ملغمهای از جامعه شناسی، روانشناسی، زنان و شوریدگی.
لاکچریون علیه فمنیست
[صبح]
از کلافگی از خواب بیدار میشوم،
چشمانم گرم خواب است اما از خواب و بیداری مدوام کلافهام.
میروم دستشویی و میفهمم که هنوز توان ایجاد ارتباط عمودی با زندگی را ندارم. ( عمودی یعنی از رخت خواب بیرون آمدن، ایستادن یا نشستن) پس، دوباره میخوابم.
[بعد از ظهر]
آب جوش آماده است، برای هر دومان کیک گذاشتهام گرم شود.
آهنگ «به سوی تو» را بلند در خانه گذاشتهام. به این فکر میکنم من در سن۴۰ سالگی، زندگی این روزهایم حکم نوستالژی پیدا خواهد کرد در حالی که همین الان هم امعا و احشا زندگیم درگیر گذشته است. یکبار که خیلی درگیر حال و هوای تهران قدیم شده بودم رفتم و ته توه علتِ روانشناختی علاقه به نوستالژی را درآوردم.
چیزی که به صورت کلی و خلاصه دستگیرم شد این بود که ما در نگاه به گذشته احساس آرامش میکنیم و حالا این احساس را با اشیا، خانه و المانهایی پیوند میزنیم و با تداعی آن اشیا میخواهیم که همان حس را مجدد تجربه کنیم، اما افسوس...
«افسوس که گذشته دیگه برنمیگرده...»
حالا خلاصه در این گیر و دار فکر میکنم که این روزهای پرتلاطم قراره بعداً حکم «گذشته مطلوب» را داشته باشد و به من آرامش بدهد و بعد رعشهای هولناک میگیرم که یعنی در آینده قراره چی بشود که من این روزها را به عنوان «روزهای آرام» تداعی کنم؟
[عصر]
چنانی قرصهای ضد حساسیت زمینم میزنند که انگار از خواب به خواب میروم. قرار بود نیمساعت بخوابم اما چیزی حدود دو ساعت شده است.
سریع بیدار میشوم، انگار که از زندگی عقب افتادهام، همه چراغها را میزنم تا فراموش کنم امروز آفتاب را ندیدهام.
میخواستم متنی بنویسم با این عنوان «لاکچریون علیه فمنیست» حدود دو پاراگراف نوشتم و احساس کردم برای مستدل کردن متن، نیاز به وقت زیادی است. دلم میخواهد از روی هوا ایدهی متن را بنویسم،
درباره اینکه مناسبات زیست لاکچری که در صفحه اینستاگرام نزدیکان و دوستان هم میشه رد و پایش را نگاه کرد چقدر خلاف مفهوم برابری است،
فلان اینفلوئنسری که در لوکیشنهای غیرتکراری، با لباسهای غیرتکراری و یک ژست مشخص ( که باید بدن زن را سکسیتر نشان بدهد و باسن رو به بیرون و شکم رو به داخل باشد) عکس میگیرد و گروهی را میسازد که به آن «زیست لاکچری» میگویند.
ارزشمندی این افراد در مناسباتشان تنها و تنها با «پول» شکل میگیرد، اما افراد نمیتوانند کل سرمایه مادیشان که دلار، ریال و کاغذ چاپ پول است را به نمایش بگذارند،
پس؟
میروند سراغ کالاهایی که ارزش سرمایهشان را مشخص کند. این میشود همان ویلای لاکچری، همان ماشین و خانه در فلان قسمت شهر، میشود همان لباس، کفش و رفته رفته این مناسبات کالایی و مادی، درونمایه و ماهیت ارتباطات افراد را شکل میدهد.
کسی بیشتر دوستم دارد که برای من «کالای ارزشمندتری» را تهیه کند، سرمایه مادی و معنوی در اینجا از هم تفکیک شده نیستند، نه تنها یک معنا پیدا کردهاند بلکه یکی شدهاند.
در گذشته (مثلا در صد سال پیش) افراد یا پولدار و به اصطلاع اعیون بودند و یا نبودند، اینکه چه بودند را نمیخواهم باز کنم، اما شما کشاورز یا کارمند دولتی را نمیدیدید که بخواهد مناسبات زندگی اعیونی را از خودش به نمایش بگذارد، سطح زندگی اعیونی و کارمند دولت دو دنیای متفاوت با مناسبات متفاوت بودند،
اما امروز ما دیگر چنان تقسیمبندی دقیقی از بازنمایی افراد از خودشان نمیتوانیم داشته باشیم.(هرچند میتوانیم با محاسبه سرمایه مادی و عینی افراد تفاوت طبقاتی را بفهمیم اما فهم این تفاوت در بازنمایی افراد در شبکههایی مانند اینستاگرام بسیار کار دشواری است.)
