پادکست شنو، جایی برای شنیدن داستانها و ایدههای نو درباره زندگی. از سکوت تا تابآوری، در شنو، نسیمی از اندیشهها را تجربه کنید. 🎧 متن کامل هر اپیزود اینجاست!
پادکست شنو | راز شادیهای ماندگار
(صدای یک موسیقی آرام، ملایم و پرمعنا به گوش میرسد؛ سپس صدای فرهاد شروع میشود.)
"بیطمع نشنیدهام از خاص و عام / من سلامی ای برادر والسلام."
سلام، من فرهاد هستم، میزبان قسمت پنجم پادکست شنو. در قسمتهای قبل دربارهی نگرش، ارزش سکوت، آزادی انتخاب و تابآوری سخن گفتیم و حال به پرسش بزرگ قسمت پنجم رسیدهایم. در این قسمت میخواهم پرسشی مطرح کنم و شما نیز به آن فکر کنید. چرا شادی دوام ندارد؟ چرا شادی اینقدر ترسو است و بهسرعت در زندگی ما گم میشود؟ پاسخهای احتمالیتان را در ذهن دارم. من هم مانند شما در ایران زندگی میکنم. در کشوری که ... طفلی به نام شادی گم شده، هرکس از او نشانی دارد ما را آگاه سازد. این هم نشان ما: یکسو خلیج فارس، سوی دیگر خزر.
(دکلمهی خبر "طفلی به نام شادی گمشده" – صدای دکلمه بر صدای اول متن بیاید و ادامه یابد.)
شادی برای ما همچون گنجشکی شده است که هرگاه دست دراز میکنیم تا بگیریمش، میپرد و فرار میکند. اگر حسودی نکنید، من چند باری بهدستش آوردهام، اما بهمحض آنکه مشتم را باز کردم، پر زده و رفته است.
«عجیبتر آنکه گاه حتی هنگامی که شادی در مشتمان است، نوعی حس ترس در وجودمان رخنه دارد... ترسی که نمیدانیم از کجا آمده.» گویی برادر دوقلوی شادی، ترس است. اما همینکه ترس وارد میشود، شادی از دری دیگر خارج میشود.
(موسیقی کمی اوج میگیرد و سپس آرام میشود.)
در این قسمت میخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم: چرا شادی میترسد؟ در واقع، مگر شادی هم میترسد؟ اما اگر کمی دقیقتر بنگریم، متوجه میشویم این ماییم که با ترسهایمان، شادی را از خود دور میکنیم.
(مکث کوتاه برای تأثیرگذاری.)
«بیایید با هم ببینیم چه عواملی باعث میشود شادی به احساسی ناپایدار تبدیل شود. چرا ما از خودِ شادی میترسیم؟ و چگونه میتوانیم این ترس را کنار بگذاریم تا واقعاً از لحظاتمان لذت ببریم؟ امروز همراه من باشید تا پاسخ این پرسشها را بیابیم.»
برای ساخت این قسمت، بهطور مستقیم از کتاب "تله شادمانی" نوشته راس هریس استفاده کردیم. نویسنده در این کتاب، بهصورت مستقیم موضوعات مرتبط با شادی و ترس را بررسی کرده و راهکارهای عملی برای پذیرش تجربیات انسانی ارائه میدهد. بسیاری از مفاهیمی که در ادامه بیان میکنیم، از این کتاب استخراج شدهاند. کتاب دوم، "تفکر، سریع و کند" است؛ هرچند بهطور مستقیم دربارهی شادی سخن نمیگوید، اما تجربههای ارزشمندی دربارهی احساسات در تصمیمگیری (همان مفاهیمی که در قسمت سوم پادکست و موضوع "تلههای آزادی" مطرح کردیم) به ما آموخته و ما نیز از این تجربهها در این قسمت بهره بردهایم.
