فارغالتحصیل بیوتکنولوژی دانشگاه شهید بهشتی/کارشناس ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف/ کانال تلگرام: https://t.me/TheResurrection
مسئله فلسطین و برخی تأملات
اگر بدانیم با چه طرفیم، هرگز از عقیدهی راسخ خود دست برنمیداریم
جنگ بد است، جنگافروزی مدام بدتر. ایدئولوژی بد است، فاشیسم و نظامهای آپارتاید بدتر. کشورگشایی بد است، اشغال و غصب بدتر. کشتار بد است، کشتار گروهی، نسلکشی و کودککشی بدتر. نقض حقوق بشر بد است، هدف قرار دادن مناطق مسکونی و بیمارستان بدتر. ارتکاب جنایت بد است، بالیدن به جنایت و افتخار به عاملش بدتر. دروغگویی بد است، پروپاگاندا و دروغ متواتر بدتر.
در میان شرور، اسرائیل همواره شریرترینها را برگزیده است و رذیلانهترین بودنها را از سر گذرانده است. به کدامین ادله برای برقرار صلح چنگ میزنند؟ صلح با شر مطلق حتی در پوچترین اوهام و پریشانترین خوابها و کابوسوارترین خیالات هم ناممکن است. چارهنیندیشیدن برای چنین دمل چرکینی، دلخوش شدن به آرزوی دور و درازی دروغین است، خیانت به همههای خوبیهای نسبی و مطلق است، خیانت به حق و حقیقت و همهی امور والاست.
در این زمانه برای فهم شر مطلق راه دشواری در پیش نداریم چرا که تجسم و تجسد حقیقی آن سالهاست که پایان شر را ننگ خود میداند و نمایندگی از ابلیس در میان آدمیان را لحظهای وا نمیگذارد.
فایدهگرایی، و محاسبات اخلاقی
مبنا قرار دادن اصول فایدهگرایی -در اخلاق، سیاست، مهندسی و … - هرچند ممکن است در بسیاری از موقعیتها راهگشا باشد و عملیترین و قابلفهمترین راهحل ممکن باشد اما در نهایت کاری از جنس حسابگری و کمّیسازی است؛ از جنس تقلیل حقیقت به عدد است. اندیشمند دقیق اما خطاها و کاربستهای ناروای آن را میشناسد و از سقوط در درهی افراط میپرهیزد. در ادامه، دو مثال رایج را بررسی کرده و کاستیهای این نگاه را از نظر میگذرانیم.
مثال ۱. محاسبهی خسارات وارد شده در مورد فورد. در ادبیات اخلاق مهندسی و طراحی، معروف است که یک طراحی غیربهینه در شرکت خودروسازی فورد هزینههای مالی و جانی ایجاد کرده بود و محاسباتی که بر مبنای فایدهگرایی انجام شده بودند، بازطراحی را برای به حداقل رساندن آسیبهای جانی جایز نشمرده و پرداخت وجه دیه و خسارات جانی را برای شرکت سودمندتر ارزیابی کرده اند. در این مثال، محاسبهی مالی خسارات جانی خطای اخلاقی است و حداقل با صورتبندیهای چندگانه از قانون اخلاق کانت در تعارض است. از طرفی، برخی خسارات روحی نیز قابل معادلگذاری مادی نیست و اینها اساسا قابل جبران نیستند. ربط به قضیه فلسطین: خسارات جانی و معنوی وارد شده تا این لحظه به مردمان فلسطین تقریبا قابل معادلگذاری به صورت مادی و مالی نیست و این ادعا با شهود اخلاقی بسیاری از مردمان در سراسر جهان همخوانی دارد. بر مبنای چنین فرضی، حتی اگر تمامی خسارتها وارد شده از ابتدا تا کنون محاسبه گردیده و به صورت مالی هم پرداخت شود - که البته در دنیای واقعی چنین چیزی هم دور از تصور است و فقط در صورتی که طرف مخاطرهآفرین، حسننیت و حسن سابقه داشته باشد معقول به نظر میرسد، چیزی که از کاراکتر اخلاقی رژیم اشغالگر برنمیآید - باز هم در نظر بسیاری، محو شدن حاکمیت رژیم اشغالگر، یگانه رخدادی است که میتواند جنایتهای صورت گرفته و خونهای ریخته شده را جبران کند.
