نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
47-دزدی
در یکی از سفرهای اسنپم ، راننده آقایی بود که سرهنگ بازنشسته ی نیروی انتظامی بود. من هم که مشتاق شنیدن داستان های هیجانی و واقعی ازیشان خواهش کردم تا یکی دو خاطره از دوران خدمتشان تعریف کنند. ایشان هم کمی از خاطرات زمان جنگشان گفتند که در کردستان خدمت می کردند و هوا منفی سی درجه بوده و این ها چکمه هایی داشته اند که داخلش چیزی شبیه بخاری داشته که پاهایشان را گرم می کرده وگرنه پاهایشان یخ می زده. خلاصه کمی از درگیری با منافقین گفت. بعد که دیگر نزدیک مقصد بودیم شروع به تعریف داستانی کرد.
ساعت سه نصف شب ، تماسی با کلانتری گرفته شد که دزدی در خانه ی ماست. ما هم بی سیم زدیم و رفتیم به مکان گزارش شده. وارد خانه شدیم و شروع کردیم به گشتن. تا اینکه وسط آشپزخانه زن حامله ای را دیدم که چادر را دور خودش کشیده و گریه می کند. همش زاری می کند و می گوید من حامله ام نمی توانم تکان بخورم. من هم که مشکوک شده بودم به این زن ، چرخی دورش زدم و پایم را گذاشتم روی پایشو صدای داد مردی به هوا خواست. مردی از زیر چادر زن بیرون جست. و جفتشان را دستگیر کردیم.
جالب بود برایم. زن و شوهر آمده بودند دزدی و وقتی پلیس مچشان را گرفته اینطور فیلم و سیانس می خواسته اند دربیاورند. کلی از آقای راننده تشکر کردم که این خاطرات جالب را برایم تعریف کرده بودند. و حقا که زندگی سرشار از داستان و هیجان انگیزی دارند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
عجیب ترین روز اسنپی من ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
زن قمی-اسنپ نوشت (کلید اسرار-قسمت دوم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
راننده خانوم بسیار پر انرژی _ (اسنپ نوشت)