اشعار و دلنوشته های محمد صالح خوب متخص به صامِد
کعبه ی میان دامنت
قصه به قصه خواندنت
هجومِ هجمه های درد
به وقتِ شب نماندنت .
حسرت بوسه های تر
به کعبه گاهِ دامنت .
به می شکاندن از سر
لب بر لبش نهادنت
به من ، به تو ، به غم
به نام فاسقان
به تکّه های جانِ من
به جانمازِ عاشقان
که غم خدایِ من نبود
جوانه زد نگاهِ تو
به برکه گاهِ صادقان
.
مطلبی دیگر از این انتشارات
صامد ( محمدصالح خوب) حال ک رقص قلم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
صامد ( شعر روزگار و قسم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
صامد ، زندگی.........