لیلی هستم یک متخصص سئو ولی همیشه نوشتن جز علایق من بوده و هست (پس می نویسم، چون فکر میکنم نوشته هام میتونه الهام بخش باشه..
درک کن من یک زنم و پریود می شوم
روز سختی بود اونقد که از حال و هوای خودم یادم رفته بود، نه یادم بود روز چندمه ماهه و نه یادم بود که من کجای ماه ایستادم.نه یادم بود این لیلی حالش چطوره؟ تایم کاری تموم شد و سوار ماشین همکارم شدم تا توی مسیرش منو هم برسونه.
چند روز بود که به خاطر فشار پروژه بعد تایم کاری هم می موندم. و امروز با Done شدن تسک خیالم راحت تر بود. ولی هنوز ته ذهنم یچی اذیتم می کرد که نمیدونستم چیه.
گرم صحبت کردن درباره کار و چالش های جدید کاری بودیم و داشتم نظرمو درباره این تغییرات جدید میگفتم. هرچی همکارم میگفت در عین اینکه منطق داشت دوس داشتم مقاومت کنم و بگم نه .نمیدونم چی ولی یه چیزی توی حرفاش عصبیم میکرد، پس سعی میکردم سکوت کنم و چیزی نگم که تاحدی هم موفق نبودم. توی مسیر برای خرید یه لحظه پیاده شد، منم به خاطر گرمای هوا پیاده شدم و کنار ماشین ایستادم.
تایم زیادی نگذشت تا اومد خواستم سوار بشم به یکباره دردی تمام وجودمو گرفت از شدت درد فقط خم شدم و دستامو به زانوهام رسوندم، توی تمام ناحیه شکم حس چنگ زدن رو داشتم، و اتفاقی که نباید افتاد به ناخودآگاه آخ بلندی از نهادم برآمد. آخی که تمام انرژی بدنم گرفت و سست شدم. زانوهام به حس لرزش نزدیک شده بود، دلم میخاست اون لحظه فریاد بزنم و بگم نه الان نه
بعله، پریود شده بودم!
چشام کمی اشکی شده بود، دوس نداشتم سرمو بالا بیارم، چندین حس رو همزمان داشتم با هم تجربه میکردم.
حس خشم، حس درد، حس شرم، حس ناراحتی، حس پریشونی!!!
تازه فهمیدم اون مقاومتا و اون عصبی شدنا واس چی بوده، سرمو بالا آوردم
و گوشه ذهنم یه سوال نشست، سوالی که با تمام وجودش استیصال منو میرسوند: من الان چیکار کنم؟؟؟؟
من الان چطوری توی ماشین همکارم بشینم؟ من الان چطوری جواب این نگاه پرسشگر همکارم رو بدم؟ من این درد رو چطوری تحمل کنم تا رسیدن به خونه؟ اخ من چیکار کنم؟
یه لحظه و فقط تنها چیزی که به ذهنم رسید و بلند اعلام کردم این بود
بریم؟؟!!
لحنم اونقد به نظر همکارم سریع و عجیب بود که همچنان که ایستاده بود پرسید چی شده؟ کسی رو دیدی؟
گفتم نه فقط بریم
عجیب بود و بنده خدا فقط گوش داد
در ماشین رو که باز کردم با قسمت دردناک قضیه مواجهه شدم "روکش صندلی کرم بود"
خدای من الان چیکار کنم؟
یه نگاهی به روکش یه نگاهی به همکارم که هنوز چهره متعجبش به من خیره بود. یا باید بی صدا می نشستم و به زحمت و شرم بعداز لکه شدن روکش کرم فکر میکردم و یا باجسارت تمام میگفتم من الان پریود شدم و بعد با گذاشتن چند تا دستمال کاغذی زیر پام شرم اون لحظه رو شدت میدادم و زحمت همکارم رو کم.
حس کردم خودخواهی که بخام زحمت لکه شدن روکش رو براش داشته باشم، بنده خدا فقط خواسته بود منو برسونه.
تصمیم سختی بود ولی سرمو انداختم پایین و به سرعت با صدایی که نمیدونم چطوری به گوش همکارم رسید گفتم:
من پریود شدم لطفا منو سریع برسون
و بعد با سرعت چندتا دستمال کاغذی زیر پام گذاشتم و نشستم و سکوت .
نگاه همکارم رو ندیدم ولی حس کردم در نهایت تعجب پشت فرمون نشسته و با سرعت زیاد رانندگی میکرد، نمیدونم چی تو ذهنش میگذشت که هم گاهی با تعجب نگام میکرد و هم می خواست سوال بپرسه و هم سکوت کرده بود.
تنها چیزی که گفت و یادمه این بود: نگران صندلی نباشی اصلنا اوکیه راحت باش.
راه طولانی شده بود ولی بلاخره بعد از تمام اون ثانیه هایی که نمیگذشت رسیدیم.
سعی کردم نگاهش نکنم با سرعت از ماشین پیاده شدم و با صدایی که خودم هم به سختی میشنیدم گفتم خداحافظ!
از همینجا میگم: همکار من بی ادب نبودم، ازت ممنونم بابت درک اون لحظه ات
اون روز گذشت و تمام روزهایی که ما دختران و زنان این سرزمین شرم داشتیم از گفتن دردهایمان، شرم داریم از گفتن اینکه ما در این روزها در اوج حساسیت و احساس هستیم. با کمترین حرفی ناراحت می شویم با کمترین شوخی آزرده میشیم.
درد داریم، یدفه در میون هیاهوی روز ممکنه دچار فراموشی بشیم و پریود بشیم. من شرم دارم از رفتن به فروشگاه و خریدن نوار بهداشتی
من درد دارم از اینکه درد بکشم عصبی باشم و کسی منو به بداخلاقی مقصر کند .من میدانم 90 درصد دعواهای من در تایم قبل از پریوی اتفاق می افتد و من بی حوصله از زندگی بی خیال همه چیز می شوم
من میدانم زن بودن مخصوصا در ایران درد دارد.
آهای اهالی ایران اینجا زن ها درد میکشند فقط درک کنید...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ظریف اما سخت
مطلبی دیگر از این انتشارات
باید به کجا پناه برد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : اگر فریدا بود ، چه می کرد؟