علاقه مند به فیزیک و فلسفه ذهن
آیا جهان خارج وجود دارد؟ (پیش نویسی بر فلسفه فیزیک کوانتوم 4)
قبل از این که به یکی از جذابترین آزمایشهایی که در تاریخ فیزیک انجام شده بپردازیم، لازم است کمی درباره مشاهده و مفاهیم فلسفی که در ارتباط با آن وجود دارد توضیح دهیم. این مقاله را میتوانید یک پیش نیاز جذاب برای فهم فلسفه فیزیک کوانتوم 4 که بعد از این مقاله منتشر میشود در نظر بگیرید. در این مقاله قصد داریم یکی از بدیهیترین مفاهیم عقلانی که از بدو تولد با ما همراه است را به کمک جرج بارکلی به چالش بکشیم. همه واقعگرایان متفقالقول هستند که جهان خارج جدای از قوه ادراک و به طور کلی ذهن ما وجود دارد. اما چقدر میتوان به این گزاره اطمینان کرد؟ آیا راهی عقلانی برای به چالش کشیدن آن وجود دارد؟
به نظر شما آیا ممکن است که وجود جهان خارج به نظارت ما انسانها بستگی داشته باشد؟ شاید این سوال به نظر شما کاملا غیر واقعبینانه به نظر برسد اما فیلسوفی به نام جرج بارکلی حدود سال 1700 تا 1710 سوالی مطرح کرد که چالش فلسفی بزرگی پیشروی ما قرار میدهد. در جلد 3 تاریخ فلسفه کاپلستون بخش جرج بارکلی توضیح داده میشود که بارکلی چطور با پرسشی ساده به این نتیجه رسید که: وجود جهان خارج وابسته به ادراک آن توسط موجوداتی دارای قوه ادراک است. بارکلی کارش را با تحلیل معنای وجود آغاز میکند و میپرسد که وقتی کسی میگوید "میزی در اتاق من وجود دارد، حتی وقتی من در اتاق حاضر نیستم که آن را ادراک کنم" چیست؟ اگر چیزی وجود داشته باشد ما آن را به شکل مجموعهای از تصورات که کنار هم قرار گرفتهاند ادراک میکنیم. مثلا وجود یک درخت برای ما با کنار هم قرارگیری مجموعهای از تصورات مثل رنگ درخت، ابعاد آن، سایهای که تشکیل میدهد و... قابل ادراک است. پس اگر ما نباشیم که درخت را ادراک کنیم، معنای "درخت وجود دارد" چیست؟
بارکلی با چنین توصیفی به این نتیجه میرسد که وجود چیزی مساوی است با ادراک آن توسط موجودی که قوه ادراک دارد. اگر فرض کنیم استدلال بارکلی غلط است، به نتایجی عجیب میرسیم. فرض کنید که شخصی به ما میگوید من میدانم که میزی در اتاقم وجود دارد حتی اگر در اتاق نباشم که آن را ادراک کنم. این ادعا دست ما را باز میگذارد که بپرسیم: معنای این جمله که میزی در اتاق وجود دارد چیست؟ در این جا فرد مجبور است به دو طریق به این سوال پاسخ دهد. راه اول این است که بگوید منظورم این است که اگر موجودی دارای قوه ادراک وارد اتاق من شود، میزی را مشاهده خواهد کرد. از این راه نزدیک شدن به معنای میزی در اتاق وجود دارد ما را وادار میکند که تحلیل بارکلی از معنای وجود که برابر با ادراک گرفته شده است را بپذیریم. راه دوم این است که بگوید منظورم این است که چیزی به نام میز جدا از تصوری که ما از آن داریم (مثل داشتن چهار پایه، داشتن رنگ و...) وجود دارد که همان ذات میز است و جدای از ادراک ما، بهصورت خود بسنده وجود دارد. این راه ما را به سمت قبول وجود جهان خارج با ماده و ذاتی که برای ما قابل فهم نیست و به تصورات ما فروکاهیده نمیشود هدایت میکند.
کدام پاسخ شما را قانع میکند؟ چطور میتوانیم دریابیم که واقعا کدام پاسخ صحیح است؟ هنوز هم پاسخ به این سوال برای فلاسفه چالش برانگیز است اما مشکل زمانی آغاز میشود که پای این چالش به فیزیک باز میگردد. در مقاله بعدی فلسفه فیزیک کوانتوم توضیح خواهیم داد که چطور فیزیک کوانتوم ما را به موضعی مشابه با موضع بارکلی در قبال جهان خارج میکشاند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مشاهده نظریهبار و دنیای بیقضاوت
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا فلسفه به علم نیاز دارد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سکوت در باب آنچه نمیتوان از آن سخن گفت