و به کجا می برد این امید ما را؟??
جوانه های روییده از دل سنگ
مردانی را دیده ام که بارها و بارها زنانگی زنان را درهم کوبیده اند؛ قدرتشان را به سخره گرفته و آنان را ضعیفه می نامند!
زنانِ سرداری که روزهای زیادی را با روزگار پرهیاهویِ مردانه، در کوچه های تاریک و نمور زندگی، می جنگند.
زنانی با چشمان نیلی و با زلفانی از جنس آفتاب، که سوار بر قایق شکسته آرزوهایشان، بر موج های بلند فرهنگ های پوسیده در دریایی از حقوق های ز یاد رفته شان، چیره می شوند.
زنانی که قد آزادی شان آنقدر بلند است که هرچه دست دراز می کنند، باز هم نمی رسند؛
اما این انتخاب آرتمیس ها و آتوساهای سرزمین من نبوده و نیست. این اواخر راه دیگری را در پیش گرفته اند، در پیش گرفته ایم.
یک نردبان گذاشته ایم و یکی یکی پله های نردبان را بالا می رویم، بالا می رویم تا هم قد آزادی مان، رویاهای مان و هم قد حقوق روشن مان شویم.
کفش هایمان را پوشیده ایم و در زندگی قدم می زنیم. ما زنده ایم و زندگی هایمان، آرزوهای ما و آزادی فراموش شده مان، ارزش رفتن دارد.
آنقدر می دویم و می رویم که صدای پاشنه هایمان، گوش نومیدی ها و بیدادهای دوران را کر کند.
و زنانی از جنس من خوب می دانند، که گاه کفش ها، پاهایمان را می زنند، می فشرند و به درد می آورند اما، ما همچنان خواهیم تاخت.
ما می تازیم و با قدرت رهایی بخش خود، زندگی نایابی را به دخترانمان هدیه می دهیم.
می دانی یک آدم هایی درها را قفل می کنند و یک آدم هایی قفل هارا باز.
یکسری آدم ها، گفتگوها را می کشند و آدم های دیگری، گفتگوها را به دنیا می آورند.
یک آدم هایی در صحرای دلها، طوفان شنِ بدبختی را به پا می کنند و بعضی دیگرشان، اقیانوس طوفانی دلها را آرام.
به گمانم همین آدم هایی که لبخند را روی صورت هایمان نقاشی خواهند کرد (می کنند)، زنان سرسخت جسورمان هستند.
اگه خواستی حرفی گفته بشه، از یه مرد بخواه و اگه خواستی کاری انجام بشه، از یه زن!
“مارگارت تاچر”
منشأ هر کار بزرگی زن است، "لامارتین"
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهداشت دوران پریود
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش های مدیریت بهداشت قاعدگی در زنان و دختران دارای معلولیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابوی پریودی