مهریه 1 سکه .. راننده خوش شانس نیشابوری

خب می دانم دیگر حوصله تان سر رفته ازین اسنپ نوشت ها. ولی خب این پست ظاهرش اسنپ نوشت است و در دل چند موضوع دیگر را هم میخواهم مطرح کنم. یعنی چند پست دیگری که میخواستم بنویسم را هم میخواهم بهشان بپردازم. خیل رسمی صحبت کردم. شیفت کنم روی صحبت کردن عامیانه؟ خب نمیشه که. ااا میشه؟ نمیدونم. یادمه یک داستان کوتاه خیلی خوب نوشته بودم به زبان رسمی و جو گرفته بودم ، آخر کار برداشته بودم متن رو برگدونده بودم به زبان محاوره. یعنی چنان فاتحه ای خوانده شده بود به داستان که خدا می داند.

حالا اینجا هم عامیانه/ رسمی پیش میرم تا ببینیم چه میشود. سوار اسنپ شده بودم. راننده پسر جوان و ریزه میزه و سر حالی بود. فامیلش بیضائی بود. یاد بهرام بیضائی افتادم. اسمشان را شنیده بودم. یکی از کارگردانان معروف ایرانی . خلاصه پرسیدم شما نسبتی ندارین با جناب بهرام بیضایی؟ گفته بود چرا. از فامیل های دورمان هستند و کمی از اصل و نسبش گفت و اینکه این ها چند برادر بودند و هر کسی یک فامیلی برای خودش انتخاب کرده و این حرف ها. خلاصه بحث بهرام جان که تمام شد پرسیدم متاهل است یا مجرد؟ گفت متاهل است. من هم که زن پسر عمویم نیشابوری ست و چند نفر دیگر هم دیده ام که خانوم های نیشابوری داشته اند و در فیلم طلا و مس هم نگار جواهریان مثلا نیشابوری ست از روی همین ها گفتم که بله دخترهای نیشابوری خیلی خوب هستند برای ازدواج. او هم گفت که زنم نیشابوری نیست اتفاقا.

پرسیدم کجایی ست پس؟ گفت خوزستانی. گفتم مگر میشود. شما اینجا ، خانوم خوزستانی از کجا پیدا کردی؟ گفت که یک فامیلی در شرکت نفت دارد که او واسطه شده و معرفی کرده. از خانومش هم خیلی راضی بود. پرسیدم مهریه چقدر؟ گفت اول خودش گفته( 1 سکه ، من میخواهم زندگی کنم.) خیلی تحت تاثیر این حرفش قرار گرفتم. ناخودآگاه گفتم احسنتتتت ... این آدم زن زندگی ست. بعد برگ هام سپس ساقه هام. افتر دت تنه ام و خلاصه همه وجودم ریخت و پودر شدم و دوباره مثل یک ققنوس متولد شدم. ولی خیلی صحنه خارجی بود. ولی گفت زنم این را گفته و مادرش این ها گفتن که خب خواهرهات مهریه هاشون پونصد تا هزارتا سکه س. خلاصه 114 تا سکه مهریه کردم. اقوام فضول. باز گفتم بخشکی شانسسسس ... و خب یادم نیست چه اتفاقاتی افتاد برام. ولی داستان فراز و نشیبِ برگ ریز کم نداشت. گفتم خب بعد چه شد؟ که این دوست نیشابوری گفت ما رفتیم داخل محضر عقد کردیم و خانومم .. این فرشته ی زمینی ، این ماه شب چهارده-البته من این ها را دارم از خودم می گویم- .. همانجا مهریه ش را بخشید. دیگر کف خونی بود که من بالا می آوردم. واقعا این خانوم بنده خدا از فرشتگان بود فکر کنم.