یادم نمیآید اینی که میخواهم نقل به مضمون کنم را کجا دیدهام، شاید در کتاب «جامعه مصرفی بودریار» که در آنجا اشاره میکند از چرایی به وجود آمدن کالای تقلبی یا همان فیک، چراکه نیاز افرادی را برطرف کند که میخواهند کالای لوکس و گرانقیمت را داشته باشند اما چون نمیتوانند به آن میزان پول بدهند پس راضی میشوند شمایل آن کالای گران را بخرند تا خود را درون طبقهای جای دهند که از کالای لوکس استفاده میکند.
حالا چرا زیست این افراد خلاف برابری است؟
از دو جهت؛
یکی اینکه این افراد درست در منطق سنتی_جنسیتی بازار، عرضه و تقاضا را فهمیدهاند. این نگاه سنتی منوط به مبادله جسم زن و پول مرد است.
دوستپسری که برای او دست گلی از فلان برند میخرد که همقد خودش است و تولید محتوای او عکسهایی است با هدایای جواهرات گران با کپشن «مستقل باش دختر» یا
فلان دختری که اینفلوئنسر اینستاگرام است و ادعا دارد فرصت شستن موهایش را ندارد؛ پس هر دو روز به آرایشگاه میرود تا سرش را بشورند. او ادعای دختر مستقلی را دارد که بسیار زحمت میکشد و بین ۲۰ تا۳۰ سال سن دارد، درحالی که با فلان مدل ماشین کمپانی BMW عکس میگذارد که هیچ دختری در این سن با سرمایه خودش و چنین وضعیت نابسامان اقتصادی به چنین ماشینی و کسبوکار خودساختهی پوشاک نمیتواند برسد، پس فهم برابری و استقلال و مناسباتی که این افراد در آن هستند بسیار با واقعیت موجود از برابری متفاوت است.
اکثر دختران این سرزمین در مناسباتی زندگی میکنند که برابری را با کار بیرون مرد و زن میفهمند و به دنبال تقسیم کار خانگیاند که همین یعنی بسیار به موقعیت برابر اندیشیدهاند، اما این افراد اعیونی، اعیوننما، خرده بورژوا نوکیسه و یا هر چیزی خود را سوژه «زن مستقل» میدانند در عین حال سراپا تناقضاند.
از جهت دوم،
این افراد به لحاظ فهم زندگی هیچ تفاوتی با مادربزرگها و پدربزگهای ما ندارند.
آنها، زن را همان کالای زیبا، سکسی با توجه بیش از اندازه به بدن فهمیدهاند که چند نسل پیش هم همانطور زن و مرد یا به عبارتی زنانه و مردانه بودن را درک میکرده است.
القصه،
همین افراد هشتگ #زن_زندگی_آزادی زدهاند، که دمشان هم گرم، که کسی غلط میکند برای کسی تعیین کند شما این را بزن یا نزن، اما مسئله من این است که برابری زنان و مردان هنوز فهم نشده است، هنوز راه بسیاری است برای فهمیدن مفهوم زن، برابری و آزادی... است که همه باید برای آن تلاش کنیم.
[شب]
حساسیت فصلی امانم را بریده است. بالاخره میروم دکتر،
چند قرص و آمپول جدید میگیرم برای رفع حساسیت و فشار پایینی که دروغ نمیگویم اگر بگویم هر بار دکتری فشارم را میگیرد با تاکید و تعجب فراوان میگوید:« واقعا پایین است...!»
داروها را میخریم.
خانم پرستار گیج است. سه بار به او گفتم:« یک آمپول عضلانی هم هست.» و مدام میگوید همه در سرماند. فیش را نشانش میدهم، بالاخره راضی میشود التفاتی به لپ سمت راست باسن مریض بینوا -که من باشم- بکند.
[شبتر]
کل امروز را عطسه و خارش و خواب زیاد و کلافگی گذراندهام.
قصد دارم بعد از این متن نیز به این رویه ادامه بدهم.
[دم صبح]
و صدای کلاغها میآید. برای من هنوز شب است، اما آنها یادم میاندازند خیلی از شب گذشته است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آشنایی با گرایش های جنسی مختلف (+LGBTQ)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجاوز چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
به مناسب ۲۵ نوامبر: فمنیسم بر مدار انسان