عشق، دل‌شکستگی، خشم و فوتبال

⚠️ تذکر: این یادداشت، حاوی اسپویل فیلم سینمایی The Damned United - 2009 و سریال Ted Lasso است. اگر با اسپویل این‌ها مشکل دارید، به خواندن ادامه ندهید. :)

برایان کلاف در فیلم The Damned United
برایان کلاف در فیلم The Damned United

دوران بازی و سرمربی‌گری Brian Clough به عمر من قد نمی‌دهد و من نیز از همین فیلم The Damned United او را شناختم. سال ۱۹۹۳ پایان دوران سرمربی‌گری وی در باشگاه Nottingham Forest بود و نویسنده‌ی این نوشته در سال ۱۹۹۹ به دنیا آمده است؛ یعنی ۶ سال بعد از آن.

احتمالا شنیده‌اید که ناتینگهام، توانسته ۲ بار قهرمان اروپا شود اما تیم‌‌های مطرحی مثل آرسنال، تاتنهام، پاریس‌سنت‌ژرمن و اتلتیکو مادرید هرگز نتوانسته‌اند به چنین جامی دست پیدا کنند. نکته‌ی جالب این جاست که سرمربی ناتینگهام در هر دو قهرمانی کسی نبوده، جز Brian Clough!

فیلم The Damned United بر اساس داستان واقعی برایان ساخته شده است. در این متن نیز می‌خواهیم در مورد نکته‌ای از داستان وی و مطالب مربوط به آن صحبت کنیم.

مقدمه

فوتبال تنها یک بازی که توپ و تکنیک در آن درگیر باشد، نیست. بلکه ورزشی است تیمی، که هزاران بعد انسانی را در خود درگیر می‌کند. اگر بخواهیم عواملی که همگی در یک تیم و بازی تاثیر می‌گذارند را روی کاغذ بنویسیم، قطعا این کار را نمی‌توانیم انجام دهیم. درست است که مدل کردن بازی، به تصمیم‌گیری ما و روشن شدن قصه به ما کمک می‌کند؛ اما به خاطر پیچیدگی و «انسانی» بودن آن، هیچ وقت تمام ماجرا را نخواهیم دید.

عواملی مثل ارتباط بین بازیکنان، زبان بازیکنان و سرمربی، تاکتیک، استراتژی، هماهنگی، خلاقیت، خشم، عشق، ناراحتی، جو روانی، جو استادیوم، مدیریت تیم، جو رختکن، هوشیاری بازیکنان، شادی، غرور، شرم، اضطراب، آمادگی روحی، آب و هوا، زبان بدن، اقتصاد و ... همگی در خروجی یک بازی فوتبال موثر هستند.

عشقی که به خشم تبدیل می‌شود

در یک جایی از داستان برایان که وی سرمربی تیم دسته دوییِ Derby County است، می‌بینیم که تیمش در جام حذفی به تیم Leeds United برخورد می‌کند که در صدر جدول دسته‌ی اول انگستان قرار دارد.

برایان بسیار خوش‌حال است که تیم و شهرش میزبانِ بهترین تیم فوتبال انگلیس است. به همین خاطر، با عشق و ذوقِ زیادی، تمامِ تلاشش را می‌کند که میزبانی خوبی برای تیم لیدز (رقیبش) فراهم کند. کارکنان ورزشگاه و همه‌ی مسئولین تیم را تشویق می‌کند که میزبانی بسیار خوبی را فراهم کنند. این ذوق به حدی است که حتی خودش تمیز کردن رختکن تیم مهمان را به عهده می‌گیرد و جارو می‌کشد. حتی پیش از شروع مسابقه برای تمام بازیکن‌های تیم حریف حوله و میوه می‌گذارد و ...

سرمربی در حال تمیز کردن حمام تیم مهمان و رقیب
سرمربی در حال تمیز کردن حمام تیم مهمان و رقیب


سرمربی در حال گذاشتن میوه و حوله برای بازیکن‌های تیم مهمان
سرمربی در حال گذاشتن میوه و حوله برای بازیکن‌های تیم مهمان

اما روز موعود فرا می‌رسد. تیم لیدز به شهر Derby می‌آید و سرمربی لیدز با نگاهی بالا به پایین، حتی به Brian Clough دست هم نمی‌دهد. این جا شاهد یک دل‌شکستگی عمیق هستیم. این بی‌احترامی از طرف کسی که تمام محبت‌ت را تا جای ممکن می‌خواهی خرجش کنی و اصلا انتظاری از بی‌احترامی وی نداری، قطعا دل‌شکستگی دارد.

