۳. استارتاپ ویزای کانادا - تیم

من ابتدا باید یک عذرخواهی بکنم بابت تاخیری که در هفته‌های گذشته داشتم و بر خلاف قولم نتوانستم منظم پست‌ها را منتشر کنم. امیدوارم که خودتان به زودی لدر‌ آو ساپورتتان را بگیرید، بعد متوجه می‌شوید که لدر آو ساپورت تازه آغاز ماجراست. بعد از آن قرار است کلی کار انجام بدهید که احتمالا خیلی آنها را آندراستیمیت کرده‌اید. به هر حال قول قول است و آدم حسابی نباید تحت هیچ شرایطی زیر قولش بزند. سعی می‌کنم برای جبران کم‌کاری‌های چند هفته گذشته در هفته‌های آتی بیشتر بنویسم تا کم‌کاری‌ام را جبران کنم. یک نکته‌ای که به ذهنم رسید در ابتدای این متن بگویم این است که من هدفم از انتشار تمام این پست‌های اول که نمی‌دانم دقیقا چه تعداد خواهند بود این است که شما یک دید اولیه راجع به بیگ پیکچر استارتاپ ویزای کانادا پیدا کنید. زمانی که احساس کنم به قدر کافی راجع به کلیات توضیح داده‌ام قطعا سراغ جزئیات خواهم رفت. یکی از برنامه‌هایم این است که تا جایی که امکانات اجازه داد راجع به تک‌تک قوانین و تغییرات و سازمان‌های مورد تایید آی‌آر‌سی‌سی (دانه به دانه) برای شما آنچه را که می‌دانم بازگو کنم. پس اگر این حرف‌های اولیه به نظرتان بورینگ یا بدیهی آمد دیگر به بزرگی خودتان ببخشید. چون من نمی‌دانم تک‌تک کسانی که این متن را می‌خوانند یا در آینده خواهند خواند تا چه اندازه با کلیات این پروسه آشنایی دارند. از طرف دیگر چون خیلی از همین مسائل زمانی که من شروع کردم آنقدرها هم برای من روشن نبود و کسی هم نبود که درباره آنها چیزی نوشته باشد، من فرض را بر این می‌گذارم که احتمالا خیلی‌های دیگر هم ممکن است امروز همان جایی باشند که من یک سال و نیم پیش بودم. برویم سراغ اصل داستان امروز.

تیم
اگر تجربه ساختن یک کسب و کار یا سرویس را چه به صورت انفرادی و چه حتی در لول درون سازمانی داشته باشید می‌دانید که یکی از سخت‌ترین و چالش‌برانگیزترین بخش‌های شروع هر پروژه‌ای پیدا کردن آدم‌های مناسب و درست کردن تیم است. به قول ابراهیم نبوی اولا به چند دلیل. یکی اینکه اساسا ما ایرانی‌ها کار تیمی بلد نیستیم. ما در کارهای تیمی خوبی نیستیم. برای کارهای تیمی آموزش ندیده‌ایم. در ورزش‌های انفرادی همیشه نتایج درخشان‌تری نصیب‌مان می‌شود و بلا بلا بلا. یک دلیل دیگرش این است که اساسا ماهیت تیم‌سازی از آنچه معمولا در بدو امر می‌پنداریم خیلی پیچیده تر و حساس‌تر است. یعنی مثلا شما اگر بجای ایران می‌خواستید از برزیل هم برای استارتاپ ویزا اقدام کنید، باز هم قرار نبود تشکیل تیم کار ساده‌ای باشد چون آنها فوتبال‌شان خوب است!

من در این نوشته قصد دارم به چند موضوعی که خیلی از ما مخصوصا در زمان انتخاب شریک‌تجاری و هم‌تیمی آنطور که باید به آنها دقت نمی‌کنیم اشاره کنم.

