همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
دل تنگی
توبگو بهر من غمزده دل تنگ شدی
یا چومن عاشق دیوانه ی پا بست شدی
من همان عاشق ودیوانه ی
زارت هستم
تو به اندازه ی من ملتهب درد شدی
وقتی از جام دوچشم تو قدح می چینم
توهم آشفته ی آن چشم پرازاشک شدی
دایم از دوری تو تار دلم می لرزد
توهم اندازه من این همه دلتنگ شدی
هوس خواستنت دین و دلم را ببرد
توبگو عاشق این قلب پرازدرد شدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهدی مزبان مزرعی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جرم بد لباسی
مطلبی دیگر از این انتشارات
این روزها