امروز با هم در این مسیر گام برمیداریم و شاید در پایان، شادی را از زاویهای متفاوت ببینیم. با ما همراه باشید.
(موسیقی اوج میگیرد و سپس آرام خاموش میشود.)
تعریف مسئله
همین ابتدای کار میخواهم حرف آخر را بزنم: "مغز" ما برای رنج ساخته شده، زیرا فکر و ذهن ما برای بقا طراحی شده است. ذهنی که برای بقا طراحی شده، همواره نگران آینده است. اینکه فردا چه خواهد شد، اگر حقوق نگیرم چه میشود، اگر در سفر فلان اتفاق بیفتد چه کنم و... این نگرانیها وجود دارند و در کنترل ما نیستند. واقعاً نمیتوانیم خالصانه و صرفاً شاد باشیم؛ حتی در اوج شادی نیز رگههایی از رنج و استرس آینده را حس میکنیم.
متن اصلی
تا اینجا مقدمه را شنیدید و پرسیدیم: چرا شادی میترسد؟ چرا درست زمانی که فکر میکنیم به آن رسیدهایم، حسی عجیب ما را فرا میگیرد؟ حسی که انگار هر لحظه ممکن است این شادی از دست برود؟ حتی نه فقط احتمال، بلکه حتماً از دست میرود، مانند گنجشکی که تا دست دراز میکنیم، فرار میکند.
اکنون زمان آن رسیده تا عمیقتر شویم و این پرسش را از دید روانشناسی و تجربههای انسانی بررسی کنیم. از کتاب "تله شادمانی" نوشتهی راس هریس که پیشتر اشاره شد، نکاتی را بیان میکنم. این نویسنده پزشک و رواندرمانگر استرالیایی است که روی یک مدل درمانی به نام ACT (پذیرش و تعهد) کار کرده است. قصد ما در این پادکست برگزاری کلاس درس رسمی نیست، اما ضروری است برخی موارد را بدانیم: ذهن ما برای بقا طراحی شده، نه برای شادی. بنابراین طبیعی است که وقتی حس خوشی میآید، پشت سرش افکار و ترسها هجوم بیاورند.
شاید بپرسید: "بقا؟ ما اکنون در یک جنگل وحشی زندگی نمیکنیم! چرا ذهن ما هنوز مانند اجدادمان فکر میکند که یک ببر پشت در کمین کرده است؟" مشکل آنجاست که کارکرد ذهن ما با دنیای مدرن هماهنگ نشده است. جنس دغدغههای امروز بهجای نگرانی از شکار شدن توسط یک ببر، به اخراج شدن توسط مدیر یا ترس از گرانی و مشکلات اقتصادی تبدیل شدهاند. ذهن ما که روزگاری نسبت به تهدیدهای حیوانات وحشی حساس بود، هنوز هم با هر نوع تهدیدی (هرچند مدرن) واکنش مشابه نشان میدهد.
هریس در "تله شادمانی" نشان میدهد که تلاش برای داشتن شادی دائمی، ما را در دام میاندازد. دامی که بهجای پذیرش نوسانات طبیعی احساسات، ما را اسیر این تصویر خیالی میکند که همیشه باید شاد باشیم و اگر نیستیم، حتماً ایرادی وجود دارد. در کشوری مانند ایران که دغدغههای اقتصادی، اجتماعی و شخصی فراوانند، اصرار بر شاد بودن همیشگی نهتنها کمکی نمیکند، بلکه فشار مضاعفی وارد میسازد.
چرا شادی فرّار است؟
شادی را مانند مهمانی تصور کنید که لحظهای میآید و خوش میگذرد. قهوه یا چای مینوشد و ما لحظاتی خوش داریم. اما هنوز یک دقیقه از خوشی نگذشته که ذهن شروع میکند به نجوا: "ای بابا، این خوشی موقتی است، بعدش چه؟ نکند فردا خراب شود؟ نکند ناگهان برود؟" و همینکه این ترسها وارد میشوند، شادی از دری دیگر خارج میشود.
