پست به‌روز رسانی شونده

همین دیگه

مرسی از بردباری شما



.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

..

.

.خییلی پیگیری مثل اینکه

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

هنوزم که داری میای

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


.

.

.اوهوک


..

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.عییی بابا

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

چرا به تهش نمیرسیم






.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نه مثه اینکه خیال کوتاه اومدن نداری

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

این دیسک خامشه ولی


..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

امید است از اصل پست

هم به همین میزان استقبال بفرمایید بزرگواران.


.

.

...

.


.

.

.

.

.

.

.متشکرم.

.

.

.

.

.

.

.

.


صلواتی با ختم کاملش.

.

.

.

.

.

.

.

.

دینگ

دونگ

دانگ

بعد عز نگارش (وع بارششششششششش- آزادنویسی با حال تصویرنویسی خودمون)
بامِ تهران و بستنی‌وانیلی و بوسه‌شیرین و فیلان؛ سبک هم کیم آیس کریم از او و دوستانَش.
کتابه، کیکه، پنیر پیزاس یا بستنی زَعفَرانِ سنتی-خامه‌زده که بنا را بر این گذاشته تا منظومه‌ها و کهکشان‌های بعدی کِش بیاید؟ میگی هیچکدوم. فنره.
The Banafsh Scream of Pepe Irooni
The Banafsh Scream of Pepe Irooni
یکی دو ماه مونده سال میلادی تموم بشه و میشه قطعا گفت این دارک‌ترین گالری آرت ساله. نمی‌دونم کی دلم بخواد سه‌باره چهارباره بیاد بشه از نزدیک تماشاش کنم. شکی در قدرت خالقانش نیست. اما برای روحیات حال حاضر من یکی که خیلی خیلی قعر چاهیه این صدای رنگا. مخصوصا خانم آناناس کههه پشتش به ماس. و دعوت می‌کنم دارک بازای مجلس بیان وسط با جیغ گوش‌گادهنده و درامز بی‌افسار دو تا ونوم از ونیز چیز یعنی نروژ عزا بگیرن. صدایی که داد بزنه: Threre is no return/ تو راهیه که تهش واضحه
پیتزا می‌خواهم.
تو تنها اسلایس پیتزای منی و جات تو شیکممه
پشت قبض پیتزا مخلوطو دیدی
پیتزا خوشحالم میکنه
راز شباهت «پیتزا و هندوانه» چیست
پیتزا می خوا هم ::: )))
این همه علاقه عادی نیس ، شرح تجویز: یه هفته کامل شب پیتزا بخور
میگه:«مدلی که هستی رو به بقیه‌ام تجویز میکنی؟!»
میگم:«چه مدلی؟!»
میگه:«همینجوری دیگه!»
میگم:«نه.»
میگه:«چرا؟»
میگم:«جوابش طولانیه!»
ازش جدا میشم و راه می‌افتم. به این فکر میکنم که مدل من چجوریه؟ بعد به این فکر میکنم که یه نازنین با یه مدل دیگه چجور آدمی ‌میشد؟!
آخه آدم با هر انتخابی که میکنه بیشتر از چیزی که به‌ دست میاره از دست میده. میدونی چی میگم؟!
اگر تصمیم بگیریم برای شام نیمرو بخوریم عملن خوردن کلم بروکلی، پیتزا>>>>>، کته‌زیره، نون و پنیر و دیزی رو از دست میدیم.
اگر یک جفت دست رو برای گرفتن انتخاب کنیم، هزاران دست دیگه رو ول کردیم.
اگر توی اتاق‌خواب همیشگی‌مون بخوابیم لذت خوابیدن زیر ستاره‌ها، توی ساحل، توی چادر و پیش یک دوست رو از دست میدیم.
از دست دادن واقعی‌ترین چیزیه که توی دنیا هرروز اتفاق میافته.
همین باعث می‌شه که خیلی مهم باشه که بدونی چی مال توعه!
باید بدونی که تو آدم شیک و پیکِ کت‌وشلواری‌پوشی یا آدم اسپرت!
چون اگه آدم اسپرت باشی، هرروزی که کت‌وشلوار تنت میکنی داری ضرر میدی!
اگه پول خوش‌حالت میکنه هر روزی که پول درنمیاری داری ضرر میدی!
اگه عزلت بیابون خوشحالت می‌کنه هر روزی که چشمت به برج‌ی و بلندی‌هایی مثه میلاد بیفته باخته!
هر به دست آوردنی از دست‌ دادن به ضریب دهه!
چی به این همه از دست دادن میارزه؟
نمد بابا. تو هم پیتزا دوس بی‌دفاع گیر آوردیا.
باید حواسم باشه انگشتامو با کاتِر زخمی نکنم، آغوشم برای چسب زخم عزیزی که تو باشی زیادی کوچک است.، رفیق
ولی بوسش کنی زودتر خوب میشه‌ها .. چسب زخم ارزون بود خانوم دکتر!
اما ما...
چنان چسب زخم
هر کجای وطن خراشی برداشت
عاشقانه آن را در آغوش کشیدیم...*
*پاورد بای مستر هلیچی
به واسطه‌ی یهویی‌ها، یه سیب یا یه چسب زخم دوستیای قشنگی ایجاد میشن.
سیب می‌زنی عادل؟
کووکی تازه از فر در آوردیم ، مهمون من باشین :،))
ولی مردی که آشپزی میکنه >>>
اصن آقایونی که هیچکدوم از کارایی که قرار گذاشتین انجام نداده، میگه کوکی درس کردم ?
چرا ری اکت کوکی نذاشتن هنوز؟ من هنوز یک منتظرِ ناراحتم
غم بزرگ رو به کوکی کوچک تبدیل کردم و خدافظ.
مادرم!
بوسه‌های محبت تو بی‌شمار است
وجدانا
صلح را باید از کودکی آموخت.
من هیچ من جسپر کید.
پری‌روزا با یه دوستی در مورد تاثیر طبیعت روی زبان هر قوم حرف می‌زدیم. دوستم لکه و می‌گف طبیعت ما توی فحش‌ها و تحسین‌هامون حضور جدی داره.
میون صحبتامون یه ترانه‌ی لری گوش هم دادیم که در وصف شجاعت و جسارت زن لر می‌گه «برنوی ایله زن لر».
برای ماها که لر نیستیم شاید چندان معنی‌‌دار نباشه برای تحسین زن بگیم «برنوی* ایله». شاید اصلاً بی‌معنا باشه بخوایم شجاعت زنی رو تحسین کنیم. مثلاً توی اصفهان برای تحسین زن‌ها می‌گند «زندگی‌جمع‌کونه». کنایه از سیاست و درایت زن توی پس‌انداز و سر و سامون دادن به زندگی.
شما توی زبان یا گویش خاص منطقه‌تون برای تحسین زن چی می‌گید؟

