عطشِ جاودانگی هایم(با نسخه صوتی)

من دختری هستم از تبارِ لالاییِ مادرانِ دل خسته برای فرزندانِ تا ابد خفته شان.

من از تبارِ عطرِ مرموزِ گیاهی هستم که بر تنِ زنانِ رشیدِ آزاده، جاخوش کرده است.

من از تبارِ آتشِ لبانِ الهه های افسونگرِ عشق ام، از تبار دخترانِ وحشیِ دریاهای امید.

من از نوادگانِ رخشندگی های پوران دخت و دیار عاشقانه هایِ رودابه ام.

من از نوادگانِ سرودِ آزادی در ظلمتِ دهلیز خموشِ زنانم.

من گیسویِ آشفته در بادِ تهمتن هایِ آریایی ام.



فریادهایِ بی تاب در باغ سبز آزادگی، صدای من است.

آشوبِ سرخِ آفتاب دیدگانم، منزلگه خونِ شقایقانِ به تنگ آمده از جور است.

من از تبارِ رقاصانِ معبدِ رویاها هستم؛ از تبارِ تاجِ پر شکوفه چشمانِ دل انگیزِ زنی.

من دخترم؛

دستانم از جنس پونه های وحشی و تنم از بلورِ ظریفِ ترانه هایِ موزون سروده شده است.

من دخترِ جاودانِ سرزمینِ سپیده هایِ زندگانی و زنانگی ام.



سیاهی چشمانم، از روزهایِ روشنِ بی وقفه خندیدن ها و بوسیدن ها حکایت می کند.

در سایه ابرهای تیره ستم، موجِ رنگینِ باهم بودن هایمان، عروس خیالاتم شده است.

آری من دختری هستم از تبارِ حریرِ ابرها بر روی پیکرِ عریانِ آروادهای مهتاب.

من دختر هستم و تو در ستیزِ آشفته ای با من به سر می بری تا من را، به بی رنگی ناله های حسرت، مبدل کنی؛

اما هرگز نمی دانی که من پیام آورِ عطر و نسیم و آزادگی ام؛ پیام آورِ دل بستن های مخملین و سرکشی های ابریشمین.

روحِ من به بلندایِ برج آزادی است و سهم تو از آن، پرسه زدن در کوچه های نمور و تاریکِ اطرافِ طنینِ پرشورِ آن است.

و این منم...

دختری تنها اما ایستاده در آستانه فصل بهارِ آزادی هایش؛

در ابتدایِ درک هستی از نوای خشمناکِ رهایی خواهش.

و زمان نیز، ناتوان است از درک اشاراتی که خورشید به آرامشِ غرق در ساحلِ جرقه هایِ افسونگری ام، می کند.




پ.نوشت: سپاسی بیکران از الهام بخشی های آیرین و آیدای باصلابتم

پ.نوشت2: آرواد در زبان آذری به معنای زن و بانو هست :)