همچنان عاشق و سردرگم در دنیای برنامه نویسی

از وقتی که سنم خیلی پایین تر بود عاشق برنامه نویسی بودم اگرچه اوایلش دقیقا برام واضح نبود. بعد از خرید اولین کامپیوترم یادمه که همه پولام رو واسه خرید نرم افزارهای مختلف خرج میکردم چون کارکرد برنامه ها برام خیلی جالب بود و بعدا اینطور شد که دوست داشتم خودم نرم افزار ها رو طراحی کنم. متاسفانه جایی که من زندگی میکنم شهر بزرگی نیست و در نتیجه ادمی مثل خودم که عاشق سیستم باشه پیدا نمیشد یا حداقل یه نفر که راهنماییم کنه چه کارای بهتری میشد را رایانه انجام داد(منظورم برنامه نویسیه). این جوری حداقل زودتر میتونستم وارد دنیای برنامه نویسی بشم تا اینکه وقتم و پای سیستم تلف کنم.


در واقع زمانی که اندروید به دنیا اومد تصمیمم برای یادگیری برنامه نویسی جدی شد. اما راستش رو بخواید هیچ وقت نتونستم به صورت مستمر برنامه نویسی رو ادامه بدم و بتونم جدی توش کار کنم با اینکه هیچ حرفه دیگه ای جز این من و ارضا نمیکنه. کد زدن تنها کاریه که میتونه من و به وجد بیاره. غیر از یاد گرفتنش هیچ راه دیگه ای ندارم. اما همچنان دارم توش درجا میزنم. فکر کنم بالای 20 بار شروع کردم و رهاش کردم و این دفعه احتمالا دفعه 21 هستش. تا همین یک ساعت پیش داشتم یه کتاب برنامه نویسی اندروید رو کار میکردم و جلو میرفتم که یهو شیطون اومد توی سرم و بهم گفت خب که چی؟! تو که همش داری کتاب میخونی و تمرین های کتاب رو انجام میدی.. تا حالا هم که صد بار کارت و شروع کردی و بعد یه مدت ولش کردی. خب این دفعه هم مثل دفعات قبل میشه. و اینجوری شد که دوباره ازین کار ناامیدشدم. مهم ترین موضوعی که من و ناامید میکنه اینه که نمیدونم راه درست کدومه. نمیدونم واسه اینکه بتونم در اینده برنامه های سفارشی خودم و بسازم باید چکار کنم. ایا فقط خوندن این کتاب های هزار صفحه ای و ماه ها زمان گذاشتن روشون میتونه من و به هدفم برسونه؟ با خودم میگم چیزایی که تو ذهنمه خیلی با تصاویر و مطالبی که توی کتاب هست متفاوته. اخه من چجوری میتونم با خوندن این کتابا به موفقیت برسم؟ چجوری میتونم ایده هایی که تو ذهنمه عملی کنم ؟ همیشه همین تصورات هستن که من و نا امید میکنن. گاهی با خودم میگم ای کاش عاشق یه حرفه دیگه ای مثل طراحی میشدم. چون مسیرش مشخصه و فقط نیاز به یه سری تمرین تکراری داره و مثل برنامه نویسی نیست که هزار تا کتاب براش باشه و همه کتاب ها هم با هم متفاوت باشن و حتی انتخاب زبان برنامه نویسی خودش یه داستان جدا داره. میدونی چی بیشتر از همه من و میترسونه؟ اینکه این همه وقت و انرژی و بذارم و اخرش متوجه بشم راهی که اومدم اشتباه بوده و باید روش دیگه ای رو دنبال میکردم و اینکه با زحمتایی که میکشم در نهایت به چیزی که میخوام نرسم و نتونم ایده هام رو عملی کنم. من دیگه یه نوجوون 14 ساله نیستم که حوصله انجام هر کاری و داشته باشم و وقتم کمتر از هر چیزی برام اهمیت داشته باشه. من تحصیلاتم رو تموم کردم، خدمتم رو رفتم و مدت هاست که ازش میگذره و هنوز نتونستم راه خودم رو پیدا کنم. از خودم می پرسم پس بقیه اونایی که توی این کار موفق شدن چه راهی و رفتن!؟ هرچقدر به این کتابا نگاه میکنم میبینم چیزایی که من میخوام رو نمیتونم توشون پیدا کنم! پس خوندنشون به چه دردم میخوره؟ راستشو بخواید خیلی خسته شدم... شرایط هم جوریه که نمیتونم بی خیال برنامه نویسی بشم و برم دنبال یه کار دیگه! چون اولا فقط همین کاره که احساس میکنم باید تو زندگی انجام بدم تا زندگیم معنی داشته باشه از طرفی تا الان خیلی روش وقت گذاشتم و رویا پردازی کردم و کلی هزینه مالی و زمانی کردم واسش. نه راه برگشت دارم و نه یه راه درست و حسابی واسه ادامه دادن.

واسه تو هم پیش اومده؟