۱. استارتاپ ویزای کانادا - نقطه شروع

من متولد اسفند ۶۴ هستم. لیسانس مهندسی صنایع از دانشگاه آزاد و فوق کارآفرینی از دانشگاه تهران دارم. این را همین ابتدا بگویم که رزومه کاری من بیشتر بیزینس به معنای سنتی آن بود و من سال‌ها کار صادرات و واردات کرده بودم اما بعد از دوره فوق لیسانس، چند سالی بود که به فضای تک علاقه‌مند شده بودم و تجربه نصفه‌نیمه‌ای در همکاری با چند استارتاپ و فیل کردن موفقیت آمیز آنها داشتم! اما آخرین و جدی‌ترین تجربه کاری استارتاپی من در سال‌های اخیر، استارتاپی در مدیوم پادکست بود که من یکی از سه کوفاندر آن بودم. سابقه هیچ کدام از ما سه نفر البته در اکوسیستم استارتاپی چندان درخشان نبود ولی به هر حال هر کسی از جایی شروع می‌کند و موفقیت‌ها یک شبه به دست نمی‌آیند و من همیشه به همه دوستانم می‌گویم که موفقیت‌های بزرگ روی تلی از شکست‌ها و موفقیت‌های کوچک ساخته می‌شوند و به خوبی و بهتر از هر کسی به این موضوع واقفم که من تازه اول راه یادگیری در فضای تک هستم. به هر حال ما سه کوفاندر بودیم که یکی از آنها الان دوست، همکار و کوفاندر من در همین استارتاپ فعلی است و آن دیگری هم تا جایی که می‌دانم بزرگ‌ترین فخر زندگی‌اش تا اینجا، کارمندی برای کافه بازار بوده. (حتما دیده‌اید که اینجور موقع‌ها معمولا می‌گویند البته ما مخلص همه بچه‌های کافه هم هستیم. جا دارد همین جا بگویم که حالم از کل کالچر سمی کافه و نگاه از بالا به پایین‌ کارمندانش به بقیه فعالان این اکوسیستم به هم می‌خورد. یک نگاه ساده به آنچه مایکت همین اواخر با شما کرد یا مقایسه میزان موفقیت همین اپ مثلا بلدتان! با آن همه هزینه و رانت و ضرب و زور با اپ بی‌حاشیه‌ای مثل نشان به خوبی حاکی از آن است که شما چقدر در درست انجام دادن کارها، از دیگران موفق‌تر هستید. به هر حال نظر هیچ کدام‌ از شما بزرگواران هولدینگ برای من ارزشی ندارد و ماچ به کله همه شما)

بگذریم. استارتاپ ما هم مثل اکثر استارتاپ‌های دیگر اکوسیستم با مسائل متعددی از جمله چند بار فیلتر شدن وبسایت خود ما به دلیل استفاده از سرورهای خارج از ایران (که طبق معمول به محض همکاری با برادران ابر آروان حل و فصل گردید) و دلایل متعدد دیگری که شاید بعدا راجع به آنها هم نوشتم، با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کرد. من هم مثل خیلی از هم‌کلاسی‌هایم یا شاید بهتر است بگویم خیلی از هم‌نسلانم از سال‌ها قبل به مهاجرت فکر می‌کردم. ولی از آنجایی که خیلی آدم ایده‌آل‌گرایی بودم گزینه مهاجرت به کشورهای اروپایی چندان وسوسه‌ام نمی‌کرد. چند نفر از اعضای خانواده‌ام از سال‌ها قبل در سوئد و هلند زندگی می‌کردند ولی همیشه برایم خیلی روشن بود که این کشورها هرگز گزینه‌های من برای مهاجرت نیستند.