در "تله شادمانی"، هریس بیان میکند که ما دچار یک دام فرهنگی شدهایم: همگان تصور میکنند که باید همواره شاد باشند، انگار شادی یک حالت طبیعی و دائمی است که حق ماست و فقط باید به آن برسیم. اما حقیقت این است که شادی در زندگی عادی، یک احساس گذراست نه یک وضعیت همیشگی. اگر هدف را "همیشه شاد بودن" قرار دهیم، کافی است اندکی ناراحتی وارد شود تا کل ساختار ذهنی ما فروبریزد. زمانی که هدف این است از هر دردی فرار کنیم، در واقع به درد قدرت بیشتری میدهیم. این مبارزهی درونی با احساسات منفی مانند افتادن در باتلاق است: هرچه بیشتر تلاش کنیم احساسات ناخوشایند را حذف کنیم، بیشتر در آنها فرو میرویم. شادی هم در این میان قربانی میشود، زیرا ذهن ما دائماً میگوید: «اگر این شادی موقتی است، پس باید بیشتر تلاش کنی تا آن را حفظ کنی.» همین تلاش وسواسگونه تنشزا بوده و شادی را میتاراند.
هریس برای توضیح "تله شادمانی"، استعارههای جذابی دارد. یکی از معروفترین آنها "کلید تقلا" (Struggle Switch) است. تصور کنید در ذهن شما کلیدی وجود دارد که هرگاه احساس منفی پیدا شود، اگر این کلید بر حالت "تقلا" باشد، شما با احساس منفی درگیر میشوید و میخواهید آن را حذف کنید. نتیجه؟ لایهی دومی از احساس منفی بهوجود میآید: خشم از اینکه چرا غمگینید، اضطراب از اینکه چرا مضطربید! این بازی ذهنی شادی را فراری میدهد، زیرا ذهن درگیر جنگی بیپایان است: «من نباید غمگین باشم! نباید نگران باشم!» این تقلا برای حذف ناخوشیها همچون مبارزه با موجهای اقیانوس است. موجها بخشی از اقیانوساند و نمیتوانیم آب را مجبور کنیم موج نزند. اگر اجازه دهیم احساسات بیایند و بروند بدون جنگ، گاهی تجربهی شادی نیز سادهتر میشود؛ چون دیگر زیر فشار مداوم برای حفظ آن نیستیم.
چرا اینگونه است؟ چرا ما از خود شادی میترسیم؟ هریس میگوید یکی از دلایل کلیدی آن است که ما شادی را به دستیافتن به اهداف گره میزنیم. فرض کنید در ایران فکر میکنیم: «اگر خانهای بخرم خوشحال میشوم.» خانه که خریدید، حالا نگران قسطها، هزینهها و شاید خانهی بزرگتر میشوید. این چرخهی بیپایان، شادی را موقت و زودگذر میکند، زیرا هرگز احساس امنیت مطلق وجود ندارد.
(صدای آهنگ)
علل ترس از شادی چیست؟
بیایید علل ترس از شادی را با الهام از مفاهیم کتاب "تله شادمانی" و شرایط واقعی جمعبندی کنیم:
ذهن برای بقا، نه شادی: از آنجا که ذهن اولویتش بقاست، همواره دنبال تهدید میگردد. وقتی شادی ظاهر میشود، ذهن فوراً به آینده میرود: "اگر این حس برود چه؟ اگر اتفاق بدی بیفتد؟" این نگرانی اجازه نمیدهد از لحظه لذت کامل ببریم.
تلاش بیهوده برای کنترل احساسات: ما گمان میکنیم باید احساسات منفی را حذف و احساسات مثبت را نگه داریم. اما این جنگ درونی موجب میشود حتی در اوج شادی هم مراقب باشیم مبادا فکری منفی وارد شود و خرابش کند. این هوشیاری دائم جلوی لذت واقعی را میگیرد و ترس را وارد صحنه میکند.
