زن ها

شال خودش را بالا آورد. چند ثانیه آنقدر بالا بود تا همه مدلش را ببینند. یکی از آن پایین که همیشه برای درخشیدن در عروسی ها توی آرایشگاه های شهر پخش است، زیر لب می گوید: مدل پله ای شیبدار، مدل سال است.

دختر جوان با موهای پله ای شیب دار قهوه ای، حالا شالش روی موهایش ایستاده. چند نفر پایین تریبون به این فکر میکنند که با نوازش نسیم شال از سرش می افتد و آبشار قهوه ای دوباره تکه تکه جاری خواهد شد. پشت تریبون قرار میگیرد. شالش را کمی تکان می دهد. تعجب است چرا نویسنده اینقدر به شال او گیر داده است. صدایش را بلند می کند:

همه ما اینجا آمدیم تا از برابری سخن بگوییم. فمنیست فقط برابری برای زن نمی خواهد. بلکه به دنبال برابری برای همه است. سال ها مردان ما را در قوطی نگه داشته اند. مرد هایی به نام غیرت بر سر ما حجاب کردند! مدام محدودیت. مدام زندان. در مورد تمام مسائل خصوصی ما عده ای از مردهای عمامه به سر سخن می گویند! در خیابان و جامعه، هنوز عده ای از مرد ها پریود یک زن را مسخره می کنند! ما باید نوار بهداشتی را در یک کیسه زباله مشکی مثل مجرم ها تحویل بگیریم. بگذار بلند فریاد بزنیم. فریاد بزنیم پریود! تا همه این مردان بفهمند که پریود یک اتفاق عادی در بدن است. عده ای دیگر از مردان بلهوس فکر کرده اند واژن ما کارخانه تولید بچه است!

چند نوجوان عقب جمعیت ریز ریز می خندند.

بعد هم که تولید شدند همه خدمات مال زنان است چون مادرند! ما قرار نیست در دنیایی زندگی کنیم که مردان برای ما تعیین می کنند. ما اینجا نیامدیم تا به تحریک نشدن مردان فکر کنیم یا به عده ای دیگر از مردان لذت جنسی را بچشانیم.

جمعیت شویق می کنند. وقتی از کنار تریبون کنار می رود متوجه افتادن شالش نیست. هیجان کار خودش را کرده و چندین زن همین الان هم مدل موی او را روی سر خود تصور می کنند. دختر جوان شالش را که افتاده، دوباره روی سرش می کشد و نویسنده هیچ تقصیری ندارد.

دختری دیگر در بین جمعیت سخنرانی ها را با عنوان روز زن مکتوب می کند. احساس می کند یک چیزی در این نوشته ها اشتباست. یک چیزی زیاد از حد در این متن تکرار شده است ولی پیدایش نمی کند. نفر بعدی به پشت تریبون رسیده است. سخنانش را شروع می کند: مردها سال هاست که ...

دختر می فهمد که کدام کلمه دارد تکرار می شود: مردها!