زندگی خاورمیانه ای

در این هنگام که یک طور هایی به زندگی مثلا عادی خاورمیانه ای خود برگشته ایم،

و عده نه چندان کمی اکنون در قفس ها به سر می‌برند،

نویسنده های بسیاری پست های خود را از ویرگول پاک کرده و معلوم نیست میان کدام توفان زندگی برای کدام درد دنبال مرحم میگردند،

و دغدغه دانش آموزان چه به تقصیر گذر زمان چه بگیر و ببند ماموران معذور! باز ختم به کنکور شد،

و باز عده زیادی از دانشجویان نخبه و آن هایی که یک چیزهایی می‌دانند دنبال ترک خاکی هستن که جوانه زندگیشان در آن روییده،

هنوز خانواده هایی

به دنبال اجرای عدالت می‌دوند.

در بند می‌شوند.

و این بار نه به خاطر آزادی نیامده،

بلکه به خاطر آزادی به خون کشیده عمر جوان پر پر شده شان،

شب و روز می‌جنگند با این اژدهای چند سر،

که مدت زیادیست دندان هایش را در گوشت تک تک مردم فرو می‌کند.

و سیر نمی‌شود از خوردن جان ها.

من، تو، و هرکس که هنوز زنده است،

دهان بسته و انگار فقط می‌خواستیم دستی دستی چندین انسان را،

زیر خاک کنیم و هر روز به اختلاس گران ، گرانی های جان شکن، آینده نامعلوم سیاه نکبت زده، و عشق وطنی که به لجن کشیده،

بد و بیراه بگوییم و شب پای سریال های همان ها که خودمان هم در زیاد شدن دست هایشان در دزدی تقصیر داریم بنشینیم و برای بار چند صد هزارم غصه شکست عشقی لطیف در دردسر های عظیم! را بخوریم و به چهره پژمان جمشیدی زل بزنیم که برعکس روزهایی که باید، الان مردم مردم از دهانش نمی افتد.!.

بگذریم،

به قول علیرضا قربانی (ما وارثان درد های بی شماریم)

البته،

ما که نه!

آن هایی که وجدان دارند و کسی را در راه آزادی کف خیابان فرستادند،

گل پر پر شده عمر عزیزی را لای خاک پنهان کردند،

جسد جگر گوشه ای را به آب سپردند و قید آخرین دیدار را به اجبار زدند،

به هرحال (خونش محفوظ بماند برای اجرای حق و عدالت)

خون هرکس که به جای فرار

روز هایی که باید می‌ماند، ماند!

پ. ن:به یاد 520 کشته شده راه آزادی