نارضایتی مزمن و عادت به "بیشتر خواستن": بهجای دنبال کردن ارزشهای بنیادین، ما هدفمحور شدهایم. با رسیدن به هر هدف، میگوییم "حالا باید بهترش کنم." این مسابقهی بیپایان هرگز پایان نمییابد، پس احساس امنیت و شادی پایدار دستنیافتنی میشود.
فرهنگ و جامعه: در جامعهی امروز ایران، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراوانند. شادی بهراحتی از بین میرود، زیرا ذهن همواره درگیر "اگر کارم را از دست بدهم؟ اگر دلار گران شود؟ اگر اجاره بالا برود؟" است. این شرایط بیرونی بر نگرانیهای ذهنی میافزاید.
چطور میتوان این ترس را کنار گذاشت؟
در کتاب "تله شادمانی" اشاره میشود که نباید هدف را شادی دائم قرار دهیم. در عوض باید بر ارزشها تمرکز کنیم، نه صرف دستاوردها. بهجای "اگر فلان ماشین را بخرم شاد میشوم" باید پرسید "من به چه ارزشهایی باور دارم؟ میخواهم چه نوع انسانی باشم؟" اگر ارزش شما مهربانی است، هماکنون میتوانید مهربانتر رفتار کنید؛ لازم نیست منتظر رسیدن به هدفی بزرگ باشید. اگر ارزش شما ماجراجویی و تجربهی چیزهای جدید است، میتوانید همین امروز در خیابانی جدید قدم بزنید یا غذایی جدید امتحان کنید.
وقتی زندگی ارزشمحور میشود، شادی به مهمانی گاه و بیگاه تبدیل میشود که خود میآید و میرود. در این صورت دیگر تمرکز ما بر "همیشه شاد بودن" نیست، بلکه بر "زندگی معنادار داشتن" است. با این رویکرد ترس از دست رفتن شادی کمتر میشود، زیرا قدر لحظات کوچک خوشی را هم میدانیم.
از نگاه ACT (پذیرش و تعهد)، میتوانیم احساسات منفی را بپذیریم بدون آنکه سعی در حذفشان داشته باشیم. یعنی وقتی در اوج شادی، حس نگرانی آمد، بهجای جنگیدن با آن بگوییم "باشه، بیا کنارم بنشین، من همچنان از لحظهام لذت میبرم." این پذیرش از جنس تسلیم شدن نیست، بلکه از جنس گسترش ظرفیت وجود ماست تا هم شادی و هم غم در کنار هم حضور یابند، بدون اینکه شادی مجبور به فرار شود.
داستانی از کتاب "تله شادی":
هریس مثال میزند که اگر انتظار داشته باشیم همیشه شاد باشیم، مانند آن است که بخواهیم استخری بدون موج داشته باشیم. اما زندگی اقیانوسی است با موجهای فراوان؛ گاهی طوفانی و گاهی آرام. اگر اصرار کنیم که آب تکان نخورد و هر موجی تهدید باشد، دیگر نمیتوانیم از تماشای دریا لذت ببریم. در مقابل، اگر بپذیریم موجها بخشی از طبیعت آبند، درمییابیم شادی نیز موجی میان سایر موجهاست. همان لحظه که خوشیم، میدانیم موج بعدی هرچه باشد، ما میتوانیم انعطاف داشته باشیم.
راهکارها
تغییر نگرش به شادی: شادی را هدف نکنید. شادی یک دستاورد نیست، یک احساس گذراست. هدف را بر ارزشها قرار دهید، مانند رشد شخصی، کمک به دیگران، خلاقیت، یادگیری، صداقت و مهربانی. انجام عملی بر اساس ارزشها حس معنادار بودن میدهد که بسیار عمیقتر از شادی گذراست.
