نخواب زندگی.

کاش صبح بود.
کاش صبح بود.

خیلی وقت است که پیراهنِ واژه ها ، برهنه اند.
و این برهنگی پر از سکوت است.
نمی دانم.
شاید برای نوشتن دیر است.
شاید باید مکث کنم،
ویرگول،
و واژه ای که نمی آید.
سرفه.
نور، نورِ ظعیف.
دیوار، قاب عکس، خاطره.
و باز هم تو که تنها ،
تنهای تنها، افتاده ای،
و تختی که با ملافه های چرک ،
گوشتِ مُرده ات را پس می زند‌.
پنجره با غبار عشق بازی می کند.
و تماشاگر است،
تماشاگرِ بغض و سکوت‌.
و باز هم تو تنهایی.
هی، نفس بگیر!..
عطر تندِ پَسِ گردن،
سوزش از ساییده شدن،
ساقِ پایی که تیر می کشد،
و باز دمی که دم ندارد.
نفس بگیر!
صبح است،
و آفتابی از پشتِ پرده زور می زند.
چترِ نجاتی نیست،
قطره ها سقوط می کنند.
شاید رنگین کمان بیاید.
و نَم،
با نهایتِ طراوت بتازد.
شاید باید مکث کنم،
حروف چیده نمی شود،
و آهنگی که شنوایی ندارد، زوزه می کشد.
مرا گوش دهید! به من گوش دهید!
لالالالایی،
نخواب زندگی،
نخواب جانم ،
بنفشه آمده،
بهار است،
لالالالایی،
نخواب خورشید ،
نخواب عشق،
آفتاب گردان آمده،
گریه می کند.

نفیسه خطیب پور
@roots.ofme