محیط کاریِ مردونه یا زنونه؟



از کودکی کارای مردونه دوست داشتم. بزرگتر که شدم شروع کردم مقایسه‌کردن خودم با پسرهای هم سن و سالم دلم می‌خواست آزادی اون‌ها رو داشته باشم که داشتم، دلم می‌خواست مثل اون‌ها پر‌زور باشم، که بودم.

حس می‌کردم مرد‌ها قدرتمندتر و مثبت‌اندیش‌تر هستن و همیشه اون‌ها بودن که به چشمم بهتر می‌اومدن. تو محیط های مردونه کار کردم و مدام خودم رو به چالش کشیدم ،چالش های مردونه. سعی می‌کردم تو این رقابت ذهنی "بهتر بودن" خودمو ثابت کنم.

ولی انگار بازم یه چیزی کم بود.... هیچ وقت شبیه‌شون نشدم و حس می‌کردم کافی نیستم. مشکل می‌دونی کجا بود؟ اینکه دائم سعی می‌کردم شبیه به مردها بشم تا اینکه خودم باشم، معیار مقایسه‌ام مردها بودن. چون از اول یکسری کارها تو ذهنم مردونه نقش بسته بودن، و جایی برای یک زن در اون وجود نداشت. انگار باید شکل و شمایل مردونه به خودت ‌می‌گرفتی و خودتو شبیه به مرد‌ها می‌کردی تا تو ذهنت جایگاهی در اون کار داشته باشی. تو همین حال با بی‌حوصلگی کتاب اتاقی از آن خودِ ویرجینیا وولف رو ورق می‌زدم که می‌گفت:

«جای بسی تأسف است اگر زنان مانند مردان بنویسند، یا مانند مردان زندگی کنند، یا ظاهرشان شبیه مردان باشد، زیرا اگر این دو جنسیت - با توجه به وسعت تنوع دنیا -تا این حد بی‌کفایت‌اند، چگونه می‌خواهیم تنها با یک جنسیت سر کنیم؟ تحصیل و آموزش نباید تفاوت‌ها و نه تشابه ها را مشخص و تقویت کند؟ در همین وضعیت هم بیش از حد تشابه داریم.»

این قسمت از کتاب تصویر ذهنی من رو به کل تغییر داد ، از فردای اون روز که رفتم سر کار، درگیری ذهنیم این نبود که خودم رو مثل یک مرد ثابت کنم بلکه دنیای زنانه‌ای برای خودم در این کار آفریدم. من یک زن هستم که در محیط مردونه‌ا‌ی..... نه نه اشتباه نکنید در محیط مردونه و زنونه‌ای کار می‌کنم.

کار در ارتفاع انجام می‌دم‌ کار ما اینه که با استفاده از دانشی که از کار با ابراز‌های فنی داریم خدماتی مثل شستشو نما، رنگ، رول‌پلاک و ... رو بدون نیاز به نصب داربست روی طناب انجام می‌دیم. نوشتم که ثابت کنم محیطی ‌کاری به اسم محیط مردونه یا زنونه وجود نداره بلکه دیدگاه ماست که به یک کار جنسیت می‌بخشه.