چقدر دوست داشتم زندگی کنی ؛ نشد

قایقت کار می‌کند کیان جان

در خشکی و دریا و حتی آسمان

می‌پیماید مسیر را به سوی یک روز بهتر

روزی که پسر بچه ها در اثر اصابت گلوله جان نبازند

و هرکدام از ما با فراغ بال به سوی آرزوهایمان برویم

قایقت کار می‌کند و همه ی ما بر آن سواریم

دست در دست یکدیگر مصمم و قدرتمند

و به سوی روزی می‌رویم که مادرها از ترس دزدیده شدن جسد فرزند جگرگوشه‌شان آنرا در خانه و با یخ نگهداری نکنند

همه ی ما به فدای لحظه ی جان باختنت کیان

همه ی ما به فدای دردی که کشیدی

به فدای دل مادرت

همه ی ما به فدای آرزوهای از دست رفته ات کیان

چقدر دوست داشتم زندگی کنی