به گمانم «دل‌شکستگی»، چیزی فراتر از این است که آدم‌ها شکست عشقی را در روابط میان دختر و پسر تجربه می‌کنند. بله قطعا بسیاری از دل‌شکستگی‌های خانمان‌سوز هم در چنین فضایی میان عشاق رخ می‌دهد و خیلی هم دردناک هستند؛ اما بلکه شاید پذیرش یک break up آرام و دوستانه و حساب شده در چنین روابطی، به مراحل راحت‌تر از یک دل‌شکستگی یک‌هویی باشد که آدم انتظارش را ندارد.

نویسنده‌ی این متن نیز در زندگی‌اش، چنین دل‌شکستگی‌هایی را تجربه کرده است و چه سخت بوده‌اند...

خلاصه، سرتان را درد نیاورم. برخورد سرمربی تیم لیدز (Don Revie) و بازی خشن و کثیف تیم لیدز باعث می‌شود که بذر خشمی در دل برایان کاشته شود که تا سال‌ها همراه او بماند.

خشمی که به حرکت تبدیل می‌شود

هنگام این اتفاق دردناک، تیم Derby County در ته جدول لیگ دسته دو به سر می‌برد و تیم لیدزِ آقای Don Revie در صدر جدول بهترین لیگ فوتبال انگلستان بود.

این خشم باعث شد که یک انگیزه برای آقای برایان ایجاد شود و آن شکست دادن آقای Revie بود. همین انگیزه باعث شد تمام تلاشش را کند تا تیم بهتری بسازد و به لیگ دسته ۱ صعود کند تا لیدز را شکست دهد.

همین اتفاق نیز می‌افتد و آن‌ها به لیگ دسته‌ی اول صعود می‌کنند و پس از مدتی انتقامش را از لیدز می‌گیرد.

این خشم برای Brian Clough، شروعی بر این بود که سرمربی بهتری شود و بعدها افتخاراتی را کسب کند که تا به حال در انگلستان هیچ کسی نتوانسته است کسب کند.

مجسمه برایان کلاف و دستیارش پیتر تیلور در استادیوم Pride Park شهر Derby
مجسمه برایان کلاف و دستیارش پیتر تیلور در استادیوم Pride Park شهر Derby

اما از خود داستان و فیلم که بگذریم، ما این جا می‌توانیم یک خشم سازنده را ببینیم. خشمی که انسان را به حرکت وا می‌دارد و تلاش برای بهتر شدن دارد. خشمی که به وی کمک می‌کند که خودش را ثابت کند. خشمی که می‌خواهد در برابر نامهربانی‌ای که در برابرش قرار گرفته است، بایستد.

آدم‌ها به عنوان انسان، همگی احساس خشم را در درون خود دارند و در موقعیت‌هایی آن را تجربه می‌کنند. نمی‌خواهم قضاوت خاصی کنم که این خشم، چه موقع نتیجه‌ی خوب به آدم می‌دهد و چه موقع یک فاجعه می‌آفریند؛ اما در این که انسان‌ها آن را تجربه می‌کنند، شکی نیست.

گاهی وقت‌ها این خشم علیه ظالم است؛ گاهی علیه یک گذشته؛ گاهی علیه یک خیانت یا ...

فردی را در دانشکده‌مان می‌شناسم که می‌گفت من به خاطر یک شکست عشقی و توذوقی در دوران دبیرستانم، رتبه‌ی تک‌رقمی شدم. :))) می‌گفت که می‌خواست به طرف مقابلش ثابت کند که می‌تواند و او را پشیمان می‌کند. بگذریم که این دوست ما، بعدها نیز اصلا دیگر علاقه و احساسی به آن شخص نداشت اما توانست این خشم را در کانالی بگذارد که دنیا را جای قشنگ‌تری برای زندگی می‌کند و فاجعه‌ای به بار نمی‌آورد.

ممکن است بگویید که اصلا خشم خوبی نبود یا ... ولی من در این متن بیشتر نقش روایت‌گری را دارم. قضاوت نمی‌کنم. اصلا قضاوتش با شما!