برایم خیلی روشن بود تا آبان ۹۸. آبان دیگر هیچ چیز روشن نبود. برای خیلی از ماها بعد از آن آبان، تنها چیزی که روشن بود، تکلیف‌مان بود! خلاصه اگر خیلی نخواهم سرتان را درد بیاورم یک جایی فهمیدم که دیگر این ایده‌آل‌گرایی‌ها دارد کار دستم می‌دهد. برای همین تصمیم گرفتم که محض رضای خدا برای یک بار هم که شده بر بیماری پرفکشنیست بودن (که حقیقتا عذاب الیمی است و خدا نصیب گرگ بیابان نکند) غلبه کنم و بروم سراغ تک‌تک گزینه‌های ممکن برای مهاجرت. اروپا را دوست نداشتم. جلوتر می‌گویم چرا. یکی دیگر از گزینه‌هایی که داشتم ویزایی بود که سفارت استرالیا به فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران و امیر کبیر می‌داد تا بروند و ظرف ۶ ماه برای خودشان در یکی از دانشگاه‌های استرالیا پذیرش بگیرند اما آن ویزا نهایتا تا دو سال بعد از فارغ التحصیلی اعتبار داشت و مشکل بزرگ‌تر این بود که من اصلا علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشتم. راستش را بگویم اگر بخاطر پیدا کردن چند دوست خوب نبود، از همین وقتی که صرف گرفتن فوق لیسانس کرده بودم هم پشیمان بودم تا چه رسد به یک فوق موازی یا دکترا. کانادا را هم دوست نداشتم. اول از همه بخاطر آب و هوایش و بعد هم بخاطر نام‌ تنی چند از بزرگان این مرز و بوم که به آن سرزمین کوچ کرده بودند و ذهن من را به شکل عجیبی نسبت به مهاجرت به آنجا بایاس کرده بودند. سراغ اسکیلد ورکرها هم رفتم. هم کانادا هم استرالیا. ولی با همان حساب‌های سرانگشتی اولیه و مهم‌تر از آن خواندن ریپورت‌های آی‌آرسی‌سی و اداره مهاجرت استرالیا خیلی زود می‌شد فهمید که به قول عزیزان رایتینگ بنویسِ آیلتس دوست، لایِن شِیر این ویزاها نصیب کسانی می‌شود که اقلا یکی دو سالی سابقه تحصیل یا کار داخل خاک این کشورها دارند و همین یکی دو سال آنچنان اختلاف بزرگی بین امتیاز شما با آنها ایجاد می‌کند که دیگر بند اسکور ناین (۹) که هیچ، بند اسکور وان‌تین (۱۱) ناین الون دینایرها (اگر استند آپ کمدی و لوئیس سی‌کی نمی‌بینید عبور کنید) هم شما را از پول در نخواهد آورد! خلاصه اینکه شبیه آقای فوگ داستان ژول ورن، بعد از دور کامل دنیا در هشتاد روز دوباره برگشتم سر نقطه اول.

من چند مشکل بزرگ داشتم. دلم نمی‌خواست دوباره درگیر سال‌ها درس خواندن بشوم، دلم نمی‌خواست درگیر یادگیری یک زبان سوم بشوم، دلم نمی‌خواست درگیر سال‌های بلاتکلیفی برای اقامت گرفتن بشوم و دلم هم نمی‌خواست از فضای تک که تازه داشم در آن تجربه کسب می‌کردم و خیلی به آینده آن باور داشتم فاصله بگیرم. اما از آنجایی که شما معمولا نمی‌توانید همه ایده‌آل‌هایتان را باهم داشته باشید من هم ناچار بودم که چندتایی را فدای مهم‌ترها کنم. از تنی چند از دوستانم شنیده بودم که چند نفری از دوستانشان به تازگی با استارتاپ ویزا مهاجرت کرده‌اند. دو نفرشان به هلند رفته بودند. پس علی‌رغم همه مسائلی که اشاره کردم و بر خلاف میل باطنی‌ام شروع کردم به جمع آوری دیتا درباره اینکه چطور باید با استارتاپ ویزا به هلند رفت. با آن دو بزرگوار که هلند بودند قدری مشورت کردم و البته با دختر خاله‌ام که ساکن هلند بود و بعد از آن هم شرایط مذاکره با چند فسیلیتیتور از جمله اراسموس در روتردام را بررسی کردم و داشتم کم‌کم آماده اپلای کردن برای آنها می‌شدم.

این را همین جا تا یادم نرفته بگویم که آلان را دقیق نمی‌دانم ولی آن زمان تمام فسیلیتیتورهای هلند از شما ۲۵۰ یورو اپلیکیشن فی می‌گرفتند. یعنی صرفا برای بررسی درخواست شما و فارغ از نتیجه لازم بود که شما برای هر بار اپلای کردن این مبلغ را بپردازید. این موضوع شما را مجبور می‌کرد که خیلی گزینش شده انتخاب کنید.

