اشعار صامد ، محمد صالح خوب ( شعر سرنوشت پوچ)

و نگاه سرد و تکراری که چه دنیای پوچ و بی باری
به کدام گناه میدهم تاوان ؟ به همین گناهِ بی کاری ؟
من که سال ها جنگیدم به امید روز بی زاری
ولی امروز بر جان دیدم که شدم غرقه بیماری
و که میداند، این دل که چه میکشد ز بیداری
که ترحم نیاز شد بر این دل بی قرار ، مقداری
رسم دنیا این است صامد ، که اگر دل داری ، فکر در سر داری
بی گمان، هیچ زمان، نشوی دلداری