یک فوتبالیست ناشناس که در گاردین نویسنده است، در این مورد این طور نوشته است:

خشم، اما هنگامی که از کانال درستی عبور کند، یک ابزار ارزشمند است. من نیز موفقیت شخصی‌ام را مدیونِ خشمی می‌دانم که آن را از زمان بچگی کسانی ساختند که به من می‌گفتند که به اندازه کافی خوب نیستی! هر بازی‌ای که خوب بازی می‌کردم، احساس می‌کردم یک سیلی به صورت کسانی می‌زنم که درباره‌ی من شک داشتند. و من می‌دانستم که اگر با آتشِ خشمِ کنترل‌شده‌ی درونم به زمین قدم بگذارم، قطعا خوب بازی خواهم کرد.

اگر علاقه‌مند هستید که در مورد خشم‌های سازنده و مطالب روان‌شناسی مربوط به آن‌ها بیشتر بدانید، می‌توانید به جست‌وجوی عبارات Righteous Anger و Assertive Anger بپردازید.

خشم مخرب

خب همان طور که انتظار می‌رود، همیشه خشم در کانال درستی قرار نمی‌گیرد و گاهی باعث نتایج بد یا به عبارتی فاجعه می‌شود. یک نمونه از این خشم را که در سریال Ted Lasso می‌توان دید، این جا با هم مرور می‌کنیم:

برگه‌ی BELIEVE که انگیزه‌بخش تیم ریچموند بوده است.
برگه‌ی BELIEVE که انگیزه‌بخش تیم ریچموند بوده است.

آقای Nathan Shelley سابقا در باشگاه A.F.C. Richmond زیر نظر Ted Lasso کمک‌مربی بوده و به طرز ناراحت‌کننده‌ای از باشگاه خارج می‌شود و هنگام خروج نیز، برگه‌ی انگیزه‌بخش BELIEVE که در رختکن بازیکنان چسبانده شده را با عصبانیت تمام پاره می‌کند. وی پس از خروج از باشگاه، سرمربی West Ham می‌شود. اما بازیکنان تیم از نحوه‌ی خروج او اطلاعی نداشتند و فقط سرمربی و کمک‌مربیان این موضوع را می‌دانستند.

هنگامی که تیم ریچموند مقابل وستهم (با سرمربی‌گری Nathan) قرار می‌گیرد، در نیمه‌ی اول بازی به سود وستهم تمام می‌شود. دو کمک‌مربی ریچموند، بدون هماهنگی با آقای Ted که سرمربی است، فیلم ناراحت‌کننده‌ی خروج Nathan و خیانت وی را پخش می‌کنند تا بازیکنان را سرشار از انگیزه کند. (که به شدت هم خشمگین می‌شوند.)

پخش فیلم خیانت Nathan میان دو نیمه‌ی بازی و خشم بازیکنان از این اتفاق
پخش فیلم خیانت Nathan میان دو نیمه‌ی بازی و خشم بازیکنان از این اتفاق

کمک‌مربی‌ها به خیال خودشان که دارند به بچه‌ها انگیزه تزریق می‌کنند، آن‌ها را در نیمه‌ی دوم این گونه راهی میدان می‌کنند و این خشمی که در کانال درست قرار نگرفته، باعث می‌شود که تیم بسیار خشن بازی کند و ۳ کارت قرمز دریافت کنند و در نهایت بازی را نیز در برابر Nathan ببازند.

خشم ناشی از دل‌شکستگی

یک شخصیت جالب توجه دیگر در سریال تد لاسو نیز، خانم Rebecca Welton است که مورد خیانت همسر سابقش واقع شده است. در سرتاسر سریال، این خشم را می‌توانیم ببینیم و خشمش برای من به شخصه بسیار جالب و جذاب بود. :) خشمی که تمام زندگی وی را در بر می‌گیرد. البته قصد ندارم این خشم را بیشتر توضیح دهم و شما را به دیدن سریال دعوت می‌کنم.


پی‌نوشت: ممنونم که این مطلب رو خوندید. اگه دوست داشتید، تو کامنت‌ها بگید که شما کجا دلتون شکسته و کجا خشم سازنده و مخرب داشتید؟ یا اگه دوست داشتید، به داستان خشم‌هایی که شنیدید، اشاره کنید.