* برنو یه مدل تفنگه که داشتنش بین ایل‌های بختیاری متداول بوده. (الان نمی‌دونم متداوله یا نه) تو ماجرای جنبش مشروطه، ایل بختیاری با همین برنو اومدند تهران رو فتح کردند. یکی از سردارهای بختیاری توی اون ماجرا بی‌بی‌مریمه‌. توی همین ترانه اسم بی‌بی‌مریم هم به‌عنوان اسوه‌ی شجاعت زن بختیاری میاد. و چه‌قدر‌چه‌قدر زیباست!

جناب لنون هرگز خاطرات خوبی از پدر و مادرش نداش و دوران کودکی تا بیتلز رو تقریبا بدون اون‌ها گذروند. و این قطعه که گویاست:
Mother, you had me
But I never had you
I wanted you
But you didn't want me
So I, I just got to tell you
Goodbye
Goodbye
هی میشینی میگردی خوب و بد و راس و دروغ پیدا میکنی. ولَ که بابا. دو دیقه اومدیم خودتو ببینیم. بیا که بشینیم ور دلای خودمون.
بستنی و میوه یخی آوردم رفقا. تو این تابستونی و بعد بپر بپر و وسطی آی می‌چسبه.
برادرزاده‌ی دوساله‌اش به بیسکوییت میگه: «بیچّو»، به بستنی میگه: «بَچّی». همین فرمون ادامه بده یه زبون جدید اختراع میکنه برای خودش.
نمیشه قم رفته باشی و ندیده باشی که یه تابلو داره. روش نوشته شهید دستغیب. ولی مردم بهش میگن فلکه بستنی. یا شهید بستنی. چرا؟ به خاطر انبوه بستنی فروشاش.
ازونور به میدون بهمن تهران میگند میودن ببعی. به‌خاطر کثرت جیگرکی‌هاش. یه روایت دیگه اینه که میودن کشتارگاه قدیم تهران بعد انقلاب شد میدون بهمن. و مردم هنوز به همون اسم کشتارگاه می‌شناسندش. چرا کشتارگاه بوده اسمش؟ احتمالا به خاطر وجود کشتارگاه بزرگ تهران.
خلاصه میدون ببعی اسم متاخر اونجاست گویا.
گمانم یک میدان چه‌کنم هم در همین تهران خودمون داریم که رسم شکلش را بلد نیستم و داستانش را خاطرم نیست.
جا داره یادی هم بکنیم از فلکه‌ی «چه کنم؟» در شمال شهر اصفهان (تقاطع فلاطوری و آل محمد). گمونم هم بعدتر درست از آب دراومد و شهرهای دیگه هم میدون به همین اسم داشتن.
به میدون شهدای اصفهان هم قدیمیا میگن فلکه آب‌پخشون. سال ۱۳۳۰ انگار که اصفهان یه سیل عظیم اومده که حتی قدیمیا می‌گن ما از طبقه دوم خواجو/ سی‌وسه‌پل دست می‌بردیم تو آب و دست می‌شستیم، آب زاینده‌رود تا اینجا هم کف خیابون بوده. از اون موقع شده آب‌پخشون. آخرین کوچه توی خیابون فروغی هم اسمش آب‌پخشان هست. مادی هم داره! کلا یه بافت معماری خفنی داره این شهر. بهشت معمارا در زمانه خودش بوده.

*همه این کروکی‌ها و نشونی‌ها رو «برعهده‌ی راویش» حساب کنین عزیزان. من فقط چیزایی که در طول سفر یا از دوستان شنیدم و می‌نویسم.