۱. انگیزه
آدم‌ها با انگیزه‌های خیلی متفاوتی سراغ پروسه‌هایی مثل استارتاپ ویزا می‌روند. برای بعضی‌ها که اتفاقا مشاهدات من نشان می‌دهد اکثریت غالبی هم هستند همه چیز صرفا در مهاجرت خلاصه می‌شود و استارتپ ویزا یا هر ویزای دیگری صرفا بهانه است. من به آنها حق می‌دهم. شرایط ایران طوری است که احتمالا اگر مهاجرت دغدغه جدی کسی نباشد باید قدری درباره سلامتی‌اش نگران بود! اما گروه دیگری واقعا دنبال استفاده از فرصت استارتاپ ویزا برای کاشتن بذر ایده‌های خلاقانه‌شان در زمینی بهتر از کویر ایران هستند. بعضی دیگر زیدی در خارج دارند و صرفا هر جا که بار بخورد می‌روند و خلاصه اینکه آدم‌ها انگیزه‌های خیلی متنوع و متفاوتی به سمت استارتاپ ویزا می‌کشد. احتمالا نصیحتی با این مضمون که سعی کنید تیمی داشته باشید که همه اعضا انگیزه‌های کاملا مشابه و یکسانی داشته باشند خیلی ایده‌آل‌گرایانه و دور از دنیای واقعی است، اما به هر حال اولین توصیه‌ای که به ذهنم می‌رسد این است که سعی کنید تا جای ممکن انگیزه‌های آدم‌ها در تیم شما آلبالو گیلاس نچیند و هر کدام به سمتی نرود و تا جایی که مقدورات به شما اجازه می‌دهد، در این مسیر با آدم‌هایی با انگیزه‌های مشترک یا نزدیک به هم همراه و هم‌مسیر شوید. ما در طی تقریبا یک سال و نیمی که دنبال گرفتن استارتاپ ویزای کانادا بودیم ۴ هم‌تیمی داشتم که هر کدام در جایی از مسیر، از ما جدا شدند. یکی همزمان برای ویزای دانشجویی اقدام کرده بود. یکی دیگر امتیاز بالایی در اسکیلد ورکر داشت و خلاصه هر کدام به شکلی. پس به انگیزه‌ها دقت کنید.
۲. رزومه
بحث بعدی درباره انتخاب هم تیمی، به "سندرم رزومه" دچار شدن است. البته من خودم این سندروم را به تازگی کشف کردم و هنوز مطالعاتم در این زمینه ادامه دارد اما چیزی که الان برایم اظهر‌من‌الشمس است این است که آدم‌هایی که از نگاه شما دارای رزومه یا موقعیت شغلی بالایی هستند، عموما برای شما هم تیمی‌های خوبی نخواهند بود. باور بفرمایید که بودن کسی از اسنپ یا دیجی‌کالا یا کافه بازار در تیم شما برای دوستان‌مان در کانادا پشیزی ارزش ندارد. آنها در اکثر موارد اصلا ایده‌ای حتی درباره نام این کمپانی‌ها هم ندارند، تا چه رسد به هد فلان تیم فلان!
اما من برای توصیه‌ام به انتخاب نکردن آن بزرگواران دلایل دیگری هم دارم. اول اینکه این عزیزان معمولا سرشان شلوغ‌ است و آنقدر که انتظار دارید برای پروژه وقت اختصاص نمی‌دهند. این بزرگواران معمولا خیال می‌کنند همین که لطف کرده‌اند و با اضافه شدن‌شان به تیم برند فلان کمپانی شناخته شده در یکی از مفلوک‌ترین کشورهای جهان را به سی‌وی‌های تیم شما اضافه کرده‌اند، کمر غول شکسته شده و دیگر لازم نیست افورت دیگری پشت کار بگذارند! از طرف دیگر چون اکثرا آدم‌های با رزومه‌های قوی، گزینه‌های دیگری مثل جاب آفر را هم برای خود روی میز می‌بینند، کمتر دل به کار می‌دهند و شاید کل پروژه آنقدر که برای شما مهم و حیاتی است برای آنها جدی نباشد. من اگر به گذشته بر می‌گشتم مهم‌ترین تغییری که در کل این مسیری که آمدم ایجاد می‌کردم این بود که به جای انرژی گذاشتن برای جذب نیروهای سینیور و خفن (اکثرا خفن خانه‌هایشان هستند)، وقتم را صرف پیدا کردن نیروهای جونیور یا بی‌ادعاتر ولی با انگیزه می‌کردم.
پس به قول بچه‌های توییتری برای خودتان دنبال هم‌تیمی تراز باشید.

۳. کانتریبیوشن
مسئله آخری که درباره تیم می‌خواهم به آن اشاره کنم بحث مقدار زمانی است که آدم‌ها حاضرند فارغ از توانمندی‌ها و رول‌شان در تیم صرف کل پروژه کنند. این آخری را زیاد نمی‌توانم باز کنم و فقط باید خودتان شروع کنید تا دقیقا متوجه شوید که چه می‌گویم. اما توضیحی که به زبان ساده می‌توانم بدهم این است که خیلی‌ها به پروژه‌های استارتاپی شبیه استخدام نگاه می‌کنند. فکر می‌کنند که باید یک نفر در تیم برای همه شرح وظایف بنویسد و نقش آنها هم در بهترین حالت قرار است در حد دان کردن تسک‌هایشان در موعد مقرر باشد. خیر عزیزان خیر. کار استارتاپی بیشتر از هر چیزی نیازمند مشارکت و همفکری‌های پی‌در‌پی است. ممکن است شما مثلا فرانت کار یک تیم باشید و استارتاپ ارلی استیج شما اصلا با یک قالب وردپرسی بالا آمده و برای شما فعلا هیچ تسکی روی میز نیست. معنی این داستان این نیست که شما قرار است منتظر بمانید تا برای شما از گنجه استارتاپ تسک در بیاورند! خیر. چون همیشه در نقطه شروع کار استارتاپی تیم کوچک است، همه باید حواسشان به همه چیز باشد و آماده انجام دادن هر کار گلی باشند. پس نکته آخرم این است که آن عزیزانی که می‌گویند به ما بگویید چه کنیم، هر چه گفتید ما فی‌الفور دان خواهیم نمود بیشتر مناسب کار در وزارت صمت هستند نه پروژه استارتاپ ویزا.

در کل اگر بخواهم تمام حرفم درباره تیم را در یک جمله بزنم به شما خواهم گفت که موقع انتخاب همکار یا شریک تجاری یا به زبان خودمانی‌مان هم‌تیمی، بجای تحصیلات و رزومه و پوزیشن شغلی فردی که می‌خواهید به تیم اضافه کنند بیشتر روی انگیزه‌ها، تعهد و فول‌تایم بودن و جامع‌الاطراف بودن افراد متمرکز شوید.

پ‌ن: این کلمه آخر را به تازگی از یکی از عزیزان (خیر ایشان آخوند نیست) یاد گرفته‌ام و به نظرم خیلی واژه بلاجایگزینی است. اگر می‌خواهید کار استارتاپی کنید حقیقتا سعی کنید تا می‌توانید جامع‌الاطراف باشید ؛)))