گاهی مینویسم ، گاهی هم تنها میشنوم و سکوت میکنم ، گاهی هم میخوانم و میفهمم ، ولی همیشه نوشتن را دوست دارم ، همیشه نوشتن را دوست داشتم
زن بودن ، یک تراژدی در کشورم
باید بوی همه چیز را به تنم بمالم ، و خودم را برای نیش و طعنه های بعدش اماده کنم ، باید صبورانه زیر بار تحقیر و مجازات تاب بیاورم تا بتوانم از زن بودنم حرف بزنم یا گله کنم ...!
برای من ، برای کشورم ، برای جامعه ام ، زن بودن تراژدیست ...
زنانگی تعریف محدود تری دارد ! مثل مطیع بودن ، نجابت ، بکارت ، ناموس و ...
ازادی خودِ خودِ تابو شکنیست ، و در خود ماندگی و تبعیت محض از مرد و عُرف یک سنت است !
باز هم نقل زنانگی شد و سرم به درد اومد !
حرف زیاد و درد ها زیاد تر ، و همچنان تلاش برای تغییر و تحول از آن هم زیاد تر ...
این راه را با امید طی میکنیم ، چرا که با امید هم مقصد هم مسیر خوش تر است ...
با آرزوی زنان ازاد برای فردا و همیشه ....
مطلبی دیگر از این انتشارات
زن زندگی آزادی
مطلبی دیگر از این انتشارات
من هم
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه خاطره یکمی بد