زن بودن ، یک تراژدی در کشورم

باید بوی همه چیز را به تنم بمالم ، و خودم را برای نیش و طعنه های بعدش اماده کنم ، باید صبورانه زیر بار تحقیر و مجازات تاب بیاورم تا بتوانم از زن بودنم حرف بزنم یا گله کنم ...!

برای من ، برای کشورم ، برای جامعه ام ، زن بودن تراژدیست ...

زنانگی تعریف محدود تری دارد ! مثل مطیع بودن ، نجابت ، بکارت ، ناموس و ...

ازادی خودِ خودِ تابو شکنیست ، و در خود ماندگی و تبعیت محض از مرد و عُرف یک سنت است !

باز هم نقل زنانگی شد و سرم به درد اومد !

حرف زیاد و درد ها زیاد تر ، و همچنان تلاش برای تغییر و تحول از آن هم زیاد تر ...

این راه را با امید طی میکنیم ، چرا که با امید هم مقصد هم مسیر خوش تر است ...

با آرزوی زنان ازاد برای فردا و‌ همیشه ....