در همین اثنا در حالیکه با وسواس‌های همیشگی خودم در حال زیر و رو کردن وبسایت‌ها برای پیدا کردن سرنخی از تجربه گرفتن استارتاپ ویزا بودم، به یک مقاله‌ای در سایت مدیوم برخوردم که یک چک لیستی از تمام کشورهایی که استارتاپ ویزا دارند و معیارهایشان منتشر کرده بود. مقاله مدیوم برای من هیچ نکته خاصی نداشت ولی یک جایی در تمام آن چند خط راجع به کانادا نوشته بود که با گرفتن استارتاپ ویزا به شما اقامت دائم می‌دهد!

همین یک خط نوشته مسیر من را کلا تغییر داد. من می‌خواستم مهاجرت کنم. علاقه‌ای به ادامه تحصیل نداشتم. اروپا را دوست نداشتم. نمی‌خواستم درگیر یادگیری یک زبان جدید از صفر شوم. نمی‌خواستم از فضای کامیونیتی استارتاپی دور شوم و خلاصه کور از خدا چه می‌خواهد؟ دو چشم بینا.

اگر داستان را شبیه من شروع کنید اولین لینکی که باید حسابی برایش وقت بگذارید این لینک است. لیست یَک‌یَک سازمان‌های مورد تایید اداره مهاجرت کانادا.

لیست مفصل است و می‌شود درباره‌ آن حرف‌ها زد و خاطره‌ها گفت و کتاب‌ها نوشت. مطالعه وبسایت همه سازمان‌های لیست شده در این لینک را به شما توصیه نمی‌کنم. احتمالا با یک پیام ساده به امثال من و توضیح مختصری درباره شرایط خودتان بسیاری از آنها برای همیشه از لیگ شما خارج خواهند شد. بعضی از وبسایت‌های این مجموعه‌ها برنامه‌های متعددی دارند که شما را گیج می‌کنند و بعضی از آنها حتی یک کلمه به برنامه استارتاپ ویزایشان اشاره هم نکرده‌اند. پس راه ساده‌تر را بروید. مشورت کنید. با هر کسی که می‌توانید. اما در عین حال به شما توصیه می‌کنم که برای پیدا کردن یک دید اولیه حتما نگاهی به بعضی از آنها بیندازید. جای دوری نمی‌رود. اما وقت‌تان را برای شناسایی تک‌تک آنها هدر ندهید. برای هیچ استارتاپ و هیچ تیمی، فارغ از اینکه در چه صنعتی فعال است و چقدر کسب‌وکار پر رونقی دارد و چه آدم‌هایی با چه رزومه‌ای آن کسب و کار را ساخته‌اند، گزینه اپلای کردن برای تعداد زیادی از این سازمان‌ها روی میز نیست. جلوتر و جلوترها خواهم گفت که چرا و سرانجام روزی خواهید دانست ...