پذیرش احساسات منفی: زمانی که میترسید شادی برود یا زمانی که غم آمد، با آن نجنگید و جا برایش باز کنید. بگویید "باشه من نگرانم، اما همچنان عمل ارزشمندم را ادامه میدهم." نیازی نیست انرژی زیادی صرف حذف ترس کنید.
تمرکز بر لحظهی حال: گاه برای چند دقیقه ذهن را خاموش کنید و به تنفستان دقت کنید. به اطراف نگاه کنید. یک پیادهروی ساده در خیابان، مشاهدهی مغازهها، آدمها و شنیدن صداها میتواند شما را در لحظه نگه دارد. اینگونه ذهن کمتر به آینده میرود و کمتر از پایان شادی میترسد.
سبک زندگی ارزشمحور، نه نتیجهگرایانه: اگر در ایران امروز با مشکلات اقتصادی مواجهید، هدفتان فقط "اگر ماشین بخرم شاد میشوم" نباشد؛ ممکن است فردا نگران خرابی ماشین شوید. در عوض اگر ارزش شما خانوادهدوستی است، وقت بیشتری با خانواده بگذرانید. حتی اگر استرس پول دارید، باز هم حس میکنید کاری با ارزش انجام میدهید. شادی ممکن است لحظهای بیاید و برود، اما حس معنا و اتصال باقی میماند.
تمرین مدیتیشن پذیرش (از کتاب تله شادمانی): افکار منفی را مانند ابرهایی در آسمان در نظر بگیرید. آنها را نگه ندارید، بگذارید بیایند و بروند. شادی هم ابری است که میآید و میرود، ترس هم ابری دیگر. وقتی سعی نکنید ابرها را حذف کنید، آسمان ذهنتان آرامتر میشود.
با این رویکردها، همزمان که خوشحالید، لحظه را بیشتر حس میکنید، زیرا انتظار ندارید ابدی باشد. میدانید میآید و میرود، و این ذات زندگی است. بهجای ترسیدن از تمام شدن خوشی، همان میزان از آن را ارج مینهید.
جمعبندی
بنابراین پاسخ به اینکه چرا شادی میترسد این است که ما شادی را به یک «باید» تبدیل کردهایم و از رنج گریزانیم. ذهن ما برای بقا برنامهریزی شده، نه برای شادی دائمی. در چنین شرایطی، حتی در ایران امروز با تمام مشکلاتش، میتوان از زندگی رضایتی عمیقتر گرفت. نه به این معنی که همیشه شاد باشیم، بلکه با معنادار کردن زندگی، دیگر از دست رفتن شادی هراسان نمیشویم.
راهکار اصلی، ارزشمحوری است. پذیرش احساسات، زندگی در لحظه و یادآوری اینکه شادی هویت ما نیست، بلکه احساسی گذراست. ما میتوانیم حتی در نبود شادی، در حضور اضطراب و دل رنج هم درست زندگی کنیم، چون معیارمان ارزشهاست، نه بالا و پایین شدن یک احساس زودگذر.
(صدای موسیقی کمی اوج میگیرد، راوی مکث کوتاهی میکند.)
پس به نتیجه میرسیم: شادی فرار میکند، زیرا ما میخواهیم آن را حبس و دائمی کنیم، درحالیکه ذات احساسات گذرنده است. اگر بهجای شکار شادی، روی معنا، ارزش، حضور در لحظه و پذیرش تمرکز کنیم، ترس جای خود را به آرامشی عمیقتر از یک شادی سطحی میدهد. در این صورت حتی وقتی شادی میرود، ما در همان مسیری که در پیش گرفتهایم، حس معنادار بودن و رضایت درونی را تجربه میکنیم.
(موسیقی آرام میشود و صدای پایانی پادکست کمکم محو میشود.)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نگرش و تأثیر آن در زندگی (قسمت اول پادکست شنو)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست شنو | جادوی تابآوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست شنو | سکوت، زبان خدا