شب چارصد و چهل و‌ یک یا یاور همیشه مومن

یه رفیق پسری داشتیم، هر وقت ما راجع به پریود، درد، فشار روانی‌اش حرف می‌زدیم، می‌گفت، ای بابا! عوض‌اش شما سربازی نمی‌رین. سربازی هم خیلی سخته!

بابا! نباف مومن! چه ربطی داره!

شما، هر ماه، پنج تا هفت روز یهو‌ می‌برنت سربازی؟

یعنی، کاری ندارن شما مهمونی‌ای، سر کاری، وسط میتینگی، میان در می‌زنن، تق‌تق. نوبت سربازیتونه؟

باز ماه چرخید، من دارم منبر هورمون‌ می‌رم. این ماه، قسم به تخت شاهنشاهی شهریار، که اگه نباشه، می‌خوام دنیا نباشه. به خودم قول دادم که داده‌گر. این ماه، تسلیم اندوه و گریه و اضطراب نشی‌ها. این‌ها هورمونه. واقعی نیست. یه چشم‌ام به تقویم، یه چشم‌ام به جعبه دستمال کاغذی.

می‌دونستم این اندوه، حقیقت زندگیم نیست. ولی هورمون‌ها انقدر سر به سرم گذاشتند که نشستم گریه کردم زار زار، تا بروم لاله‌زار.

ببین جیگر. نمی‌دونم چند تا رفیق دختر دورته، دوست‌دختر و خواهر و زن و همکار و همساده و فلان.

دیدی یکی‌شون غروب کرده، ممکنه تقویم‌اش چرخیده باشه. تو به خودت نگیر. حال داشتی مهربانی کن. حال نداشتی سربه‌سر نذار.

چند سال پیش، در شرکت توی راهرو کلافه راه می‌رفتم. یکی از هنرجویان پسرمان آمد جلو گفت سر حال نیستی. جواب مودبانه‌ای دادم که امروز روی مود نیستم. درد داشتم. پاپی شد چی شده چی شده چی شده. گفتم می‌خوای بدونی؟ پریودم آقا جان! پریودم. گیج شد. رفت.

از قشنگی‌های روابط زنانه، این است که هر وقت بخواهی می‌شود در باب پریود حرف زد. دردش، خستگی‌اش، بی‌حالی‌اش. فرض کن با تامام هم‌جنس‌هایم این نقطه‌ی مشترک را دارم و فارغ از زبان و ملیت، هر وقت کسی بگوید پریود است، دیگری می‌داند از چه احوالاتی حرف می‌زند.

من که بچه‌تر بودم، نواربهداشتی را در پلاستیک مشکی می‌دادند از مغازه بیرون بیاوری. چون عیب است؟ چرا عیب است؟

چرا چیزی که هر ماه عمر نیمی از کره‌ی زمین را درگیر می‌کند، عیب است؟


من این کیف را همیشه همراهم دارد. شبیه جعبه‌ی کمک‌های اولیه است. همراه کم‌ادبم گفت، اوه، شرت و سوتیین‌هاش هم آورده.

چی؟ مرد به خودت بیا! بزرگ شو! چرا انقدر پدیده‌ی پریود خجالت آور است؟ چرا آدم ها از گفتن این که امروز پریود هستند خجالت می‌کشند؟ چرا باقی آدم‌ها از شنیدن این که یک نفر پریود است خجالت می‌کشند؟

مگر این که یک نفر گرسنه است یا حساسیت بهاری دارد یا گرمازده شده خجالت آور است؟ پریود هم همانقدر امر طبیعی و روزمره ای است.

هر ماه این هزار و یک شب شهرزاد قصه گو ندیمه‌هایش و باقی زنان این شهر و باقی سرزمین‌های مجاور پریود می‌شوند حتی اگر کسی به زبان نیاورد.