قطاری به ناکجا..

من دوباره اینجا نشستم

کنار در ورودی شیشه ای

هوا سرده ولی این حس سرما رو دوست دارم

نمیخوام بیشتر نگران ایندم باشم

اینکه چی میشه ایا موفق میشم ایا تو اونجا خواهی بود که تشویقم کنی یا سرزنشم کنی

سیم رابط قرمز،هدفون ابیمو گم کردم

مجبورم از هندزفری مشکی رفیق قدیمیم استفاده کنم

سعی میکنم درس بخونم اما نگران تر ازین حرفام

حتی بیشتر از یک صفحه نتونستم داستان لوییس و ایوان رو ادامه بدم

حالا اینجا نشستم

سرم از درد ناگهانی گز گز میکنه

اهنگارو دونه دونه رد میکنم،یا اهنگای کوچه بازاری مامانن یا باعث گریم میشن

بلاخره پیداش میکنم

اهنگی که هیچکس گوش نکرده

هیچکس بهش عشق نورزیده

هیچکس حتی خواننده هاشم نمیشناسن

پشتش کلی داستانه پر از خنده و پر از اشک

پر از درس برای من پر از خاطره برای اونا

فکر کنم فقط من و اون دوتا میدونیم این اهنگ سمبول چیاست

فقطم ۵۲ ثانیست بارها و بارها گوش میدمش

میخوام با یکی شریک بشمش

میخوام رابطم با اون شخص مثل رابطه اون دوتا باشه

ندونسته به کسی نمیدمش

اونم باید داستان اونارو بدونه

اونم باید همین حسو داشته باشه

بخش هایی که براش اشک ریختم و بخش هایی که همراهشون خندیدم

یکی باید همه اینارو بفهمه

یه روزی

هرطور شده

وقتی امادگیشو داشتی

برات میفرستمش

همونطور که اونا میگن

At least

You're there......