صامد ( شعر روزگار و قسم)

میکشم قلم را بربرگ بیاد خاطراتم، به دنبال راه نجاتم.

نجات چَشم هایی ک هنوز گیچ است میان هیاهوی زندگی،

قسم به مشت های بسته، به دل های شکسته

قسم به این قافیه های خسته، ک روزگار با من هیچ پیمانی نبسته


صامد ( محمد صالح خوب)