آدم چه چیزها که نمی شنود. اعصابم خورد شد. بزارین چند بار سرم رو محکم بزنم تو دیوار تا یکم مغزم آروم بگیره .. خداااااااااااااااااااااااااااا ... داریم مگه؟ اوهوم ... داریم ظاهرا. خب قطعا پرسیدم که خواهری چیزی ندارد؟ و راننده گفته نه .. تک دختر بوده یا خواهرش ازدواج کرده. ولی خیلی مورد اوکازیون و خاصی بود. و من از اسنپ پیاده شدم و سخت به فکر فرو رفتم. یک سکه؟ 114 تا؟ بخشیده؟ هی ی ی ... خب این خاطره تموم شد. ولی در آن درس هایی ست برای کسانی که زن نمی گیرند. یا آنها که زیاد مهریه می دهند. حداقل درس نباشه. دلشون بسوزه.

خب نه ... پست همینقدری بسه. اون داستان های بعدی رو تو پست های کوتاه بعدیم میزارم.

پی نوشت 1: سفیر پاکی هم پی نوشت گذاشته بود اون دفعه. جالب بود برام ... و من در این زمینه ظاهرا بدعت گزار بودم.

پی نوشت 2: دیشب رفتیم تو گروه ویرگولاوا تو پلت فرم/فورم ویراستی. دست انداز گفته بود. کشف حجاب کردیم از صدامون. صدای دست انداز هم شنیدیم. و خب کلی حرف زدیم. ده پونزده تایی بودیم و اونای دیگه خاموش . منو دست انداز علیه السلام دو ساعت حرف می زدیم. ما عشق حرف زدن. دست انداز هم همینطور. به هم افتاده بودیم.

پی نوشت 3: از روتین خیلی خوشم نمیاد. دوست دارم برنامه م ازاد باشه. ولی الان روزای زوج سر یک ساعت خاص باید برم باشگاه و نمیتونم هر کار دلم میخواد انجام بدم. این اذیتم میکنه. هی ی ی ... البته خوبه! تغییرات محسوسه. و من مدت ها دنبال این کلاس میگشتم. باید پا رو نفسم بزارم. # اسمایلی پا گذشتن روی نفس اماره

پی نوشت 4: رفتم خونه عموم .. تو کتابخونه کتاب کوری ژوره ساراماگو رو دیدم ورش داشتم گفتم به عموم که شما که اینو نمیخونین من قرضی برش داشتم برم بخونمش. مدت هاست تو لیستمه این کتاب. #فواید صله رحم.

پی نوشت 5: هوا سرد شده. و خب هیچ چیزی بهتر از ماسک نمیتونه جلو ورود هوای سرد به داخل دهان و بینی رو بگیره تا سرما نخوری ..

پی نوشت 6: میبینم بعضیا با شروع مدرسه ها میخوان کم رنگ شن. کم رنگ نشین لعنتیا. ویرگول تازه یکم رونق گرفته ..

پی نوشت 7: سال پیش خیلی خاص بود. و امسال فکر نمیکنم به خوبی سال پیش باشه. ولی تلاشمو میکنم. سال پیش دو میلیون قدم راه رفتم. سی تا کتاب خوندم. کلی فیلم دیدم. کلی پست نوشتم گذاشتم. نمیدونم امسال چطوری میشه. انشاالله خوب تر از پارسال باشه ... سال من نه قمری میگذره نه شمسی. مهداری میگذره. یعنی از تولد امسالم تا تولد سال دیگه م:

پس نوشت 8: خدا قوت میگم به بچه های جدید ویرگول که پر انرژی ان. همش چالش میزارن. فعالیت میکنن و چرخ ویرگول رو میچرخونن. کارما. تارا دختری در مزرعه. بابا یاگا(فلسفه این اسم رو نفهمیدم) ، امیر 55 . زینو. اقیانس. الا. پریسا اسدی. روان نویس کبیر، اون دختره که شعر رپ گفته بود. بچه ها زیادن ... حالا هر کی اسمش جا موند ببخشه ما رِه .. سفیر پاکی هم فعال بود امسال. دم همتون گرم ...

پی نوشت 9: یک صلواتمون نشه؟ بفرستِن .. بفرستِن ! ثِواب دِرِه. خساست به خرج ندِن.

21 شهریور 1403

پست های قدیمیم رو هم بِرِن بخونِن. دستتان درد نِکِنه .. حوصله نِدِروم لینک بِذِروم!