poet
و تو هنوز راه رفتن در باران را دوست داری...
روزهای هفته پشت سر هم طی میشه، معمولاً پرسشی نیست که چرا یکشنبه بعد از شنبه و قبل از دوشنبه ست... همانطور که معمولاً پرسشی نیست که چرا ساعت 3 بعد از ساعت 2 ... اما موقعیت هایی پیش میاد که این نظم عرفی بهم میریزه! مثل همین الان؛ ساعت لپ تاپ یه چیز میگه، ساعت مچی من یه چیز دیگه! و این درحالی ه که چند تن از دوستان من خارج از کشور هستن و حین ارتباط با اونا بازم نظم ساعتی م بهم میریزه. از طرفی آسمان تیره و ابریِ جمعه یِ فروردین ماه اصلا شبیه به ساعت 3:44 دقیقه نیست. ساعت خواب هم بحث جدایی می طلبد! شب بیدارِ رویاها، سپیده ی صبح را پیش از شبنم تشنه می بیند! بعد از عمری شب زنده داری، حدود 6 ماه است که روتین منظم سحرخیزی بر خویشتنِ خویش تحمیل کردم!
در سطحی دیگر Calculative thinking و meditative thinking مطرح میشه...!
اینکه درک خطی از زمان داشته باشیم یا درک پدیداری - وجودی ؛ به تعبیری سوژه باشیم یا دازاین ؟!
و وقتی که برای انجام پایان نامه با کم توان های ذهنی مصاحبه می کردم، دیدم که خط بطلانی بر تمامی نظریات زمان کشیدند...! آن ها زمان خود را به رسمیت می شناختند...!
و منی که سالها، صادقانه عقربه های ساعت را باور داشتم! یقین داشتم که فصل ها از پِی هم می آیند، روزهای هفته از نظم ماورایی برخوردارند و ما زمان را زندگی می کنیم... !
انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را
به یاد دارم که در غروب آنها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
اما این بعد از ظهرهای جمعه
پایان و تمامی نداشت...
احمدرضا احمدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
همان سناریو کلیشهایِ همیشگی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیجا...
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنای پذیرش