دردی به جانم فتاده‌ای زیباتر از خوشی

نه گناه من، که دادم به تو دل
نه گناه تو، که زِ من بردی دل

هر دو بی تقصیر در این گناه
که هر چه می‌کشم، مقصرست این دل

زِ من دل بردی و دگر دلی برایم نیست
برای تو هست هر آنچه می‌تپد این دل

هر چه هست برای این دلِ ناکردارست
بانیِ تمامیِ ماجرای من و توست این دل

دردی به جانم فتاده‌ای زیباتر از خوشی
چو هرگز قبل تو، زنده نبود این دل

دل تو را شناخت و شروع به تپیدن کرد
بی فایده بود قبل تو هر چه بود در دل

حال دلی به دست آورده‌ام عاشق و مجنون
هر آنچه خواهی محیاست برای تو، ای دل