برای پایان این نوشته یک خبر خوب و یک خبر بد برای شما دارم. اگر یادتان باشد گفتم که فسیلیتیتورهای هلند که معادل اینکیوبیتورهای کانادا هستند برای اپلای کردن از شما ۲۵۰ یورو اپلیکیشن فی می‌گرفتند که پروپوزال شما را مطالعه کنند، فارغ از اینکه نهایتا آن را تایید یا رد کنند. تا جایی که یادم هست اکثر فسیلیتیتورهای سایر کشورهای اروپایی هم یک مبلغی را برای خلاص شدن از شر اپلیکیشن‌های تخیلی دریافت می‌کردند. خبر خوب این است که هیچ کدام از اینکیوبیتورهای کانادا دست کم تا زمان نوشتن این متن، برای بررسی کیس شما و تیم شما مبلغی دریافت نمی‌کنند. اما خبر بد این است که این موضوع باعث نمی‌شود که شما بتوانید با ساختن یک کیس، همزمان برای چندین اینکیوبیتور مختلف اپلای کنید. چرا؟ دلیلش این است که دولت کانادا استارتاپ ویزا را کاملا به بخش خصوصی اوت‌سورس کرده. کلا دولت‌های کشورها پیشرفته برعکس کشورهای پس‌رفته علاقه‌ای به تحت کنترل گرفتن همه شئونات کارها و زندگی مردم ندارند. نتیجه اینکه اداره مهاجرت تعدادی از این مجموعه‌ها را طبق ضوابطی تایید صلاحیت می‌کند و به آنها اعتماد می‌کند و آنها هم برای اینکه به اعتبارشان خدشه‌ای وارد نشود و بتوانند از این راه به کسب در‌آمد بپردازند سعی می‌کنند که از این امتیاز و اعتماد سوء استفاده نکنند. دست کم تا جایی که می‌شود ظاهر را حفظ می‌کنند. اما این واگذاری به بخش خصوصی یک پیامد بد هم دارد. خبر بد این است که برای تایید کیس شما برای گرفت استارتاپ ویزای کانادا هر کسی از ظن خود یار شما می‌شود. یعنی چه؟ یعنی اینکه هر کسی برای تایید تیم و کسب و کار شما پروسه و رویه و متر و معیار خودش را تعریف کرده و همین موضوع باعث می‌شود که علی‌رغم بی‌هزینه بودن اپلای کردن برای اینکیوبیتورهای کانادا، شما عملا نمی‌توانید همزمان روی یک کیس برای تعداد زیادی از سازمان‌های مورد تایید اقدام کنید و با این استراتژی شبیه ویزاهای تحصیلی، شانس گرفتن پذیرش از یکی از آنها را افزایش دهید. چون هر کدام از آنها پروسه کاملا متفاوتی دارند و برای تایید کیس شما مدارک خاص خودشان را می‌خواهند. بعضی از آنها از شما می‌خواهند که برای‌شان بی‌پی مفصلی درباره کسب و کارتان بفرستید. بعضی‌ها فقط به صنایع خاصی مثل Health care و Blockchain و Game و ... علاقه نشان می‌دهند. بعضی از شما می‌خواهند که اگر کاستومر نداشته‌اید و تابحال درآمد نداشته‌اید برایشان اپلای نکنید. بعضی پا را حتی از این هم فراتر می‌گذارند و می‌گویند اگر در دو سال گذشته کمتر از یک میلیون دلار درآمد کسب کرده‌اید، لطفا دیگر نیایید توی پیج ما و مرسی و اه.

بعضی که کمی حرفه‌ای‌تر به نظر می‌رسند سعی می‌کنند با دعوت کردن شما به گذرندان کورس‌هایی که گاها پولی یا غیر پولی هستند، ابتدا با شما به یک زبان مشترک برسند. بعد از آن از شما خواهند خواست که با آن زبان مشترک برایشان طبق فریم ورک خودشان کسب و کارتان را تعریف کنید تا بتوانند عیار شما را راحت‌تر محک بزنند. این را هم بگویم که برای بعضی‌ از آنها همه اینها فقط یک بازی در راستای کسب درآمد بیشتر است، ولی نه برای همه. اینکه چطور بفهمید کدام‌شان از کدام دسته هستند را دیگر بعد از اینکه برای من شارج ایرانسل بفرستید به شما خواهم گفت. (هنوز کارت شارج ایرانسل هست یا به کاه‌دون زده‌ام؟)

بگذارید علی‌الحساب برای پایان نوشته اول یک جمع‌بندی کوتاه روی آنچه تا اینجا گفتم داشته باشم.

