خوانده ام

دلبستگی هایم به او را ناگهانی خوانده ام

چشم مرغوب رخش را ارغوانی‌خوانده ام


همدم دردش شدم دردش کشیدن دارد و

درد و و آزار دلم را آسمانی خوانده ام


فکر کن مرهم به زخمی باشد اورامصلحت

پاسخ هر زخم او را مهربانی خوانده ام


درد من‌در پیله هایم مانده و دردش بسی

تنگیِ چون پیله را من زندگانی‌ خوانده‌ ام


درد من از سینه ام بیرون زده با التهاب

رشد این یک ریشه را من جاودانی خوانده ام


#داود_شمسی