی است که در آن بتوانند در جامعه با امنیت زندگی کنند و به چوب عرف و دین و زن بودنشان، با گرفتن عزت نفس و اعتماد به نفسشان به عنوان انسان و زیر سوال بردن توانمندی ها و کارایی شان ، به ناحق، به حاشیه رانده نشوند. این است که راهشان را بر اساس علاقه مندی انتخاب کنند نه این که حتی ناخودآگاه پیش نویس های فکری مردم و خودشان درباره ی آن چه باید "صرفا به دلیل جنسیتشان "باشند، هدایتشان کند. این که تنها توانمندی ها و علاقه ی آن ها در انتخاب مسیرشان دخیل باشد و زن بودنشان، به صورت مستقیم و غیر مستقیم سد راهشان نشود. که برای داشتن محبت آنانی که دوست می دارند و از ترس از دست دادنشان مجبور به سرکوب خود و " جز آن چه هستند بودن" نباشند.
و آن چه این زنان، امروز باید در جست و جوی آن باشند تا تغییر دهند این روند جاری را و طرحی نو در اندازند، اعتماد به نفس و خودباوری است تا مریم میرزا خانی ها ، انوشه انصاری ها و آلنوش طریان هایی در جامعه داشته باشیم نه زنانی که همان طور که خواسته بودیم " ضعیفه هایی" در جست و جوی محبت و حمایت هستند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
علیه فرهنگ ناموسکش (3): نقش مدرسه
مطلبی دیگر از این انتشارات
جایگاه زن در تاریخ (3)
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویایی از جنس آزادی