  1. یکی از مزیت‌های اپلای کردن برای اینکیوبیتورهای کانادایی در مقایسه با نمونه مشابه اروپایی این است که شما برای بررسی کیس‌تان غالبا به کانادایی‌ها هیچ پولی نمی‌پردازید. (البته اگر آن معدود اینکیوبیتورهایی که شرکت در کورس‌هایشان را اجباری کرده‌اند و بابت این کورس‌ها هم اعداد قابل توجهی در رنج سی تا چهل هزار دلار شما را شارج می‌کنند را کنار بگذاریم)
  2. اگر بتوانید هر کدام از این مجموعه‌های کانادایی پذیرش، لدر‌ آو ساپورت یا نامه حمایتی بگیرید، شما از همون ابتدا وارد بازی پی‌آر می‌شوید. البته گرفتن پی‌آر مدارکی لازم دارد که اگر همه آنها را هم از قبل آماده داشته باشید تازه وارد صفی می‌شوید که از روز سابمیت مدارک ۱۲ تا ۱۶ ماه گرفتنش به درازا می‌کشد. ولی در این بین برای شما گزینه درخواست ویزای ورک پرمیت برای ورود به خاک کانادا روی میز خواهد بود. ایشو شدن ویزای ورک پرمیت شما در لحظه نگارش این متن ۱۹ هفته بعد از سابمیت مدارک طول خواهد کشید ولی این بازه زمانی مدام روی وبسایت خود اداره مهاجرت آپدیت می‌شود. عددش همین چند هفته پیش ۱۸ هفته بود. ممکن است در آینده خیلی بیشتر یا کمتر بشود. ها. این را هم همینجا بگویم. شما با ویزای ورک پرمیت حق همه کاری دارید به جز حق کار! گول اسمش را نخورید. این ویزا در واقع ویزای کلوز ورک پرمیت است نه ویزای اپن ورک پرمیت. منظورش از ورک پرمیت اجازه کار روی کسب و کار خودتان است. نه هر کجا که دلتان خواست. پس با این ویزا و مادامی که پی‌آرتان را دریافت نکرده‌اید، قانونا در خاک کانادا کسی نمی‌تواند شما را استخدام کند. اما دو نکته را فراموش نکنید. یکی اینکه اگر برنامه نویس هستید یا کار ریموت می‌کنید می‌توانید خارج از کانادا به سادگی به کارتان ادامه بدهید و کسب درآمد کنید. نکته بعدی اینکه به قول علی بندری شرعا و قانونا و اخلاقا و عرفا شما مجبور نیستید که بیزینس‌تان را تا گرفتن پی‌آر زنده نگه دارید. ممکن است جایی در این وسط‌ها فیل کنید. دولت کانادا این حق را برای شما قائل است و می‌گوید که حتی در این حالت هم در صدور پی‌آر شما خللی ایجاد نخواهد کرد ولی می‌دانید که توصیه نمی‌کنم همچین ریسک غریبی را تِیک کنید. پس حتی اگر قصدتان صرفا مهاجرت است و کسب و کار برای شما بهانه‌ای بیش نیست، فرض‌تان بر این باشد که قرار است کسب و کارتان را با چنگ و دندان هم که شده دست کم ۱۲ تا ۱۶ ماه زنده نگه دارید.
  3. مهم‌ترین نکته‌ای که اصرار زیادی دارم رویش تاکید کنم این است که شما برای گرفتن استارتاپ ویزا باید اول از همه تصمیم بگیرید که برای کدام Designated Organization می‌خواهید اقدام کنید. دقت کنید که گرفتن استارتاپ ویزای کانادا شبیه گرفتن ویزای تحصیلی نیست که شما مجموعه‌ای از مدارک مثل مدارک تحصیلی پیشین و مقاله آی‌اس‌آی و آیلتس و جی‌آر ای و جی‌مت را آماده کنید و بعد شروع کنید به اپلای کردن برای هر دانشگاهی که دستتان به وبسایتش می‌رسد و منتظر بمانید که کدام‌ها جواب شما را می‌دهند. باز هم تاکید می‌کنم که پروسه‌های اینکیوبیتورها گاهی از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق می‌کنند و بهترین گزینه برای شما می‌تواند بدترین گزینه برای تیم دیگری باشد و بالعکس. دانستن این نکته که کدام اینکیوبیتورها برای شما مناسب‌ هستند تمام تصمیم‌های بعدی شما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. یافتن جواب این سوال نیازمند این است که دقیقا بدانید الویت‌های شما برای گرفتن لدر‌ آو ساپورت چه چیز یا چیزهایی هستند؟ صرفا مهاجرت؟ مهاجرت با کمترین هزینه؟ مهاجرت در کوتاه‌ترین زمان ممکن؟ ساختن یک کسب و کار واقعی؟ ساختن نتورک برای فاند ریزینگ؟ آیا رفتن به ایالت خاصی به هر دلیلی برای شما الویت دارد؟ بودجه‌ای که تیم شما برای منتقل کردن کسب و کارتان به کانادا در نظر گرفته چقدر است؟

وقتی به همه این سوال‌ها جواب دادید تازه می‌رسید به لیست محدودتری از گزینه‌های پیش رو تا بعد بروید سراغ اینکه کدام‌ یکی از آنها پروسه و معیارهایی نزدیک به شرایط مد نظر شما دارد. آن وقت می‌توانید خودتان را برای یک یا شاید هم اگر خیلی وقت و انرژی داشته باشید، دو سه تایی از آنها آماده کنید.

تامام. فعلا برای امروز بس است.