مثال ۲.در فضای رسانهای این فنْ رایج است که برای پیدا کردن عامل انجام یک جنایت یا اقدام خشونتآمیز باید دید این واقعه به نفع چه کسی و به ضرر چه کسی است و از این راه است که میتوان عامل واقعی را شناخت. فارغ از این که هر امر واقعی را میتوان از زاویهی متفاوتی دید و از این جهت محاسبهی نفع و ضرر نیز دستخوش تغییراتی میشود، نمیتوان کاملا بدون توجه به شواهد و قرائن اقدام به صدور حکم کرد و در این صورت محاسبات فایدهگرایانه ما را به چالهای معرفتی خواهند انداخت. زاویه دید و منظر محاسبه(یعنی این که در آن واحد چه امر واقعی برای کدام بازیگر فایدهمند/زیانرسان به حساب میآید) که پیشتر به آن اشاره شد نیز در چنین شرایطی موجب ارائهی تبیینهای متناقض از رفتار فرد یا حاکمیت میشود و این عدم انسجام، قدرت تبیینی فایدهگرایی را زیر سوال برده و استفادهی گسترده از مبانی آن را مخاطرهآمیز جلوه میدهد. ربط به قضیه فلسطین: در مورد هدف قرار گرفتن بیمارستانها و سایر نقاط ممنوعه در غزه، بیتوجهی به شواهد و اعطای اولویت بالاتر به تحلیل فایدهگرایانه، دامی است که سوگیری را تشدید کرده و مارا از دستیابی به حقیقت بازمیدارد. بیتوجهی نسبت به نکاتی که در بند بالا به آنها اشاره شد تقدم محاسبات به شواهد و در نتیجه خطای معرفتی را رقم میزند. هرچند که اگر صرفا و فقط همین تحلیل فایدهگرایانه نیز دقیقتر و در مجموع برای همهی حوادث جنگ و با در نظر داشتن کاراکتر اخلاقی طرفین درگیر در جمع انجام دهیم بعید است که مثل ریزهخوران رسانههای دروغپراکنِ صهیونیستپرورد به مرحلهی توجیه و تطهیر رژیم کودککش برسیم.
نظریه بازیها و جنگ
متن زیر نوشتهی «رضا یوسفپور» از دوستان عزیز و فرهیخته من است و به سبب تناسب موضوعی، آن را با اندکی دخل و تصرف در روند نوشتهام جای دادم. نسخهی اصلی آن در لینکدین در اینجا و اینجا قابل دسترس است.
آیا جنگ فلسطین و اسرائیل یک بازی بینهایت است؟
مطابق نظریه بازیها زمانی که یک بازیکن نامحدود در مقابل یک بازیکن محدود قرار دارد، سیستم، پایدار است. وقتی یک بازیکن بینهایت در مقابل یک بازیکن بینهایت دیگر قرار دارد، بازهم سیستم پایدار است. چالشها زمانی خودی نشان میدهند که بازیکنان محدود و نامحدود رودرروی یکدیگر قرار گیرند. بازیکن محدود بازی میکند تا برنده شود و در مقابل بازیکن بینهایت بازی میکند تا خودِ بازی، ادامه داشته باشد؛ در نتیجه انتخابهای استراتژیک دو طرف بسیار متفاوت خواهد بود.
به طور خلاصه، بازیکن محدود در نهایت همواره خود را در حال فرورفتن در باتلاق میبیند و با به کارگیری اراده و منابعی که در اختیار دارد برای ماندن در بازی، با طرفِ دیگر، به رقابت میپردازد. در اکثر موارد در پایان، منابع همچنان در دسترس بازیکن محدود باقی میماند اما دیگر ارادهای برای حضور در بازی ندارد، فلذا با وجود اینکه در طول بازی، در بیشتر بازیها برنده بوده اما در نهایت بازنده زمین مسابقه را ترک میگوید. این همان اتفاقی است که در ویتنام برای ایالات متحده رخ داد.
