یکی که عاشق ریاضیه و تو اوقات فراغتش نوشته هایی هم می نویسه(میگن نوشته هات مریضه و منم میگم باشه:)
بی انتها(قسمت دوم)

بی انتها
قسمت دوم:پله های تاریک
___________
کنار ساختمان یک پژوی دویست و شش آلبالویی پارک شده و در ساختمان باز است. باران شدیدتر شده و نمی توانم وارد ساختمان نشوم. دوچرخهام را کنار پژو می گذارم تا روی زمین ولو نشود؛ جک دوجرخهام خیلی وقت بود که دیگر کار نمی کرد. به داخل ساختمان می روم تا وقتی هوا بهتر شود.
در ساختمان را که باز می کنم، چراغ سقفی، چشمک زنان روشن می شود. امشب شبیه این فیلم های دلهرهای شده است. زیر لب با خودم حرف می زنم تا ترسم کمتر شود:
_من شجاعم. امشب فقط یه شب بهاری گرفته است که اصلا هم هوای دونفرهای نیست؛ اما دونفر بودن در این موقعیت، بهتر از تنها بودن است. نباید بیشتر از این داخل ساختمان بشوم. الان هوا بهتر میشه و من میروم سمت خانه و برای مادرم شام درست می کنم.
صدای شکستن شیشه، یک آن تمام ساختمان را فرا می گیرد.
_صدای چه بود؟
ترسیدهام. واقعا ترسیدهام. صدای شکستن آشناست. صدای شکستن برای بطری شیشهای بود که با شدت به جای محکمی پرتاب شده. به گوشهای تاریک پناه می برم تا شاید از اتفاقات پیش رو در امان بمانم.
صدای دویدن، از پله به گوشم می رسد. دوباره پوست گردنم مور مور می شود و یک دفعه یخ می کنم. سایهای به سرعت از کنارم رد می شود و از ساختمان خارج می شود. در ساختمان به آرامی بسته می شود. خدارا شکر می کنم که آن شخص من را ندید اما من خیلی چیزها را دیدم.
صدای روشن شدن ماشین به گوشم رسید و من هنوز هم در گوشه ی خودم ایستادهام. سرمای شب همچون کارد، به استخوان این ساختمان وارد می شود؛ ساختمان می لرزد. زلزله ی خفیفی است و در حد یک لرزه ی یک ثانیهای است. می خواهم از ساختمان خارج شوم و به سمت دوچرخهام بروم و تا خود خانه رکاب بزنم. میخواهم سریعتر به خانهمان برسم و همه چیز امشب را فراموش کنم اما مریضم. مریض یافتن مسائل ترسناک و عجیب و امشب هم نمی تواند از اینی که هست عجیبتر بشود. من که اینجوری فکر می کنم.
از تاریکی بیرون می آیم و به سمت پله ها می روم. آسانسور خراب است و من، پا روی پله ی اول می گذارم. سنگ پله ترک دارد و پایم روی آن سر می خورد. با دستم روی پله ها می افتم. بلند می شوم و دوباره پا روی پله ی اول می گذارم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کایوت ( پارت چهارم )
مطلبی دیگر از این انتشارات
خودکار به دست
مطلبی دیگر از این انتشارات
کابوس#پارت پنجم