یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
?
تو مثل دیوار میمانی که من هرچه را در لحظه دلم بخواهد، بهت آویزان میکنم؛ شاید دیوار مهربانی! گاهی دلتنگیهایم... گاهی گِلایگیهام را... و گاهی، گاهی، گاهی، خندههایم را... دیواری که چیزمیزهایم را وصلهی تَنَت میکنم اما چه فایده، احساس من، همیشه لخت است! با اینحال تو باز هستی! آغوشت همیشه به رویم بازِ باز است!
به ستاره زل زده بودم و با خود عهد کردم که تمام حواسم را به او بسپرم. ناگهان شهابی رد شد و طبق عادت آرزو کردم!
آنجا که برادر کوچکترش مشغول زدن دور موهایش با نمرهی صفر بود، موهای نرسیده به تختِ پشتش را به خاطر آورد؛ درست اندازهی موهای آن لحظهی برادرش!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آخر منم مهتاب؟ یا قطرهای از آب؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره نوشته های خانم وفی | یک روح در کالبد همه ی زنان
مطلبی دیگر از این انتشارات
غبار - دومین توصیف