آمریکا با وجود اینکه در نبردهای مختلف پیروز شد اما آخرسر جنگ را باخت؛ به این خاطر که سعی داشت برای پیروزی بجنگد اما ویتنامیها برای جان و سرزمین خود میجنگیدند. آمریکا شکست نخورد بلکه اراده و منابعی که برای ماندن در بازی داشت را تمام کرد. آمریکا در این نبرد یک بازیکن محدود بود اما ویتنامیها که بازیکن بینهایت به شمار میآمدند فاتح اصلی این میدان بودند. به نظر میرسد مسئله فلسطین و اسرائیل هم یک بازی از نوع بینهایت باشد با ذکر این نکته که هویت مردم فلسطین، محدود به ریشه چند ده ساله نیست که بخواهند با تغییر شرایط، از منابعی که دارند دست بکشند فلذا مردم فلسطین خود را در یک بازی بینهایت میبینند. از آن طرف ساکنین و حامیان و نظامیان اسرائیل، ازآنجایی که اولا هویت ریشهداری در مقایسه با مردم فلسطین ندارند، مالکیت زمینهایی که هماکنون در آن ساکن هستند را از آن خود نمیدانند و صرفا به حفظ آن میکوشند؛ ثانیا اکثر ساکنان سرزمینهای اشغالی، مهاجرینی هستند که تابعیت کشورهای دیگر را نیز دارند، بنابراین بعد از هر حمله و یا با سخت شدن صحنهی درگیریها، به فرودگاهها میروند تا از آن منطقه خارج شوند؛ گویا اسرائیل، خود را در یک بازی محدود میبیند که بعد از هر درگیری تلاش میکند صرفا با صرف منابع، پیروز بیرون آید. سوال مهمی که میتوان پرسید این است که مطابق نظریه بازیها نقطه شکست و یا پایان بازی کجاست؟ آیا باید منتظر ماند تا منابع نظامی و مالی اسرائیل و حامیانش تمام شود یا موازنه سلاحها اتفاق بیافتد و فلسطین به اندازه اسرائیل، جنگ افزارهای مختلف به دست بیاورد؟ به نظر میرسد که سلاحها و منابع مادی کشورهای مختلفی که به هر دلیلی از اسرائیل حمایت میکنند، به این زودیها تمام نخواهد شد و از آن طرف هم احتمالا نمیتوان متصور بود که منابع جنگی و مادی فلسطینیها در افق کوتاه مدت به اندازه اسرائیل و حامیانش رشد کند؛ اما در دراز مدت احتمالا هم منابع اسرائیل کمتر خواهد شد و هم منابع فلسطینیان بیشتر میشود، اما آیا این مسئله به این معنا است که تا آن زمان، احتمال خاتمه جنگ وجود ندارد؟ پاسخ از نظرگاه نظریه بازیها، خیر است؛ زیرا ادامه بازی منوط به دو امر است؛ اولی منابع در اختیارِ هر بازیکن است و دومی اراده ادامه بازی؛ منابع دو طرف ممکن است به این زودیها به موازنه نرسد اما اراده بازیکنها برای ادامه بازی، تحت شرایط مختلف، راحتتر تغییر میکند که این یعنی ممکن است در یک محاسبهی هزینه-فایده، دیگر یک طرف بازی با وجودِ داشتنِ منابع کافی، تمایلی به ادامه دادن بازی نداشته باشد و سعی کند بازی را خاتمه دهد. این اتفاق معمولا برای بازیکن محدود رخ میدهد زیرا بازیکن بینهایت نسبت به عنصر زمان، حساسیتی ندارد، پس مسئلهای برای تجدید قوا و کسب اراده برای ادامه بازی با وجودِ شکستهای متعدد، نخواهد داشت. اصطلاحا به این مسئله که یک طرف بازی برای حفظ برخی از منابع خود دست از بازی میکشد، بازی شاهین-قمری(hawk-dove game یا chicken game) گفته میشود.
له و علیه
در روند مطالعات مربوط به پایاننامهام در حوزهی تئوری فضیلت، با رویکرد جدیدی نسبت به ارزیابی اخلاقی آشنا شدم که قرابت زیادی با نگاه فضیلتگرا به اخلاقیات دارد و یکی از مهمترین اصطلاحات و تمایزات به کار رفته توسط رابرت آدامز است. ادعای آدامز این است که انسان میتواند له یا علیه بسیاری امور باشد و دایرهی له و علیه بودنْ بسیار گسترده است و بسیاری از امور را دربرمیگیرد. انسان فضیلتمند له خوبیها و خیرات و علیه بدیها و شرور است و این موضوع را میتوان و باید جدا از اعمال و بایستههای رفتاری مورد بحث قرار داد چرا که در لایهی نظر و در مرحلهی پیشاعملی است. اما له چیزی بودن دقیقا به چه معناست؟ ذکر چند مثال در بادی امر میتواند کمک کننده باشد: عشق ورزیدن به چیزی، دوست داشتن آن، احترام گذاشتن به آن، خواستن آن برای خود و سایرین، گرامی داشتن آن، به صورت نمادین حمایت کردن از آن، به نفع آن سخن گفتن، ترویج آن، محافظت از آن و … همگی طرقی هستند که له چیزی بودن میتواند مشتمل بر آنها باشد. در مقابل له، علیه را داریم که درک آن با تصور نقیض حالات ذکر شده میسر است. چنین رویکردی است که میتواند تفاوت اساسی بین «اخلاق ناظر به شخصیت» و «اخلاق ناظر به کنش» را نمایان میسازد. به تصریح آدامز، این که فردی به «نحو علّی» به گونهای عمل کند که منجر به وضعیت خاصی شود تنها یک راه برای «له آن وضعیت» بودن است. له/علیه چیزی بودن حالات ذهنی قصدمندانه یا التفاتی است و میتواند رویکرد، کنش، یا تمایلی به رویکرد و کنشی باشد که وضعیت مورد بحث را رقم میزند. اگر کسی له/علیه x باشد، استعدادی برای کنشها، تمایلات، عواطف و ادراکات حسی به نفع/ضرر x دارد و همهی این موارد حتما «اراده» را درگیر میکند. ادعای پیشگفته به این معناست که این حالات روانی و شخصیتی تمایلاتی برای اثرگذاری بر کنش دارند و این اثرگذاری فقط به معنای کاملا متعین کردن آن نیست. الغرض، در هفتههای گذشته که جنایات جنگی در فلسطین در حال وقوع است بسیاری از دردمندان از استیصال خود برای انجام کنش و ورود مستقیم به موضوع سخن گفته اند و البته دغدغهشان امری والا و برتر است و از این جهت محترم نیز هم. اما با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی رسیدن به مرحلهی کنش و ظهور اراده همیشه ممکن نیست؛ آنچه که ممکن است این است که له/علیه بودنمان را عمیق و دقیق تنظیم کنیم و در مترصد فرصت مناسبی برای کنش باشیم. رسیدن به مرحلهی تعین اراده همیشه میسر نمیشود. همواره ممکن است درب ابتلائات و امتحانات الهی به روی ما باز شود و فقط از راه تنظیم چنین حالات ذهنیای است که میتوانیم به درست عمل کردنمان امید داشته باشیم. در ادبیات دینی ما نیز اشاراتی نزدیک به مضامینی که شرح داده شد وجود دارد که البته پرداختن به آن از تخصص من خارج است و تلاش سایر دغدغهمندان را میطلبد.
تأخیر و تأمل.
در دنیایی که هیجانزدگی و شهوت موضعگیری موج میزند، مدتی سکوت پیشه کردن دشوار است از این رو که طبق اصول رایج انتظار میرود در اسرع وقت، عاجلترین اقدام ممکن که عموما صرفِ موضعگیری است صورت گیرد؛ عقل اما به تأمل و تأنی فرامیخواند. آنچه که در طولانی مدت وضعیت صحنه را نیز رقم میزند حاصل همین تأنیات است. همچنان البته عجولها و پرحرفها تشویق میشوند و به همین واسطه نیز واجد برجستگی رسانهای، و این همان هنجاری است که امپریالیسم رسانهای برای دنیای اطلاعاتی ما وضع کرده است. چه میتوان کرد؟ باید ارزشها و قواعد و رفتارها را عوض کرد. تعمق و تلاش برای نیل به عمق مطلب، امری است که باید - بیتوجه به جریاناتی که در اطرافمان میگذرد - طولانی مدت آن را مشق کرد تا ملکه شود و تا ثمر دهد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه علم چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیشبینی تکاملی ژان ژاک روسو
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا فلسفه به علم نیاز دارد؟